برخيز و اول بكش (222)
فصل بيستم
بخت نصر-
اشتباه مرگبار صدام
نويسنده: رونن برگمن / ترجمه: منصور بيطرف
در 22 ماه مارس سال 1990، يك تيم از سرنيزه در بروكسل در مسير خانه بول كه فاصله چنداني با دفترش نداشت، منتظر او بودند. دو مرد پشت در پلهها پنهان شده بودند. از نقطهاي كه آنها پنهان بودند به راحتي ميتوانستند او را ببينند كه به سمت آپارتمانش ميرود و در جيبهايش بهدنبال كليدها ميگردد. به محض آنكه رد شد و پشتش به آن دو مرد بود، آنها از پشت در به درون خزيدند و اسلحه ماكاروف كه مجهز به صداخفهكن بود، پشت سرش قرار دادند. يكي از آنها دو گلوله به سر بول شليك كرد و سه گلوله به پشتش و اين در حالي بود كه نفر ديگر پشتسر او قرار گرفته بود و امنيت ناحيه را تامين ميكرد. بول قبل از آنكه به زمين بيفتد مرده بود. تروركنندگان دوربين عكاسي را برداشتند و چندين عكس از سر خرد شده دانشمند گرفتند. يك عكس از نزديك و ديگري كه نشان ميداد بول روي شكم و غرق در خون افتاده است.
روز بعد عكسها را به دفتر همكاريهاي تحقيقاتي فضا، يا همان شركت بول فرستادند. آنها روي عكسها يادداشتي گذاشته بودند كه، «اگر شما فردا سر كار برويد، پايان كارتان شبيه اين خواهد بود.» روز بعد از آن كسي در دفتر نبود و شركت بهزودي از هم پاشيد. موساد مطمئن شد كه تمامي همكاران پوشالي بول پيام را گرفتهاند.
پروژه از كار افتاد. در 2 آوريل بعد از آنكه صدام از سرويسهاي امنيتي خود متوجه شد كه جرالد بول كشته شده او خطاب به ملت خود گفت، «بگذاريد آتش نيمي از اسراييل را بخورد.»
در اصل، مرگ بول فقط تلاشهاي صدام براي بهدست آوردن ابزارهايي كه برد بلند را داشته باشد، كاهش داد و به هيچوجه مانع پروژه هستهاي او نشد. در واقع آژانسهاي اطلاعاتي اسراييل و ديگر كشورهاي غربي بهشدت از بخش اصلي تحقيقات و توسعه نظامي صدام غافل بودند.سرهنگ شيمون شاپيرا از بخش تحقيقاتي آمان گفت، «اين شبكه بزرگ و خيلي پيچيده درست زير چشم هر كسي كار ميكرد. بدون شك اين يكي از بزرگترين قصورات تاريخ اطلاعات اسراييل بود.»
شاپيرا گفت، «بخت» با اسراييل «خيلي يار بود» كه صدام در آگوست 1990، با اين گمان كه ايالاتمتحده و مابقي دنيا كاري با او ندارند به كويت تجاوز كرد. او اشتباه كرده بود، زيرا يك ائتلاف بينالمللي را عليه خودش كرد ازجمله برخي از دولتهاي عرب را كه او را از كويت بيرون راندند و او را مجبور كردند تا بازرسي دقيق بينالمللي را قبول كند.بازرسان سازمان ملل سپس آنچه را كه موساد بهطور كامل از دست داده بود، پيدا كردند: در ژانويه سال 1991، زماني كه عمليات توفان صحرا براي آزادي كويت به اجرا در آمد، صدام فقط چند سال از توليد كامل سلاح هستهاي، شيميايي و بيولوژيكي و نيز توانايي براي توليد موشكها و كلاهكهاي جنگي كه بتواند اين سلاحها را به اسراييل بفرستد، فاصله داشت. حتي پس از پايان جنگ و زماني كه بوش، رييسجمهور وقت امريكا، تصميم گرفت كه به عراق حمله نكند و صدام را راحت بگذارد، باراك، رييس ستاد ايدياف معتقد بود كه صدام هنوز يك خطر بالفعل براي اسراييل است. صدام يقينا براي توسعه سلاحهاي كشتارجمعي تلاش دوبارهاي خواهد كرد و ممكن نيست كه با او بتوان وارد مذاكره شد.
در 20 ژانويه سال 1992، باراك دستور «تشكيل يك تيم براي بازبيني احتمالي ضربه به هدف [صدام] را داد. دو ماه بعد، در 12 مارس، تيم به سرپرستي آميرام لوين، به رييس ستاد گزارش پيشرفت نقشه را داد. باراك به تيم گفت، «در ميان مهمترين اهدافي كه تاكنون در برابر ما و در هر عمليات دقيق وجود داشته، اين هدف مهمترين آن است» و به تيم دستور داد تا براي اجراي نقشه در ماه جولاي همان سال آمادگي داشته باشند.باراك با اسحاق شامير، نخستوزير و رابين كه در سال 1992 جايگزين او شده بود، صحبت و سعي كرد آنها را قانع كند كه براي اولينبار عليه رهبر يك دولت حاكم بايد از سلاح ترور استفاده شود.باراك سالها بعد گفت، «اگر به گذشته نگاه كنيد، تصور كنيد كه در صورت اين اتفاق ما چطور توانسته بوديم در يك دهه بعد دنيا را از دست اين مرد مزاحم نجات دهيم. تاريخ يك نگاه متفاوتي ميكرد.»
توضيح: استفاده از واژه تروريستهاي فلسطيني براي حفظ امانت در ترجمه است
نه اعتقاد مترجم و روزنامه
اعتماد: فصل بيستم كتاب «برخيز و اول بكش» به موضوع هستهاي شدن عراق در دوران صدام ميپردازد. روزنامه اعتماد فقط با قصد نشان دادن خباثت اسراييل، به انتشار اين فصل ميپردازد.