• ۱۴۰۳ جمعه ۱۴ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4397 -
  • ۱۳۹۸ دوشنبه ۳ تير

گزارشي از شب بخارا كه به ياد «شاهين سركيسيان» برگزار شد

روايت هنرمندكُشي

بابك احمدي

 

 

آخر هفته‌اي كه گذشت، مُهرِ يكي از شب‌هاي بخارا به نام «شاهين سركيسيان» ضرب شد. شهرتِ مهجورِ تئاتر معاصر ايران كه حالا پس از چند دهه، دست تاريخ ‌گردي توام با اسطوره هم‌ بر آن افشانده و ماجراهاي زيادي پيرامون حيات هنري و تاثيرش بر آنچه «تئاتر مدرن ايران» مي‌‌نامند – فارغ از آنكه بار معنايي دقيقي را حمل مي‌كند يا خير- نقل مي‌شود. فقدان اطلاعات دقيق در مورد سركيسيان از اشاره به تاريخ تولدش در منابع منسجم و غيرمنسجم آغاز مي‌شود؛ يكي از تبريز مي‌گويد و ديگري از تولد در وارناي بلغارستان، حتي نام تفليس هم شنيده شده و ماجرا تا نقل نمايش‌هاي به صحنه رفته و نرفته‌اش ادامه دارد. حال آنكه بايد در نظر بگيريم تنها نيم قرن از درگذشت اين چهره موثر تئاتر ايران در صبح روز ششم آبان 1345 مي‌گذرد و نفس فقدان اطلاعات درباره شخصي با چنين درجه‌اي از اهميت تنها در فاصله 53 سال بسيار غم‌انگيز است‌؛ آن‌هم در جامعه‌ هنري كه اصولا هستي‌اش بر پايه متن شكل مي‌گيرد. سوي ديگر اما جالب است كه در هر چيز درباره سركيسيان تشكيك شود، ظاهرا همه در يك نكته اتفاق نظر دارند. اينكه شاگردانش، آنها كه رسم درست راه رفتن روي صحنه و آشنايي با آثار و اسامي نمايشنامه‌نويسان و نظريه‌پردازان مدرن تئاتر جهان از چخوف تا ايبسن و ژونه و پيراندلو و استريندبرگ يا آراي استانيسلاوسكي را اول بار از زبان او شنيدند، همان‌ها در دوره‌اي - شايد حساس- استاد خود را تنها رها كردند و چه چيز جز تنهايي مي‌تواند جدي‌ترين عامل ناكامي تئاتري يا اصولا هر هنرمندي باشد؟

در جلسه شب‌هاي بخارا ايرج راد، محمودرضا رحيمي، روح‌الله جعفري و ليدا بربريان به حد بضاعت از شاهين سركيسيان گفتند، اما با حسن انتخاب علي دهباشي پايان‌بندي صحبت‌ها به جمشيد ملك‌پور نويسنده و پژوهشگر تئاتر سپرده شد تا شب 473 بخارا نيز با حسن ختام به پايان برسد. جلسه‌اي كه جز ملك‌پور همه به نوعي تلاش كردند از كنار مساله‌اي كه براي دهه‌ها وجدان تئاتر ما را معذب كرده عبور كنند. اينكه چرا شاگردان سركيسيان او را تنها گذاشتند و چه كسي به او گفت «شما كارگردان نيستيد» يا «چه كسي حاضر نشد شاهين سركيسيان را حتي به اداره تئاتر راه دهد؟»

علي نصيريان از شاگردان سركيسيان درباره استاد خود گفته است: «سركيسيان با دروغ‌هاي بزرگي كه براي از هم نپاشيدن گروه مي‌گفت، به ما انگيزه كار مي‌داد، مثلا مي‌گفت قرار است سالن تئاتري در زير سينماي رويال بسازند و در اختيار او بگذارند. البته خب، احتمالا حرف‌هايي زده شده بود اما سركيسيان به هر حال چوب صداقت و سادگي خودش را مي‌خورد... خلاصه هرطور بود ما را دور خودش جمع كرد. سركيسيان به راستي بنيانگذار تئاتر مدرن در ايران است و اين مساله نبايد در تاريخ تئاتر ايران ناديده گرفته شود. اميدوارم افرادي كه در اين زمينه تحقيق مي‌كنند، در اين مورد آن‌طور كه بايد حق مطلب را ادا كنند. ما همه از زير شنل سركيسيان بيرون آمديم، همانطور كه آن نويسنده روس معتقد است همه‌شان از زير شنل گوگول در آمدند...»

جاي‌جاي كتاب «بنيانگذار تئاتر نوين ايران» پر است از چنين اظهاراتي درباره سركيسيان و همه در حال آه و افسوسند، ولي يك نفر بايد به اين پرسش كليدي جمشيد ملك‌پور پاسخ دهد كه چرا از صبح روز ششم آبان 1345 تا دهه 60 و سپس تا مقطعي در دهه 80 سكوتي غريب تئاتر ايران را فرا مي‌گيرد؟ چرا هيچ‌كدام از هنرمندان و چهره‌هاي نزديك به سركيسيان درباره استاد خود آن‌طور كه بايد حق مطلب را ادا نكردند؟! اين همه سال سكوت مشكوك نيست؟

ايرج راد صحبت درباره سركيسيان را با نقل خاطره‌اي از او آغاز كرد: «من 18-17 سالم بود كه با نام شاهين سركيسيان مواجه شدم. در گر‌وه تئاتر «ميترا» كنار گروهي از شاگردان آقاي اسكويي، از طريق همين بچه‌ها با شاهين آشنا شدم.» او سپس خاطره‌اي از تمرين يك نمايش در محل روزنامه كيهان آن دوران تعريف كرد، روزي كه سركيسيان براي تماشاي تمرين‌ها به ساختمان كيهان رفت: «بعدها در كلاس‌هاي منزل ايشان شركت كردم. تمام ذهنيت او تئاتر بود و فقط درباره تئاتر صحبت مي‌كرد. درست است كه اسكويي‌ها در زمينه استانيسلاوسكي كارهايي انجام دادند ولي شاهين هم كارهايي كرده بود كه به گمانم هيچ‌وقت چاپ نشد.»

راد از زماني گفت كه همراه جمعي از هنرجويان جوان در گروه «ميترا» نمايش «حادثه در ويشي» را تمرين مي‌كردند و ناصر رحماني‌‌نژاد، كارگردان نمايش مطلع مي‌شود سالن 25 شهريور – سنگلج- را در اختيار سركيسيان نگذاشته‌اند. «رحماني‌نژاد بود كه سالن ايران امريكا را برايش گرفت ولي متاسفانه نمايش وقتي روي صحنه رفت كه شاهين ديگر در قيد حيات نبود.»

سركيسيان پيش از مرگ دو پرده از نمايش «روزنه آبي» نوشته اكبر رادي را آماده كرد كه جمعه ششم آبان 45 از راه رسيد. در نهايت هم آربي اُوانسيان طراح صحنه و لباس گروه، نمايش را به ياد استادش روي صحنه برد: «در ميان همه تصاوير، مراسم خاكسپاري شاهين در ذهنم مانده چون قبلا از تشييع جنازه يك هنرمند فرانسوي و شكوه مراسم خاكسپاري‌اش گفته بود، واقعيت اينكه در همان جواني فكر مي‌كردم او هم در ذهن، انتظار چنين شكوهي داشت ولي در مراسم خاكسپاري خودش افراد اندكي حاضر شدند كه اكبر رادي، عباس جوانمرد، اربي اوانسيان و ناصر رحماني‌نژاد را به ياد دارم. در نهايت هم نمايشنامه «روزنه آبي» را در تابوت گذاشتند و در بسته شد.»

راد در صحبت‌هايش دو جمله كليدي گفت: «شاهين سركيسيان كارهاي بزرگي براي تئاتر ايران انجام داد ولي يادم هست نتوانست بازيگر پيدا كند. آنچه خاطرم هست دوستان ارامنه در باشگاه آرارات با ايشان زياد كار كردند.» چرا در باشگاه آرارات امكان اجرا وجود داشت ولي در سالن 25 شهريور نه؟ و چرا سركيسيان كه زماني در دوران تيره سركوب روشنفكران و هنرمندان پس از كودتاي 28 مرداد خانه‌اش چراغ تئاتر را روشن نگهداشت، نتوانست براي خود بازيگر پيدا كند؟ پرسش‌هايي كه همچنان بي‌پاسخ ماند.

روح‌الله جعفري هم در مقام سخنران سوم آمده بود به اين پرسش‌ها و اينكه چرا سركيسيان تنها ماند، پاسخ دهد اما در نهايت چنين نشد: «نقش شاهين سركيسيان در شكل‌گيري گروه هنر ملي در سال ۱۳۳۵ تعيين‌كننده است. بعد از كودتا اكثر تئاترها از جمله تئاتر سعدي به آتش كشيده مي‌شوند، چرا؟ چون حاكميت وقت تاب تحمل چندصدايي و تكثر آرا ندارد. در چنين اوضاعي است كه تئاتر توسط فردي عاشق زنده مي‌ماند و اين فرد كسي نيست جز شاهين سركيسيان.»

جعفري به شبي اشاره كرد كه اميرحسين جهانبگلو براي تماشاي يكي از كارهاي گروه به خانه سركيسيان مي‌رود و پيشنهادي مي‌دهد كه به‌ گفته او چراغ راه آينده مي‌شود و گروه «هنر ملي» شكل مي‌گيرد. جهانبگلو توصيه مي‌كند «براي باورپذير شدن نمايش بايد جهان و فرهنگ شخصيت‌هاي داستان را شناخت. او است كه پيشنهاد مي‌دهد گروه روي متون ايراني از جمله صادق هدايت، چوبك و‌ ديگران كار كند و عباس جوانمرد مي‌شنود و جدي مي‌گيرد.»

بخش قابل تامل اظهارات جعفري اينجا است: «گروه راي‌گيري مي‌كند و هوشنگ لطيف‌پور‌ و‌ خجسته‌كيا به دليل مخالفت از جمع جدا مي‌شوند. سركيسيان هم گرچه با اجراي متون ايراني مخالف است اما مي‌پذيرد. «محلل» و «مرده‌خورها» عباس جوانمرد نوشته مي‌شود و «علي نصيريان» هم «بلبل سرگشته» را مي‌نويسد. اسفند 1336 تابلوي «بلبل سرگشته» گروه هنر ملي برافراشته مي‌شود و اينجا سركيسيان بيش از هر زمان مصمم به جدايي از گروه هنر ملي است. «او به ظاهر گروه هنر ملي را ترك كرد ولي دقيق‌تر اين است كه بگوييم تك‌تك آن افراد او را از گروه راندند.» تمام اين اتفا‌ق‌ها در شرايطي رخ داده كه گروه «آرمن» طي ۶ سال ۱۴ نمايش به كارگرداني سركيسيان روي صحنه برد.

جمشيد ملك‌پور اما تاكيد كرد كه قصد ندارد درباره شاهين صحبت كند چون به گفته او «تاريخ تئاتر ايران به‌طور عجيبي با تاريخ سياسي‌اش عجين است و به همين دليل دچار تراژدي‌هاي زيادي شده، سركيسيان اولين نبوده و آخرينش نيز نخواهد بود. بلكه ميرسيف‌الدين كرمانشاهي سال‌ها پيش‌تر به سرنوشتي به مراتب بدتر از سركيسيان دچار شد. مي‌خواهم بگويم در طول تاريخ ۱۲۰ ساله تئاتر در ايران آنقدر كه خود تئاتري‌ها به خودشان ضربه زدند سياسيون نزدند. ما بايد مراقب باشيم وضعيت گره‌گشايي تاريخي به انتقام‌گيري منجر نشود. گفته‌هاي امروز كمكي به كشف حقيقت در من نكرد.»

او سپس پرسش خود را مطرح كرد: «شاهين ۱۳۴۵ از دنيا رفت، آيا تا سال ۱۳۶۳ سندي در دست داريد كه كسي درباره ماجراي شاهين مصاحبه كرده باشد يا مقاله‌اي نوشته باشد؟ چرا نيست؟ چرا همه شاگردانش در تمام اين سال‌ها سكوت كردند و چيزي ننوشتند. كسي هم سوال نپرسيد، چرا؟ چون هسته قدرت همانجا بود و كسي جرات نداشت به آن نزديك شود. برخلاف اظهارات عده‌اي، كساني كه آن بلا را سر شاهين آوردند اصلا چپ و توده‌اي و استالينست نبودند. اين جعل تاريخ است. من اولين كسي بودم كه با نگارش «هفت دهليز» درباره شاهين نوشتم. تا سال ۱۳۸۵ كه كتاب غلامحسين دولت‌آبادي نوشته شد و حالا هم پروژه بزرگ آقاي فره‌وشي در راه است.»

ملك‌پور همچنين تاكيد كرد نام گروه هنر ملي نبايد با پرداختن به هنر و تئاتر ملي يكي شود، مقوله تئاتر ملي تفاوت مي‌كند: «ميرسيف الدين كرمانشاهي اولين كسي است كه روي مقوله تئاتر ملي كار كرد. او اولين كسي بود كه كارگرداني تئاتر را در ايران مطرح كرد. خود تئاتري‌ها در دفتر رييس شهرباني وقت كار را به جايي رساندند كه واژه استانيسلاوسكي چون عمل خلاف و جاسوسي مطرح ‌شود، همين هم كافي بوده تا به او بگويند يا تئاتر را كنار بگذارد يا از ايران برود. كرمانشاهي هم يك لول ترياك مي‌خورد و خودكشي مي‌كند‌. اين اولين خودكشي هم نبوده و ديگراني هم از پي او دست به خودكشي زدند. اصولا من با اين واژه‌هاي پدر، مادر، بنيانگذار مشكل دارم. حركت‌هاي فرهنگي گروهي و جمعي شكل مي‌گيرد اما علت اينكه كليه كوشش‌هاي تئاترهاي ما نافرجام مانده، ناآگاهي از تاريخ تئاتر است. به همين دليل هم مانند سيزيف هر ۲۰ سال يك بار همه‌چيز را از نو آغاز مي‌كنيم.»

اين پژوهشگر نقش گسست‌هاي سياسي را در شكل‌گيري وضعيت بي‌تاثير ندانست. «از آنجا كه در مملكت دموكراسي حاكم نبوده و احزاب فعال نبودند، افراد حرف‌هاي‌شان را از طريق تئاتر بيان مي‌كردند. به همين دليل هم مي‌بينيم كودتاي
۲۸ مرداد عملا به كودتاي عليه تئاتر بدل مي‌شود. خيلي متاسفم بگويم اين انسان‌ها آن زمان در گتو زندگي كردند و باز هم متاسفم بگويم همين امروز‌ هم در گتو زندگي مي‌كنيم.»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون