روايتهايي از شخصيت سياسي و اجتماعي
و مذهبي حجتالاسلام طباطبايي
آسيد مهدي، روحاني اخلاق
و اعتدال
بيستوهفتم ارديبهشت امسال، درست يك سال از درگذشت او ميگذرد، روحاني معتدلي كه از جمله ياران نوابصفوي و البته همراهان امام خميني (ره) در جريان انقلاب بود. «سيدمهدي طباطبايي» در 81 سالگي و همزمان با روز نخست ماه رمضان سال 1397 به دليل مشكلات ريوي دار فاني را وداع گفت. حجتالاسلام طباطبايي كه در ميان دوستان و ياران سياسي و انقلابياش به «آسيد مهدي» معروف بود، نمايندگي ادوار دوم، سوم و هفتم مجلس شوراي اسلامي، سرپرستي زندان قصر، دادستاني كل انقلاب اسلامي استان مازندران را در كارنامه دارد و با اينكه عمدتا چهرهاي اصولگرا شناخته ميشد اما به اعتدال و انصاف در موضعگيري نيز مشهور بود.
دست و زبانش در خدمت و اصلاح
حاكميت ديني و انقلابي بود
به مناسبت سالگرد درگذشت او ويژهنامهاي با عنوان «رايحه» منتشر شده كه محمدعلي ابطحي، فعال سياسي اصلاحطلب و رييس دفتر رييس دولت اصلاحات در مورد او يادداشتي نوشته است. ابطحي در اين يادداشت كه با عنوان ««آسيدمهدي» آخوندي از جنس يذكركمالله رويته» نوشت: «مرحوم حجتالاسلام سيدمهدي طباطبايي از معدود روحانيوني بود كه ميشد به خاطر او به روحانيت علاقهمند شد. تا آخرين روزهاي زندگياش نقش اصلي روحاني واسطه خلق و خالق را رها نكرد، منبر ميرفت و مسجدش را پر رونق نگه ميداشت. وقتي نگاهش ميكردي، بو و طعم خدا را ترويج ميكرد. هميشه يك آخوندي بود از جنس آنها كه «يذكركمالله رويته». در هياهوي قدرت و سياست به اخلاق اسلامي فراميخواند و بذر محبت ديني پخش ميكرد».
او همچنين در ادامه در مورد حجتالاسلام طباطبايي تاكيد كرد: «همزمان با حفظ جايگاه معنوي، خودش را از وظايف سياسي و اجتماعي بعد از انقلاب دور نكرد. آن قدر بزرگ بود كه بتواند سياست را با ديانتش همراه كند. نماينده مجلس شد؛ در مقاطع مختلف از قبل انقلاب تا وفاتش دست و زبانش در خدمت و تعالي و حتي اصلاح حاكميت ديني و انقلابي بود.»
ابطحي همچنين در پايان اين يادداشت طباطبايي را اين گونه توصيف كرد: «وظيفهاش را بر اساس اعتدال و نه افراطيگري انتخاب ميكرد. بيشك اگر در روحانيت بعد از انقلاب چند اسوه وجود داشته باشد، حتما يكي از آنان مرحوم حاج سيدمهدي طباطبايي است. وسلام عليه يوم ولد و يوم يموت و يوم يبعث حيا».
دستگيري بختيار از سوي حجتالاسلام طباطبايي
در اين ويژهنامه همچنين گفتوگويي با اسدالله بادامچيان، دبيركل حزب موتلفه اسلامي در مورد اين استاد اخلاق انجام شده و بادامچيان كه سابقه دوستي 50 ساله با اين مرحوم را دارد از خاطرات كمتر شنيده شده خود از حجتالاسلام طباطبايي گفته است.
بادامچيان ضمن ذكر خير از اين روحاني در مورد روزهاي ابتدايي انقلاب سخن گفت و روايت كرد: «در روزهاي بهمن 1357 و بهويژه از روزهاي 18 و 19 بهمن به بعد، لباس روحانيت را كنار گذاشت و همانند مردم عادي با يك تفنگ كه بر دوشش بود، ميجنگيد و در تسخير پايگاههاي طاغوت، نقشي جدي به همراه دوستان مسجدي خود داشت. بنده هرگز آن تفنگ روي دوش و قيافه وي در آن دوران را فراموش نميكنم. اولين باري هم كه وي را در آن پوشش ديدم اصلا وي را نشناختم. برخي از طاغوتيها را هم او گرفت. از جمله موضوع قابل توجه اين است كه شاپور بختيار را وي دستگير كرد و با بنزي كه متعلق به مردم بود، همراه چند نفر ديگر به اقامتگاه حضرت امام (ره) آورد و تحويل شهيد عراقي داد. شهيد عراقي هم خبر اين ماجرا را به بازرگان و دوستان وي داد و آنها هم گفتند كه بختيار را نبايد در بين بقيه زندانيان جا داد بنابراين وي را به منزلي در كنار اقامتگاه امام بردند و او از آنجا گريخت. اما مرحوم طباطبايي هرگز حاضر نشد اين موضوع را بيان كند.»
بياغراق ميگويم شخصيتي به جامعيت
مرحوم طباطبايي نديدم
محمدرضا باهنر نيز در گفتوگويي با «خبرآنلاين» روايتهايي از شخصيت اين روحاني دارد. باهنر نيز كه همچون طباطبايي از گعده سياستمداران كرماني نيست خاطرهاي از مجلس هفتم نقل كرد: «در مجلس هفتم آقاي حدادعادل رييس مجلس بودند، بنده نايبرييس اول و آقاي ابوترابي نايبرييس دوم. يك روز كه اداره جلسه با من بود اتفاقا وقت نطق قبل از دستور آقاي طباطبايي هم بود، ايشان در بخشي از نطقشان شروع كردند به نقد مجلس، گفتند ما عجب مجلسي گير كرديم، سه تا رييس داريم، يك رييس شاعرانه جلسات را اداره ميكند، يك رييس متواضعانه، يك رييس هم مستبدانه. من همانجا از ايشان تشكر كردم و گفتم ممنون كه بندهنوازي ميكنيد و من را مستبد ميدانيد. ميخواهم بگويم نقدهايشان هم صريح بود هم بيپايه نبود بلكه نقدهاي اساسي ميكردند.»
او همچنين معتقد است: «بنده با اين عمري كه از خداوند گرفتم و در محافل سياسي، مذهبي، اجتماعي و فرهنگي بودم شايد اغراق نباشد كه بگويم من شخصيتي به اين جامعيت نديدم. فردي كه در همه ابعاد مواظب رفتار خودش بود، مواظب رفتار اجتماع بود و تلاش ميكرد داده و ستادهاش با جامعه را هميشه به نفع جامعه و به نفع اجتماع ميزان كند. انشاءالله خداوند روحش را متعالي بگرداند. شايد ايشان مصداق بارز «عاش سعيدا و مات سعيدا...» باشند، هم خوب و سربلند زندگي كرد هم خوب از دنيا رفت.»