• ۱۴۰۳ سه شنبه ۲۵ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4370 -
  • ۱۳۹۸ يکشنبه ۲۹ ارديبهشت

يك‌جاي كار مي‌لنگد...

نازنين متين‌نيا

 

 

من استقلالي‌ام؛ پدرم شاگرد ناصر حجازي بود و اين خون «آبي» توي رگ‌ها يك ‌جوري ميراث خانوادگي است. يكي از اولين مصاحبه‌هاي جدي روزنامه‌نگاري‌ام‌ را هم با ناصر حجازي گرفتم. در تمام اين سال‌ها و در تمام تحريريه‌هايي كه كار كردم كم از دست همكاران پرسپوليسي حرص نخوردم. هميشه هم به‌نظرم كل‌كل‌هاي دوستان پرسپوليسي، يك‌جايي از مرام و معرفت روحيه ورزشي خارج مي‌شود و در اين مواقع ترجيح مي‌دهم سكوت كنم، اصلا به روي خودم نياورم كه علاقه‌مند و طرفدار فوتبال هستم و «استقلال» برايم مهم است. در انتهاي تمام كل‌كل‌ها همين كه در دسته پرسپوليسي‌ها نبودم، خدا را شكر كردم و تا همين ديروز هم فكر مي‌كردم طرفداران استقلالي يك سر و گردن بالاتر از پرسپوليسي‌ها هستند و حداقل بعضي از خط قرمزها را رعايت مي‌كنند. اما متاسفانه صبح شنبه نظرم درباره برخي از هم‌گروهي‌ها و هم‌طرفداري‌هايم عوض شد. روز شنبه تلگرام من به عنوان ادمين كانال روزنامه اعتماد، منبع فحش و دشنام به روزنامه اعتماد و تحريريه اعتماد شد، آنقدر كه مجبور شدم عكس پيراهن استقلالم را بگذارم پروفايل و اميدوار باشم با ديدن عكس، فحش‌ سرازير نشود. اما فايده نداشت؛ بعضي‌ها يك ببخشيد سرجمله مي‌گذاشتند و با «بي‌شعور»، «لياقت‌تون همون چماق به دست‌هاست» و حرف‌هايي از اين دست سروته خشم و عصبانيت‌شان را جمع مي‌كردند. اينها بهترين واكنش‌ها بود؛ بدتر از آن كلماتي شرم‌آور بود كه نثار روزنامه، سردبير و بچه‌هاي تحريريه مي‌شد و يك‌جوري زشت و زننده نثارمان مي‌شد كه از يك‌جايي به بعد جرات نكردم تلگرام را باز كنم و ترجيح دادم به همان وصل نشدن وي‌پي‌ان قناعت كنم و صبر كه بگذرد اين خشم افسارگسيخته.راستش را بخواهيد من هم از تيتري كه همكاران گروه ورزشي براي قهرماني تيم پرسپوليس سر در روزنامه زده‌اند، شاكي‌ام. رفقاي استقلالي تحريريه هم از اين بدسليقگي ناراحتند. معتقدم همكاران ما مي‌توانستند بدون متلك و كنايه براي برد تيم‌شان خوشحالي كنند و بدون كشيدن پاي كل‌كل با استقلالي‌ها گزارش‌شان را بنويسند و تيترشان را بزنند. اما خب، اين كار را نكردند. كج‌سليقگي كردند و كمي هم عناصر جواني و خوشحالي باعث شده تا حواس‌شان نباشد و احتمالا هم فكر كردند چون علي حاتمي همچين حرفي زده، اشكالي ندارد كه آنها هم اين را بگويند.اما دلخوري اصلي‌ام به عنوان آدمي كه بدون هيچ دليل خاصي مخاطب فحش‌ها شدم از آنهايي است كه از سرصبح روز شنبه، در توييتر، تلگرام و فضاي مجازي روزنامه اعتماد را با خاك دشنام‌هاي‌شان يكسان كردند. نمي‌دانم چطور مي‌شود كه در حالت عادي و وقتي پاي حرف ورود زنان به استاديوم باز مي‌شود و اينكه يكي از دلايلش ناامن بودن ورزشگاه‌هاست يا بحث ترول‌هايي كه در صفحات مجازي ستارگان ورزشي فحش و بدبيراه مي‌دهند همه مدعي اخلاق‌مداري و رعايت اصول هستند، اما در لحظه خشم و عصبانيت همه ‌چيز فراموش مي‌شود و اين‌چنين اختيار از كف مي‌دهند كه چشم را ببندند و دهان را به كثيف‌ترين واژه‌هاي ممكن باز كنند. حالا به عنوان يك طرفدار استقلالي نتيجه گرفتم كه بي‌ادبي، خشم و عصبيت افسارگسيخته و بي‌رحمي مجازي، فقط مختص طرفداران يك تيم فوتبال نيست و احتمالا اصلا هم ربطي به فوتبال ندارد؛ اين عصبانيت و عصيان‌گري از جايي ديگر نشات گرفته، لباس طرفداري پوشيده و رگ غيرتش بالا زده و شبيه يك اژدها همه‌چيز را به آتش مي‌كشد. چنين بي‌شرمي حيف ما است. شكايت را به هر زباني مي‌شود عنوان كرد، وقتي عصباني هستيم و براي اين عصبانيت دليل محكمه‌پسندي هم وجود دارد، وقتي انتخاب ما بد و بيراه و بي‌اخلاقي باشد، حتما يك‌ جاي كار خودمان هم مي‌لنگد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون