دوراس، فيلمساز رمان نو
كاوه ميرعباسي
مارگريت دوراس يكي از چهرههاي شاخص رمان نو فرانسه است و در كنار نويسندگاني مانند «آلن رب گرييه»، «ناتالي ساروت»، «ميشل بوتور» و «كلود سيمون» قرار ميگيرد. هر چند اگر نظريهپرداز ارتدوكس رمان نو را رب گرييه بدانيم، تمام اصول رمان نو در آثار دوراس رعايت نشدهاند. عمده آثار اين نويسنده همانند ساير نويسندگان اين موج ادبي از فراز و فرود و كنش و واكنش روايي تهي است، جنبه بصري در آنها بسيار قوي است و صحنهها با جزييات دقيق و گاه زايد توصيف ميشوند؛ در عوض جنبه احساسيشان ضعيف است. در ميان آثار او تنها «سدي در برابر اقيانوس آرام» در مقوله رمان نو نميگنجد و ساير آثارش كه معروفترين آنها «عاشق» است، كم و بيش ويژگيهاي رمان نو را در كليت خود دارد.
در عين حال دوراس علاوه بر داستاننويسي به حوزههاي ديگري نظير سينما ورود پيدا كرد و در هر دو حوزه فيلمنامهنويسي و كارگرداني فعال بود. فيلمهايي كه اين نويسنده ساخت با رمان نو پيوند خورده است، به اين معنا كه تصوير بستري است براي كلام و بيشتر جنبه تزييني دارد. از اين نظر شاهد تفاوتي فاحش هستيم ميان فيلمهاي دوراس با آثار سينمايي آلن رب گرييه، در فيلمهاي شخص اخير دوربين پويا و پرتحرك است و در فيلمهاي دوراس ساكن.
رمان نو به عنوان يك جريان ادبي در دهه 50 ميلادي و زماني كه داستانگويي و رمان داستانگو به بنبست رسيده بود، ظهور كرد. از اينرو پيروان مكتب «رمان نو» ناقوس مرگ رمان داستانگوي كلاسيك را نواختند و در عوض آثاري پديد آوردند كه رويدادها در آنها به حداقل كاهش يافته بود. اما در دهه 60 وقتي شكوفايي ادبيات امريكاي لاتين رخ داد، پاسخ دندانشكني به پيشبينيهاي پديدآورندگان رمان نو مانند مارگريت دوراس، آلن رب گرييه و ناتالي ساروت داد و آنها را به حاشيه برد.
رمان نو بخشي از تاريخ ادبيات است، از اين نظر مارگريت دوراس نويسندهاي است كه هر كسي بخواهد از جريان ادبيات داستاني اروپا داشته باشد بايد به آثارش مراجعه كرده و با آنها آشنا باشد. رمان نو عامدانه فاقد جذابيتهاي داستاني است، در اين داستانها راوي گاه نامشخص است و اتفاق به ندرت در آنها روي ميدهد. اگر بخواهيم نگاهي كلي به اين شيوه بيندازيم، ميتوان گفت در كليت اين شيوه با استقبال گستردهاي از سوي خواص و از سوي عموم رماندوستان مواجه نشد و نتوانست خود را به جرياني غالب در ادبيات تبديل كند.