سخني با «محمد شريفينعمتآباد» و ديگران
از «باغ اناري» تا «باغ خرفه»
مجتبي احمدي
در سرزمين ادبيات داستاني ايران، درختان تناور و ميوههاي شگفتآور، كم نداريم و اين سرزمين، سالهاست كه يك «باغ اناري» دارد با انارهايي رسيده. باغي كه با كلمات داستانهاي كوتاه نويسندهاش، «محمد شريفينعمتآباد» آباد شد و سرسبز مانده است تا هنوز. من در اين يادداشت، دو يادآوري دارم؛ اولي را با آقاي نويسنده در ميان ميگذارم و ديگري را با ديگران.
يك. باغ خرفه كجاست؟
آقاي شريفي عزيز! حدودا چهارسال پيش بود كه به بهانه موفقيتهاي فيلم كوتاه «كودكان ابري» كه بر اساس يكي از داستانهاي كوتاه كتاب «باغ اناري» ساخته شده، با شما گفتوگويي كردم كه منتشر شد. در يكي از سوالها پرسيده بودم: «از كتابهاي ديگرتان چه خبر؟ چند سال است كه ميپرسيم سرجوخه آمين و باغ خرفه منتشر نشدند؟!» و شما پاسخ داده بوديد: «سالها پيش گمان ميكردم هر دو رمان ياد شده آمادهاند، اما ترديدهايي ايجاد شد و آن ترديدها كل ساختار آنها را دگرگون كرد. عجالتا قرار است «سرجوخه آمين» كه به «شب قاجاريه» تغيير نام داده، در همين تابستان منتشر شود و «باغ خرفه» هم پس از آن.» پس از آن گفتوگو، حالا داريم به تابستان چهارم ميرسيم، اما نه از «شب قاجاريه» خبري داريم و نه از «باغ خرفه». در روزگاري كه اوضاع بازار كتاب، چنان آشفته است كه «مسلمان نشنود، كافر مبيناد» و حال و روز ادبيات، «يكي داستان است پرآبچشم»؛ در زمانهاي كه نانويسندهها و متشاعرها، با ترفندهاي فالوئرافزا و لايكزا، مزخرف را با برچسب داستان چاپ ميكنند و معر را رنگ ميكنند و به جاي شعر ميفروشند؛ «خلاف راه صواب است و نقض راي اولوالالباب» كه كتابهاي شما به كتابخانهها و كتابخوانها نرسد؛ باور كنيد دريغ است كه داستانهاي تازهتان را به دست مخاطبان قديميتان نرسانيد. آقاي شريفي نازنين! «آن ترديدها» را كنار بگذاريد و ما مخاطبان ادبيات داستاني را، از «باغ اناري» به «باغ خرفه» ببريد.
دو. تجربه كودكان ابري
اقتباس از آثار ادبي در سينماي جهان، هم رواج زيادي دارد و هم بسيار موثر بوده است. فيلمهاي مهم پرشماري بودهاند كه با اقتباس از داستانها و رمانها، جان گرفتهاند و ماندگار شدهاند. از اين جهت، سينما همواره وامدار ادبيات بوده است. در آمارهاي يك پژوهش خوانده بودم كه بيش از هشتاد درصد فيلمهاي برنده جايزه اسكار، اقتباسياند؛ همينطور حدود هفتاد درصد آثار تلويزيوني برنده جايزه امي. در سينماي ايران هم، هرگاه سينماگران كاربلد سراغ اقتباس رفتهاند، غالبا آثاري ديدني و ماندني آفريدهاند. داريوش مهرجويي، فيلم «گاو» را با اقتباس از «عزاداران بيل» غلامحسين ساعدي ساخت. مسعود كيميايي، «داش آكل» را از كتاب «سه قطره خون» صادق هدايت اقتباس كرد. كيومرث پوراحمد، «قصههاي مجيد» را از دل قصههاي هوشنگ مراديكرماني درآورد. ناصر تقوايي هم مجموعه «داييجان ناپلئون» را بر اساس كتاب ايرج پزشكزاد آفريد.
ميخواهم اين نكته را به سينماگران يادآوري كنم كه آثار داستاني «محمد شريفينعمتآباد» هم جان ميدهند براي سينمايي شدن. كافي است كسي به روح داستانهاي او پي ببرد و زبان ناب ادبيات را به «زبان سينما» برگرداند.