برخيز و اول بكش (213)
فصل بيستم
بخت نصر– تهديد تكريتي
نويسنده: رونن برگمن / ترجمه: منصور بيطرف
در حالي كه بسياري از گنجينههاي اطلاعاتي و دفاعي اسراييل گرفتار ميدان لبنان بودند، تهديدها عليه قوم كوچك يهود، موساد را كاملا به خود مشغول كرده بود. اصليترين تهديد در ميان آنها، عراق بود؛ كشوري كه توسط يك قصاب ديوانه با يك جاهطلبي زياد كه ميخواست صلاحالدين ايوبي بشود، اداره ميشد. يكي از سناريوهاي كابوس مانند ايدياف الحاق انبوه نيروهاي نظامي عراق به نيروهاي نظامي اردن بود كه داشتند تهديد يك جبهه شرقي را تشكيل ميدادند. از دهه 1960، زماني كه شورش اقليت كرد عليه رژيم بغداد سركوب شده بود، نيروهاي اسراييلي بهطور مخفي درگير عراق شده بودند. اسراييل سلاح به كردها ميداد و سربازان ايدياف و افراد موساد هم مبارزان كرد را به شيوه جنگ كماندويي آموزش ميدادند. بنا به گفته مئير آميت كه در آن زمان سرپرست موساد بود، هدف از اين كار اين بود كه «يك خاورميانهاي خلق شود كه در آن ما بتوانيم بهطور همزمان عليه دشمنانمان در چند جبهه بجنگيم.» آن را سادهتر كنيم اينطور ميشود، عراق يك دشمن اعلام شده اسراييل است و كردها دشمن بغداد بودند -دشمن دشمن من، دوست من است. در همان زمان، چنين ائتلافي- مثلا، با شاه ايران و امپراتور اتيوپي، هايل سلاسي، دو دولتي كه با همسايگان عرب دشمن اسراييل، مرز مشترك داشتند، به موساد اين امكان را ميداد تا مقرها و ديگر سرمايههاي اطلاعاتي را عليه كشورهاي غيردوست بهكار گيرند. مشاوران اسراييلي كه از سال 1969 كارشان را شروع كردند و در ميان آنها ناتان روتبرگ، متخصص مواد منفجره هم بود، از مردي ميشنيدند كه كردها او را «قصاب بغداد» ميناميدند. صدام التكريتي، بعثي از كودتاي بعثي بود كه سال قبل از آن قدرت را
در دست گرفته بودند و او به عنوان معاون اول شوراي انقلابي عراق كه نفر دوم رژيم جديد و مسوول نيروهاي مسلح و سرويس اطلاعاتي بود، منصوب شده بود. او دستور بمباران شهروندان را ميداد، غذاي جميعت ناراضي را قطع ميكرد تا گرسنگي بكشند و شبكهاي از اتاقهاي شكنجه راه انداخته بود كه خود اغلب براي شكنجه دادن به آنجا ميرفت.
كردها از اسراييليها خواستند كه به آنها كمك كنند تا صدام را بكشند -روتبرگ، يك قرآن جاسازي شده را آماده كرد، همان تاكتيكي كه او براي ترور رييس اطلاعات مصر در سال 1956 به كار برده بود، اما گلدا مئير، نخستوزير از امضاي برگه قرمز امتناع كرد.
او ميترسيد كه كردها راز دخالت اسراييل را نگه ندارند و دولتش را در يك رسوايي بينالمللي با روسها و امريكاييها كه در آن زمان متاسفانه اين دو كشور با صدام نرد عشق ميباختند، قرار دهد. مئير همچنين برگه ترور ناصر، رييس جمهور مصر را هم كنار گذاشت زيرا ميترسيد كشتن ناصر تلاش براي كشتن خودش و وزيرانش را مشروع سازد.
زنده گذاشتن صدام كه به همان اندازه جاهطلب بود، بيرحم هم بود، سبب شد كه او حزب بعث و بنابراين حكومت عراق را در دست بگيرد. در سال 1971، زماني كه صدام 34 ساله بود تمام رقباي جدياش در رژيم را كنار زد و در اصل تمام قدرت را داشت به جز اينكه نامش را نداشت كه آن را به رييسجمهور وقت احمد حسن البكر كه چيزي جز يك چهره نبود، واگذار كرده بود (كه البكر را هم بالاخره در سال 1979 بهطور كامل كنار زد). او شخصا خودش را يك چهره تاريخي ميديد، يك رهبر پانعرب كه عراق را يك قدرت منطقهاي كرده بود، در دنياي عرب نيروها را هدايت ميكند و معادل ايران است. صدام فكر ميكرد كه يهوديها «مخلوطي از آشغال و بازمانده اقوام ديگر» هستند و او ميخواست كه نقشه كل خاورميانه را دوباره بكشد و كل اسراييل را نابود كند. عراقيها اين را محرمانه نگه نداشته بودند. الجمهوريه، روزنامه حزب بعث در مارس 1974 نوشت: «بودن يك هويت دروغين صهيونيست بهمثابه اين است كه حق تاريخي عربها براي ماندن ناديده گرفته شود و شرافت آنها را خدشهدار كند. اين هويت جادوگر چيزي نيست جز يك سرطان دردسرساز كه بهطور خطرناك در فراتر از مرزهايش گسترش يافته. ما بايد به هر روش ممكن با صهيونيسم بجنگيم. بيتالمقدس عربي منتظر صلاحالدين عربي است كه آن را از كثافت صهيونيسمي كه مكانهاي مقدس ما را آلوده كرده، پاك كند.»
توضيح: استفاده از واژه تروريستهاي فلسطيني براي حفظ امانت در ترجمه است
نه اعتقاد مترجم و روزنامه