نگاهي به نمايش «چيزهاي سرد» به كارگرداني رامين اكبري
چگونه تئاتر تبديل به «ماشين توخالي» ميشود؟
سيد حسين رسولي
سوزان سانتاگ در كتاب «بيماري بهمثابه استعاره» (۱۹۷۸) مينويسد: «هركس كه زاده ميشود شهروندي دوتابعيتي در دو مملكت تندرستي و بيماري است. اگرچه همگي ترجيح ميدهيم تنها از گذرنامه سلامتي استفاده كنيم، هريك از ما دير يا زود مجبوريم حداقل براي مدتي، خود را به عنوان شهروندان آن سرزمين ديگر معرفي كنيم.» ايان جيمز. كيد هم در وبسايت «ايان» مينويسد: «به نظر ميرسد ما بهراستي در «عصر طلايي بيمارينگاري» زندگي ميكنيم.»
اين روزها نمايش «چيزهاي سرد» به كارگرداني رامين اكبري در تئاتر شهر (سالن سايه) روي صحنه است. نمايشي كه بهطور واضح به مساله بيماري و مرگ ميپردازد. كارگردان ميگويد: «در اين نمايش هم داستان خانوادهاي روايت ميشود كه در تدارك مراسم مرگ مادرشان هستند و در واقع اختلالاتي را ميبينيم كه وقتي بدن در مواجهه با يك بيماري قرار ميگيرد باعث تغييراتي در سيستم بدن ميشود.» مشكل اساسي اين نمايش اين است كه هيچ وحدتي در لحن و روايت ندارد. نمايش اكبري بهشدت گنگ و مشوش است؛ البته توجه به مساله بدن زيسته، زندگي روزمره بدن، بيماري و در نهايت مرگ، دغدغه جذابي است؛ رويكرد اجرا هم تجربهگرايانه است ولي ساختار دراماتيك نمايش بهشدت فروپاشيده است. اين فروپاشيدگي در فرم باعث سردرگمي در محتوا ميشود. لئون تروتسكي در كتاب «ادبيات و انقلاب» از اصطلاح «ماشين توخالي» استفاده ميكند. اينجا بايد اشاره كنيم بسياري از اجراهاي تئاتري معاصر ايران تبديل به «ماشين توخالي» فرماليستي شدهاند. تماشاگر بايد زحمت فراواني براي نفوذ به فرم اثر بكشد و در نهايت دست به نشانهشناسي عناصر درام بزند. اسكار وايلد نوشته است: «هنر هيچ چيزي را بيان نميكند؛ مگر خودش.» رويكرد نمايشهاي فرماليستي هم اينگونه است. اما آيا هنر امري غيرسياسي و فرمال است؟ آيا تماشاگر نبايد به درك نشانهها نائل شود؟ تئودور آدورنو ميگويد: «در هر گونهاي از هنر كه هنوز امكانپذير است، نقد اجتماعي بايد به سطح فرم كشيده شود، بدان سبب كه اين عمل همه مضامين آشكار اجتماعي را زير و رو ميكند.» تئاتر فرمال هم ميتواند سياسي باشد؛ مخصوصا بررسي علاقه و اشتياق هنرمندان و مديران هنري اين روزها به توليد فراوان آثار فرماليستي و هم زمينه اجتماعي آن. تئاتر براي اينكه خود را نجات بدهد، بايد از اشتياقش به طبقه «اليت» و «تنآسا» رهايي يابد؛ البته نمايش اكبري براي فروش و گيشه نيست اما به دنبال فرمهاي ايدهآل و گنگ طبقهاي بدون دغدغه است. منظور توليد آثار تاريك و پيچيده و اگزوتيك است. از سوي ديگر، يكي از پرسشهاي كليدي هستيشناختي فلسفه پزشكي، ماهيت مرگ است. حتي مرگ هم ماهيت طبقاتي دارد. نمايش «چيزهاي سرد» اين پرسش را مطرح نميكند بلكه دست به تفسير شرايط پس از مرگ ميزند. پابلو پيكاسو ميگويد: «هنر وسيلهاي براي تزيين خانه بورژوا نيست، سلاحي است براي نبرد». اين جمله راه رهايي تئاتر از دام طبقه تنآسا و گنگي در فرم است.