• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۱۳ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4378 -
  • ۱۳۹۸ چهارشنبه ۸ خرداد

گفت‌وگو با كوئنتين تارانتينو درباره فيلم تازه‌اش؛ روزي روزگاري در هاليوود

هر كاري مي‌كنم تا همه‌چيز ترسناك و چندش‌آور باشد

ترجمه: بهار سرلك

كوئنتين تارانتينو پس از 3 سال با فيلم «روزي روزگاري در هاليوود» كه روايتي است از آخرين روزهاي عصر طلايي هاليوود به دنياي سينما بازگشته است. وقايع اين فيلم با بازي لئوناردو دي‌كاپريو، براد پيت، مارگو رابي، آل پاچينو، كرت راسل و... در سال 1969 و در لس‌آنجلس روي مي‌دهد كه در آن بازيگر تلويزيوني كه دورانش به سر آمده و بدلكارش به فكر جفت‌وجور كردن اسم ‌و رسمي در صنعت سينما مي‌افتند.

اكران جهاني اين فيلم در هفتادودومين جشنواره فيلم كن بدون حواشي نبود؛ نامش در فهرست فيلم‌هاي شركت‌كننده معرفي نشده بود اما تارانتينو بالاخره نسخه نهايي‌اش را براي دست‌اندركاران اين جشنواره ارسال كرد و آخرين شركت‌كننده محبوب امسال ناميده شد. منتقدان از اين فيلم استقبال كردند و گمان مي‌رفت تارانتينو و عواملش افتخاري كسب كنند اما دست خالي به خانه بازگشتند.

متن پيش رو گفت‌وگويي است كه آن تامپسون، خبرنگار ايندي‌ واير در حاشيه جشنواره فيلم كن پيرامون ساخت فيلم «روزي روزگاري در هاليوود» با اين كارگردان امريكايي داشته است.

 

كوئنتين تارانتينو سرسپرده تدوين «روزي روزگاري در هاليوود» كه در هفتادودومين جشنواره فيلم كن روي پرده رفت، نيست. او و تدوينگرش، فرد راسكين، تمام تلاش‌شان را كردند تا در موعد مقرر، 21 مه، فيلم را براي اكران جهاني‌ به محبوب‌ترين جشنواره‌اش برسانند و تارانتينو به من گفت اگر خودش آماده نبود، فيلم را به نمايش نمي‌گذاشت. به محض اينكه مطمئن شد مي‌تواند فيلم را ارسال كند، تيري فريمو، مدير جشنواره كن، خبر اكران اين اثر را اعلام كرد. تيم راثمن، رييس كمپاني سوني، پس از اكران فيلم «روزي روزگاري در هاليوود» تاييد كرد كه حتي اگر كمپاني سوني سه بار فيلمي را كه تازه از تنور دوربين 35 ميلي‌متري درآمده و مدت زمانش دو ساعت و 39 دقيقه است، در اين جشنواره روي پرده ببرد، تارانتينو باز هم به اتاق تدوين بازخواهد گشت.

فرداي روزي كه مخاطبان براي نخستين‌بار فيلمي را كه يكي از داغ‌ترين فيلم‌هاي اين جشنواره بود، ديدند، تارانتينو در هتل كارلتون گفت: «ممكن است فيلم طولاني‌تر هم بشود.» نخستين مونتاژ راسكين چهار ساعت و 20 دقيقه بود. «وظيفه او اين است كه تمام صحنه‌هايي را كه فيلمبرداري مي‌كنم را سرهم‌بندي كند، همه‌چيز را به من بدهد. اين كار براي چنين فيلمي غيرعادي نيست.» ابتدا او و راسكين گمان مي‌كردند مدت زمان فيلم حدودا دو ساعت و 45 دقيقه بشود. تارانتينو به راسكين گفته بود: «بايد ببينيم مي‌شود از اين فشرده‌ترش كرد. 45: 2 دقيقه مثل فيلم‌هاي قديم كوئنتين است. بگذار ببينيم مي‌توانيم از سبك تدوين آن كوئنتين عبور كنيم و به تدويني دوستانه‌تر برسيم كه هر مخاطبي آن را بپسندد.»

حالا كه او ديده است اين فيلم با هزينه نود ميليون دلاري توانسته است رضايت قشري از مخاطبان را به دست بياورد (فارغ از چند پيش‌نمايش آزمايشي)، تارانتينو قصد دارد دوباره نگاهي به تدوين آن بيندازد. او مي‌گويد: «ديگر چيزي را حذف نمي‌كنم. احتمالا صحنه‌هايي را به فيلم برمي‌گردانم. مي‌خواستم فيلمم خيلي كوتاه‌شده به كن بيايد. اگر قرار است اشتباه كنم، اشتباهم در فشرده‌تر كردن است.»

تا آنجايي كه پاي راثمن وسط است، تارانتينو مي‌تواند هر كاري دلش بخواهد بكند. او مي‌گويد: «فيلم اوست. افتخارمان اين است كه با او همكاريم. فيلم كوئنتين تارانتينو است. همه‌چيز كاملا در دست تواناي او قرار دارد.»

تارانتينو هم تاييد مي‌كند كه بله، از نقش‌آفريني تمام بازيگران فيلم صحنه‌هايي حذف شده است؛ از لئوناردو دي‌كاپريو كه در نقش ستاره وسترن، ريك دالتون ظاهر مي‌شود و در نسخه جايگزين فيلم «فرار بزرگ» در نقشي كه استيو مك‌كويين را مشهور كرد، مي‌درخشد و آل پاچينو كه به عنوان نماينده‌اي كه فيلم‌هاي وسترن اسپاگتي را در
«Musso & Frank» معرفي مي‌كند تا اسكوت مك‌نري. تارانتينو مي‌گويد: « تنها صحنه‌اي را كه مك‌نري بازي كرد، حذف كرديم. بعضي وقت‌ها هم اين اتفاق‌ها مي‌افتد.»

فيلم حول شخصيت دالتون و رفيق وفادار، راننده و بدلش، كليف بوث (با بازي براد پيت) مي‌گردد. دالتون در محله سي‌يلو درايو و در همسايگي ستاره خوش‌آتيه، شارون تيت (با بازي مارگو رابي) و همسر سرشناسش رومن پولانسكي (رافائل زاويروچا)، كه به تازگي «بچه رزماري» را روي پرده برده بود، زندگي مي‌كند.

تارانتينو مي‌گويد: «اين زوج نماينده هر آن چيزي هستند كه ريك ندارد. در هاليوود آدم‌هاي خيلي موفق و خيلي شكست‌خورده داريم و كساني را هم كه پتانسيلي نسبي دارند؛ آيا اين شخصيت‌ها مي‌توانند در حد پتانسيل‌شان كاري كنند؟ مورد عيني‌اش زندگي در همسايگي خانواده پولانسكي است. شارون و رومن نماينده هاليوود نو هستند كه مشخصا ريك در آن جايي ندارد. او اين موضوع را نمي‌فهمد. او ياد گرفته است كه راه به دست آوردن نقش اصلي اين است كه مخاطب دوستت بدارد. اگر نقش «جو باك» (با بازي جان ويت در «كابوي نيمه‌شب») به او پيشنهاد بشود، آن را رد مي‌كند. بعد از اينكه 10 دقيقه از فيلمبرداري «ايزي رايدر» بگذرد، پروژه را ول مي‌كند! اگر «سگ‌هاي پوشالي» را به او پيشنهاد بدهند، مي‌گويد: «من نقش آن بزدل را بازي نمي‌كنم!»

حدود 10 سال پيش، ايده‌اي به ذهن تارانتينو رسيد كه داستان «روزي روزگاري در هاليوود» حول آن شكل گرفت. (او به نام فيلمي كه در آن زمان مي‌ساخت اشاره نكرده اما جدول زماني «حرامزاده‌هاي لعنتي» را نشان مي‌دهد.)

تارانتينو مي‌گويد: «با بازيگري كار مي‌كردم كه مدتي در اين كار بود، آن موقع كمي سنش بالاتر رفته بود. او بدلي داشت كه 20 سال با هم كار كرده بودند. ما هيچ كاري براي بازيگر بدل نداشتيم فقط مي‌شد يك جايي دستش را بند كنيم: «مي‌شود دست اين بابا را هم بند كني؟» «آره، حتما.» اين بابا مي‌آمد؛ آدم جالبي بود. براي من كار نمي‌كرد، براي بازيگرها كار مي‌كرد. فكر كنم آخرين فيلمي بود كه توانست با او كار كند. شايد يك زماني خيلي شبيه به همديگر بودند و مي‌شد كلوزآپي از بدل بگيري اما اين چيزها ديگر مساله‌اي نيست. فكر مي‌كردم چقدر رابطه‌شان جذاب است. خيلي درباره‌شان نمي‌دانستم اما مي‌دانستم مي‌خواهم زوجي اينچنين را تا انتهاي حرفه‌شان بررسي كنم. فكر مي‌كردم شايد روزي درباره هاليوود فيلمي بسازم.»

در نتيجه زماني كه وقت نوشتن فيلمنامه فيلمي درباره هاليوود فرارسيد، تارانتينو همه‌چيز در اختيارش بود. «مي‌دانستم مي‌خواهم با اين شخصيت‌ها چه‌كار كنم، مي‌خواهم چه داستاني بگويم؟ بعد هم به پايان‌بندي رسيدم.» (تارانتينو درخواست كرده است نويسنده‌ها و مخاطبان پايان‌بندي داستان را لو ندهند.) او داستاني را درباره «تغيير پادفرهنگي كه در هاليوود، هم در صنعت سرگرمي و هم خود شهر، رواج پيدا مي‌كند» نهايي كرد. او مي‌گويد: «از ايده اينكه چنين چيزي را از طريق يك شخصيت، ريك، واكاوي كنم، خوشم آمد؛ كسي كه بخشي از اين تغيير نبود و اين تغيير مثل يك جاده‌صاف‌كن از روي او رد شد. سال 1966، چند سال قبل از اين داستان، او و جورج ماهاريس، وينس ادواردز و اد بيرن، در اوج بودند. نمي‌دانستند مايكل سارازين، آرلو گوتري، پيتر فوندا، مايكل داگلاس و كريستوفر تابوري و پسران هيپي آدم‌هاي مشهور، اين شخصيت‌هاي اصلي لاغر مردني‌ِ آندروجيني، با موهاي انبوه، ستاره‌هاي بعدي خواهند شد.»

شخصيت دالتون كه دي‌كاپريو بازي مي‌كند، زماني ستاره سريال‌هاي وسترن تلويزيون بوده است و حالا ماندن در اين بازي و بازگشت به فيلم‌ها، عصبي و نگرانش كرده است. «آرزو مي‌كند به اندازه مثل برت رينولدز موفق باشد. او يك نفر نيست و آگاهانه تلاش كرديم او را يك نفر نشان ندهيم. ريك كمي اد بيرن، تاي هاردين- مردي كه ممكن بود مك‌كويين باشد- و كمي ويليام شتنر است.»

او و بوث راهي ايتاليا مي‌شوند تا در فيلم سرجيو كوبوچي (دومين فيلمساز برتر ژانر اسپاگتي وسترن، پيش از تارانتينو، پس از سرجيو لئونه) بازي كنند. وقتي دالتون در صحنه فيلمبرداري جمله‌ها را فراموش مي‌كند، كنترلش را از دست مي‌دهد و در صحنه‌اي به‌ياد ماندني، اضطرابش را با دختر هشت‌ساله‌اي تقسيم مي‌كند.

بوثِ بدل نه تنها خيلي خونسردتر از دالتون است بلكه كمي خطرناك هم هست؛ او مي‌تواند با بروس لي (مايك مو) مبارزه كند. تارانتينو، دي‌كاپريو («جانگوي از بند رهاشده») و پيت («حرامزاده‌هاي لعنتي») را مي‌خواست و آنها را به دست آورد. او مي‌گويد: «من يكي از خوش‌شانس‌ترين كارگردان‌هاي تاريخ هاليوودم. دو بازيگري را كه قبلا با آنها كار كرده‌ام، به دست آوردم، دوستم دارند و عهده‌دار نقش‌شان شدند. بازيگر و بدلش بايد تناسب داشته باشند. بايد همخواني داشته باشند. بايد لباس‌هاي يك‌جور بپوشند، هم‌قد باشند، بايد شبيه همديگر باشند، مي‌دانيد اگر يكي از اين دو نفر نمي‌توانست در اين پروژه باشد بايد كسي را پيدا مي‌كردم كه مناسب باشد، حداقل از لحاظ فيزيكي يا بايد سراغ بازيگرهاي ديگري مي‌رفتم. خوش‌شانس بودم كه دو بازيگري را كه مي‌خواستم آن تناسب را داشته باشند، پيدا كردم و قبول كردند با همديگر و با من كار كنند.»

وقتي فيلم به شب حمله منسون به سي‌يلو درايو بازمي‌گردد، تارانتينو يك رديف تابلوهاي نئون قديمي در بلوار هاليوود نصب و از غروب روشن‎شان مي‌كند و كاور خوزه فليسيانو از ترانه «كاليفرنيا دريمين» را روي اين صحنه مي‌گذارد. اين صحنه مرثيه‌اي بهت‌آور براي هاليوود از دست رفته است.

او مي‌گويد: «ايده درخشاني بود، در فيلمنامه نوشته بودم. اين‌طوري صحنه‌هاي آن روز را مي‌گرفتم؛ وقتي به نيمه‌شب نزديك‌تر و نزديك‌تر مي‌شديم، شب‌هنگام در لس آنجلس را نمايش مي‌داديم. مكان‌هاي مناسبي آن اطراف بود، برخي را خودمان ساختيم. رستوران قديمي «تاكو بل» را پيدا كردم كه حالا چيز ديگري است اما مي‌توانستيم آن را سرجايش برگردانيم. رستوران قديمي «Der Wienerschnitzel» را پيدا كرديم كه هنوز سقف قرمزش را داشت. البته، فيلم شامل پلان‌هايي از رستوران مكزيكي كلاسيك «El Coyote» هم مي‌شود، كه آن سوي خياباني است كه تارانتينو در آن سالن دارد. مي‌گويد: «آن موقع بورلي جديد نبود. به آن «The Eros» مي‌گفتند.»

فيلم عصر معصوميتِ پيش از جنبش «من هم» را تداعي مي‌كند؛ زماني كه مخاطب‌ها به فيلم‌هاي باشكوه جذب مي‌شدند، وقتي وست‌وود از سينماروها پر مي‌شد. مي‌گويد: «اين فرهنگ ديگر وجود ندارد. حتي اگر يك ميلياردر خل‌وضع تمام سالن‌هاي سينماي بلوار هاليوود را بخرد و آنها را به شكوه سابق‌شان برگرداند، فكر نمي‌كنم كسي قدم در آنها بگذارد. اگر بگذارند، من هم مي‌روم. من هم سهم خودم را ادا مي‌كنم. اما آن دوره گذشته است.»

تارانتينو در تحقيقاتش تحت تاثير يافته‌هايش قرار گرفت: از چهره‌هاي جنبش «من هم» تا نژادپرستي‌هاي محرز در تبليغات. مي‌گويد: «به برنامه راديويي KHJ آن سال گوش مي‌دادم كه به بيل كازبي، جان فيليپس و تقريبا همه اشاره مي‌كرد. همه اين آدم‌ها، چهره‌هايي نابغه بودند كه با زمان گره خورده‌اند.»

مارگو رابي كه شخصيت تيت آرام را ايفا مي‌كند، كمتر از هم‌بازي‌هاي ديگرش در فيلم حضور دارد. در نشست مطبوعاتي جشنواره كن، گزارشگري از تارانتينو پرسيد چرا ديالوگ شارون تيت اينقدر كوتاه است. او گفت: «فرضيه شما را رد مي‌كنم.» در فيلم شخصيت‌هاي اصلي را طي دو روز در فوريه 1969 دنبال مي‌كنيم و پس از شش ماه و در شب شوم هشتم آگوست 1969 به آنها بازمي‌گرديم. در فوريه، تيت را تا وست‌وود دنبال مي‌كنيم كه به تمرين نقش فريا كارلسون در فيلم «خدمه خرابكاري» مي‌رود.

در نشست مطبوعاتي كن، رابي گفت: «لحظاتي را كه من ايفا كردم فرصتي شد تا شارون و ظرافتش را گرامي بداريم. در اين تراژدي معصوميت ضربه خورد و مي‌توانستيم بدون كلام ابعاد شگفت‌آور او را نشان بدهيم. احساس مي‌كردم مدت زمان زيادي را براي كشف اين شخصيت در اختيار دارم، حتي بدون اينكه ديالوگي بگويد... »

تارانتينو پس از نشست، به من گفت: «صحنه‌هاي بيشتري از او داشتيم؛ صحنه‌هايي از همه بازيگرها حذف شد. اين فيلم داستان شارون تيت نيست، داستان ريك است. حتي داستان كليف هم نيست. و تيت حضوري فرشته‌وار طي فيلم دارد، او روحي فرشته‌گونه روي زمين است، به نوعي بايد بگويم او در اين فيلم نيست، او در قلب‌هاي ماست.»

تارانتينو در نشست مطبوعاتي تاييد كرد كه به پولانسكي نزديك نشده است. اما از خواهر تيت، دبرا، كمك گرفت و از او در تيتراژ تشكر كرده است. تارانتينو مي‌گويد: «همان ابتداي كار، فيلمنامه را به او دادم تا بخواند. به ديدنش در سانتا باربارا رفتم، آخر هفته‌اي را با او گذراندم. درباره داستان حرف زديم. وقتي روي سكانس Bruin (سالن سينمايي در وست‌وود) كار مي‌كرديم به لوكيشن‌مان آمد.»

سكانسي كه كامل در فيلم قرار گرفت، سكانس «Spahn Ranch» (منطقه‌اي در لس‌آنجلس كه برخي فيلم‌ها در آنجا فيلمبرداري مي‌شد) بود كه در سال 1969 خانواده منسون آن را تصاحب كرد. با پلاني از اسب‌سواراني شروع مي‌شود كه شهري غربي را ترك مي‌كنند؛ اين دست پلان‌ها را بارها در فيلم‌ها و سريال‌هاي تلويزيوني ديده‌ايم. بوث پشت سر دختري (مارگارت كوالي) كه با او لاس زده، راه مي‌رود اما گروهي زن به او طعنه مي‌زنند. اين صحنه پيش‌درآمد تهديدي نحس است.

برخي منتقدان به تاثيرپذيري از لئونه اشاره كرده‌اند اما تارانتينو به سام پكينپا نزديك‌تر است. تدوينگرش به اين صحنه واكنش نشان داده بود و گفته بود: «تا وقتي به صحنه Spahn Ranch رسيديم، نمي‌دانستم داريم فيلمي در ژانر وحشت مي‌سازيم.» تارانتينو مي‌گويد: «وقتي به اين صحنه رسيديم مثل «كشتار با اره‌برقي در تگزاس» بود. حتي فيلمبرداري رابرت ريچاردسون شبيه فيلمبرداري دان پرل در فيلم توبي هوپر است.»

وقتي تارانتينو فيلم را در كن ديد، به هيجان آمد: «وقتي به صحنه Spahn Ranch رسيديم، سالن سينما ساكتِ ساكت بود؛ مي‌شد صداي زمين انداختن سوزن را بشنوي. چيزي كه تميز درآمده، ميزانسن است. طراحي توليد است. يكي از بهترين صحنه‌هايي كه در تمام فيلم‌هايم داشته‌ام، بازسازي Spahn Ranch است. و انتخاب اين بازيگران كار فوق‌العاده‌اي بود. ترسناك و چندش‌آور است. ما هر كاري از دست‌مان بربيايد مي‌كنيم تا همه‌چيز را ترسناك و چندش‌آور كنيم. كيمياگري خارق‌العاده‌اي كه به تصويرش كشيديم و نمي‌خواستم حال‌وهوايش را برهم بزنم.»


فيلم عصر معصوميتِ پيش از جنبش «من‌هم» را تداعي مي‌كند؛ زماني كه مخاطب‌ها به فيلم‌هاي باشكوه جذب مي‌شدند، وقتي وست‌وود از سينماروها پر مي‌شد. مي‌گويد: «اين فرهنگ ديگر وجود ندارد. حتي اگر يك ميلياردر خل‌وضع تمام سالن‌هاي سينماي بلوار هاليوود را بخرد و آنها را به شكوه سابق‌شان برگرداند، فكر نمي‌كنم كسي قدم در آنها بگذارد. اگر بگذارند، من هم مي‌روم. من هم سهم خودم را ادا مي‌كنم. اما آن دوره گذشته است.» تارانتينو در تحقيقاتش تحت‌تاثير يافته‌هايش قرار گرفت: از چهره‌هاي جنبش «من هم» تا نژادپرستي‌هاي محرز در تبليغات. مي‌گويد: «به برنامه راديويي KHJ آن سال گوش مي‌دادم كه به بيل كازبي، جان فيليپس و تقريبا همه اشاره مي‌كرد. همه اين آدم‌ها، چهره‌هايي نابغه بودند كه با زمان گره خورده‌اند.»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون