• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۲۰ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4372 -
  • ۱۳۹۸ سه شنبه ۳۱ ارديبهشت

ناصر قاسمزاد، روانشناس در تحليل و بررسي تبعات افزايش سن ازدواج:

بنياد خانواده مستحكم‌تر مي‌شود اما...

سينا قنبرپور

 

 

پس از دو دهه بحث بر سر جواني جامعه ايران و در حالي كه در دولت سيدمحمد خاتمي نقش جوانان برجسته شده بود و علاوه بر آن فعاليت‌هاي آنان به سوي فعاليت در نهادهاي مدني هدايت مي‌شد، حالا وزارت ورزش و جوانان در تعيين سن جواني جانب نظرات كارشناسان را گرفت. گو اينكه هنوز درباره انتهاي دوره سن جواني بحث‌هايي هست از جمله اينكه روانشناسان در آزمون‌هاي خود حتي اين سن را تا 49 سال در نظر گرفته‌اند. حالا در ايران نيز از 18 تا 35 سال سن جواني خواهد بود. اين در حالي است كه پيش‌تر سن جواني از 15 سالگي آغاز مي‌شد. ناصر قاسمزاد استاد روانشناسي دانشگاه و كسي كه مدت‌هاست به مشاوره ازدواج مشغول است، مي‌گويد: اصلاح سن ازدواج مضرات زيادي را محدود مي‌كند و از سوي ديگر باعث پختگي رفتار‌ها مي‌شود. بحث با اين استاد دانشگاه آزاد در حالي ادامه يافت كه او تاكيد كرد: تاكنون به افرادي كه هنوز نوجوان بودند و به پختگي و بلوغ اجتماعي نرسيده بودند، مسووليت خيلي كارها را مي‌سپرديم از جمله ازدواج كه اوج مسووليت‌پذيري افراد است، در حالي كه افراد هنوز از هيجانات نوجواني جدا نشده‌اند. مشروح اين گفت‌وگو را در ادامه مي‌خوانيد:

بحث بر سر سن جواني مدت‌ها بود در كشور مطرح بود ولي از سوي مسوولان شنيده نمي‌شد. حالا اين تغيير سن جواني كه قبلا 15 تا 29 سال تعريف شده بود و حالا 18 تا 35 سال خوب است؟ آيا مشكلي از مشكلات جامعه ما را برطرف مي‌كند؟

چيزي كه در مورد اين تصميم مهم است، اين است كه تغيير سن و تعريف جواني معمولا تغييراتي در نگرش‌ها و باورهاي رايج جامعه و ساختار خانواده ايجاد مي‌كند. ساماندهي فرد در نظام اجتماعي و تغيير در خرده باور‌هاي فرهنگي يا تحول در اعتقادات فكري همگي تبعات اين تعريف جديد از سن جواني هستند. ما تا پيش از اين نگران بوديم كه وقتي سن جواني را تا 15 سال پايين بياوريم چه اتفاقاتي را براي يك نوجوان رقم مي‌زنيم. عملا با تعريف سن جواني از 15 تا 29 سال ما دوره نوجواني را دستخوش تغييري كرديم كه در آن 10 سال به ناگاه بالاتر مي‌آمدند و يك مرحله از رشد را سريع از نظر مي‌گذرانديم. در حالي كه 15 سالگي و بعد از آن هنوز سال‌هاي نوجواني محسوب مي‌شده‌اند و افراد بايد در اين دوره نوجواني را تجربه مي‌كردند.

اين 10 سال سرعت بخشيدن به يك تعريف از نوجوان يا جوان چه نمودهايي در رفتارهاي فردي و اجتماعي دارد كه مي‌تواند تا اين حد براي جامعه مهم تلقي شود؟

خيلي ساده بخواهم به آنها اشاره كنم بايد به اين نكته اشاره كنم كه در نوجواني بچه‌ها لجبازي دارند، خودبيني دارند، مي‌خواهند حرف، حرف خودشان باشد. در يك كلام رفتارهاي‌شان نپخته است. در گروه‌هاي شكننده قرار مي‌گيرند و خطاهاي رايج رفتاري از اين دست دارند. رفتارهاي با خطر بالا داريم اگر از نوجوانان در خانواده و جامعه مراقبت نشود و توجه لازم صورت نگيرد عملا نوجوان مي‌تواند به خود يا خانواده‌اش آسيب‌ برساند. علاوه بر اين ما به نوجواني كه هنوز تجربه‌هاي بزرگي كسب نكرده لقب جواني بدهيم نتايج خوبي دريافت نمي‌كنيم. براي نمونه در نوجواني بلوغ جنسي و بلوغ عاطفي را شاهد هستيم اما هنوز به بلوغ اجتماعي نرسيده‌ايم. خيلي ساده است كه بسياري از عشق‌هاي دوره نوجواني نمي‌تواند پايدار باشد. تصميم‌گيري‌ها متاثر از غرايز جنسي و غرايز عاطفي است و ما در روابط اجتماعي نيازمند اين هستيم كه فرد به بلوغ اجتماعي رسيده باشد. اما ما تا به حال آمده بوديم و به فردي كه هنوز به بلوغ اجتماعي نرسيده بود در 15 يا 16 سالگي هويت جواني و به تبع آن هويت قانوني براي انجام يكسري از امور داده بوديم و به او القا مي‌كرديم كه تو جوان هستي و مي‌تواني مستقل باشي، مي‌تواني وارد بازار كار شوي، مي‌تواني ازدواج كني در حالي كه اين دايره از اختيارات مربوط به سن 25 تا 30 سالگي بوده است. طبيعتا ما اينجا به خطا رفته بوديم. در حالي كه نوجوان قابليت‌هاي اين انتخاب‌ها و تصميم‌گيري‌ها را نداشته، به او اجازه انتخاب و تصميم‌گيري داديم. ما بايد اجازه مي‌داديم اول فرد به رشد لازم برسد بعد به او لقب و برچسب متناسب بدهيم. همين مي‌شود كه در بسياري موارد شاهد آن بوده‌ايم كه فرد تحت تاثير مسائل عاطفي و غرايز جنسي تصميم گرفته و اين تصميم از پايداري لازم برخوردار نبوده است.

ولي توصيه‌ها و توجهاتي هم به بازي دادن افراد در سن 15 تا 18 سالگي داريم كه خود به خود مي‌تواند چنين تصوري را ايجاد كند؟

ببينيد نوجوانان روحيه حساس، شكننده و خاص خود را دارند. البته كه در ادبيات ديني ما هم آمده است كه در ۷سال سوم زندگي بچه‌هاي‌تان را مورد شور و مشورت قرار دهيد. اما اين به نظر من به معناي آن است كه به آنها بيشتر بها بدهيم و آنان را در امور مهم شراكت بدهيم. اما مشورت در ذات خود يك چيزي دارد. در مشورت شما مي‌توانيد حرف‌هاي طرف مشورت را بشنويد ولي در انتخاب و تصميم‌گيري‌ها اصلا آن را دخالت ندهيد. اين به نوعي كمك به هويت‌يابي فرد است و مي‌تواند باعث رسش، پختگي و انتخاب‌هاي بعدي كه مهم هستند، بشود. اما وقتي ما در سني كه او بايد نوجواني كند او را چندسال بالاتر مي‌كشيم عملا به زندگي فردي و ارتباطات زندگي او ضرر رسانده‌ايم.

خب الان وزارت ورزش و جوانان اين تغيير در سن جواني را لحاظ كرده و اينك افراد از 18 سالگي جوان محسوب مي‌شوند. يكي از بحث‌هايي كه در مقوله جواني مطرح است، موضوع ازدواج است. آيا اين تغيير باعث اختلال در مبحث ازدواج نمي‌شود؟ اساسا چه تاثيري در ازدواج و طلاق در كشور مي‌تواند داشته باشد؟

ببينيد يكي از بحث‌هايي كه به‌طور كلي در مقوله بهداشت و سلامت روان در دنيا مطرح است، اين است كه هر فردي در هر دوره‌اي از زندگي‌اش بايد متناسب با همان دوره رفتار كند. به‌طور ساده يعني در كودكي، كودكي كنيم، در نوجواني، ‌نوجواني كنيم و در جواني هم جواني. يكي از مشكلاتي كه در مشاوره‌هاي خانوادگي داشته و داريم و از نزديك ديده‌ايم كه كار به طلاق كشيده، اين است كه يكي از زوجين حرفش اين است كه من جواني نكرده‌ام. خود من بارها و سال‌هاست كه اين جملات را مي‌شنوم. فارغ از اينكه اين حرف چقدر درست است و مبناي علمي دارد بايد بگويم درصدي از جامعه ما كه سراغ طلاق مي‌رود، جواناني هستند كه نوجواني نكرده‌اند. بايد توجه داشته باشيم حتي در سيستان و بلوچستان، خراسان جنوبي و خراسان شمالي كه با پديده كودك‌همسري مواجهيم با يك پديده ديگر هم مواجهيم و آن طلاق عاطفي است. به عبارت ديگر با وجود ازدواج و سنتي كه در آن طلاق مردود و مطرود است، زوجين حاضرند چند همسري را تجربه كنند ولي طلاق اتفاق نيفتد. اما ما با پايين آوردن سن جواني در نوجواني باعث شده‌ايم، اولين عشق فرزندان‌مان كه متاثر از هيجانات و غرايز است، تبديل به ازدواج‌شان شود و بعد كه اين هيجان فروكش كرده عملا در برابر مقوله طلاق قرار گرفته‌ايم. بنابراين ما مي‌شنويم كه بسيار اين جمله را به كار مي‌برند كه ما نوجواني و جواني را آن طور كه بايد نوجواني و جواني بوده تجربه نكرده‌ايم.

و الان كه اين تعريف تغيير مي‌كند و سن نوجواني بيشتر مي‌شود، آيا مي‌توانيم شاهد آن باشيم كه هيجانات نوجواني به موقع تخليه شود و فشار آن را به دوره جواني و زندگي مشترك تحميل نكند؟

بالا رفتن سن جواني باعث مي‌شود هم بلوغ هيجاني و فكري پشت سر گذاشته شود و هر ماجرايي در جاي درست خود و سن مناسب خود اتفاق مي‌افتد. الان در كلانشهري مثل تهران يا ساير كلانشهرهاي ما شرايط تغيير كرده است و مي‌بينيم كه متوسط سن ازدواج پسران به 32 سال و دختران به 27 سال رسيده است. به جاي آنكه چنين وضعيتي را با برچسب نادرستي نظير پيرپسري و پيردختري لوث كنيم بايد توجه داشته باشيم كه اين سن ازدواج سن پختگي است و پس از ثبات نسبي افراد وارد زندگي مشترك مي‌شوند.

اين افراد در اين سن از نظر مسائل اقتصادي، اجتماعي، عاطفي و رواني و همين‌طور هويتي به نحوي به پختگي رسيده‌اند كه مي‌توانند مسووليت بپذيرند و به عنوان همسر نقش اصلي خود را ايفا كنند. آمارها به ما نشان مي‌دهد كساني كه در اين سن ازدواج كرده‌اند خيلي كمتر آسيب ديده‌اند. البته در بررسي طلاق بايد فاكتورهاي مختلف موثر در آن را مورد توجه قرار داد و تنها نمي‌توان به سن اكتفا كرد.

اما به اين نكته توجه داشته باشيد كه وقتي سن جواني افزايش يابد، فرد ابتدا ويژگي‌هاي لازم را به دست مي‌آورد و بعد به عنوان جوان وارد مقوله شغل مي‌شود، وقتي تمرين‌هاي لازم را پشت سر گذاشت، مي‌تواند وارد مقوله‌هاي مهمي مثل ازدواج شود. در واقع ما در نوجواني به فرد اجازه مي‌دهيم از آن ويژگي‌هاي سن نوجواني لذت ببرد، لذت‌هايي نظير بازي‌هاي گروهي، سفر، گردش و دوستي‌هاي اين سن و بعد كه به سن جواني رسيد، مسووليت بپذيرد و دنبال كارهايي كه مجردي مي‌كرده، نباشد.

پايين بودن سن جواني ويژگي‌هايي به فرد مي‌داد كه هم به خودش و هم به جامعه آسيب وارد مي‌كرد. ما هم سال‌ها به همين دليل به اين تعريف جواني كه از 15 سالگي شروع شود، مخالف بوديم.

اين‌بارتعريف به لحاظ حقوقي هم تبعاتي دارد. مثلا در مورد تعريف سن بازنشستگي هم الان با تغييراتي مواجه خواهيم بود.

ما در كشوري زندگي مي‌كنيم كه سن اميد به زندگي در آن افزايش يافته و الان بين 65 تا 70 تعيين شده است. اما شاهد بوده‌ايم كه بخش اعظمي از نيروي كار متخصص ما در سن 40 تا 50 سالگي بازنشسته مي‌شوند. عملا 10 تا 20 سال پايين‌تر از سني كه بايد بازنشسته مي‌شدند، بازنشستگي داشته‌ايم. پس از يك سو به نوجوان لقب جوان مي‌داديم و او در سني كه خودبزرگ‌بيني داشته، مي‌توانسته روي تصميم غلطش صحه بگذارد و از طرف ديگر با بازنشسته كردن افراد در سن 50 تا 55 عملا يأس و نااميدي را به او تلقين كرده‌ايم و گفته‌ايم شما ديگر از كارافتاده شدي و بايد كنار بروي. حتما مي‌دانيد كه در كشورهاي پيشرفته سن بازنشستگي بعد از 65 است. خود به خود وقتي در 50 سالگي فردي را بازنشسته كنيم عملا به او مي‌گوييم حالا عصا هم به دست بگير و كمي هم قوز كن. خودمان هم به اين توجه نكرده‌ايم كه چنين تعاريفي چه تاثيري بر وضعيت كار در كشورمان داشته است. عملا با تعريف بازنشستگي در سن پايين‌تر نوعي خودگم‌گشتگي را رقم زده‌ايم. ما پويايي و زايش را در درازمدت كاهش داده‌ايم. در شرايطي كه فرد به پختگي و خبرگي در كاري رسيده است و مي‌توانسته راندمان موثر و بالا داشته باشد از او مي‌خواهيم كه به خانه برود.

ما بايد تجربه كشور آلمان را بررسي كنيم. آلماني‌ها جامعه پيري دارند و ما بايد براي دو يا سه دهه بعد كه با جامعه پير مواجه مي‌شويم هم برنامه داشته باشيم.

فكر مي‌كنيد با اين تعابير ما بتوانيم شاهد ازدواج‌هاي پايدارتري در جامعه باشيم؟ به عبارت ديگر با پخته‌تر شدن افراد و ورود آنها به زندگي مشترك مي‌توانيم شاهد خانواده‌هاي پايدارتر باشيم؟

اول بايد به يك هماهنگي و هم‌انديشي در سطح سه قوه خود برسيم. يعني هر سه قوه به اين فهم مشترك برسند كه تعريف جواني از 18 تا 35 است و انتظارات و خواسته‌ها و مسووليت‌هايي كه مي‌خواهند بر اين قشر بار كنند و براي‌شان برنامه‌ريزي كنند، متناسب با اين تعريف باشد. نبايد افتراقي در تعريف جواني بين قوا رخ بدهد و مثلا در مجلس اين موضوع به گونه‌اي ديگر تعريف شود.

اما اين مساله كه با بازتعريف سن جواني اتفاق مي‌افتد، اين است كه فرد پس از بلوغ جنسي و بلوغ عاطفي به بلوغ اجتماعي هم مي‌رسد، بنابراين ما شاهد آن خواهيم بود كه بنيان خانواده استحكام بيشتري خواهد يافت.

 


با تعريف بازنشستگي در سن پايين‌تر نوعي خودگم‌گشتگي را رقم زده‌ايم. ما پويايي و زايش را در درازمدت كاهش داده‌ايم. در شرايطي كه فرد به پختگي و خبرگي در كاري رسيده است و مي‌توانسته راندمان موثر و بالا داشته باشد از او مي‌خواهيم كه به خانه برود

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون