• ۱۴۰۳ شنبه ۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4413 -
  • ۱۳۹۸ يکشنبه ۲۳ تير

وليكن مدتي با گل نشستم

ناديا فغاني ‌جديدي

افلاطون معتقد است كه عالمي وجود دارد به نام عالم مُثُل. شكل ايده‌آل و غايي هر آنچه در دنيا هست، در عالم مُثُل وجود دارد و آنچه ما در دنياي اطراف‌مان، عالم محسوس مي‌بينيم كپي دست چندم و كمرنگي است از آن حقيقت اصلي. انگار كه سيبي را بگذاري جلوي يك چراغ مطالعه و سايه‌اش بيفتد روي ديوار. آن سيب همان سيب مُثُلي است و آن سايه، تمامي سيب‌هاي عالم. مبهم و با حاشيه‌هاي محو و كم رنگ‌و‌بو.در پزشكي و شايد بهتر باشد بگويم در علم داروشناسي يك چيزي داريم به نام «پلاسبو». پلاسبو دارويي است كه در واقع دارو نيست. يعني قرصي كه شكل و شمايل و رنگ و اندازه‌اش و همه چيزش شبيه يك قرص واقعي است ولي تويش با مواد بي‌اثر پر شده است. همان كه مي‌گويند فلان دارو را خوردم و انگار گچ بود. پلاسبو واقعا گچ است. از نشاسته و مواد اينچنيني درست شده و كارش اين است كه بيمار با خوردن آن فكر كند كه دارد دارو مي‌خورد. فكر كند كه قرار است با خوردن آن خوب شود. توي خيلي از پژوهش‌ها براي اينكه ببينند ميزان اثربخشي يك دارو چقدر است براي يك‌سري از بيماران از آن دارو تجويز مي‌كنند و براي يك‌سري ديگر پلاسبو. جالب اينجاست كه خيلي وقت‌ها بيماراني كه پلاسبو-گچ- خورده‌اند، خوب شده‌اند. انگار كه پلاسبو، نمي‌دانم از كجا، قدرتي جادويي به دست آورده‌ باشد و بتواند درد و مرض‌ها را خوب كند و مريض را صحيح و سالم.من هميشه فكر مي‌كنم داروهاي واقعي، داروهاي مُثُلي هستند و پلاسبوها، كپي‌هاي آنها. دوست دارم مثل فيلم‌هاي تيم برتون، تصور كنم كه توي كارخانه‌هاي داروسازي، دو لاين ساختن داروهاي واقعي و پلاسبوها كنار هم هستند و قرص‌هاي رنگارنگ روي نوار نقاله هر يك از لاين‌ها دارند قل مي‌خورند كه بروند به انتهاي نوار برسند و در قوطي‌ها و جعبه‌ها بسته‌بندي شوند. داروهاي واقعي دارند ريز ريز با هم گپ مي‌زنند و نخودي مي‌خندند و پلاسبوها توي لاين كناري گيج و مبهوتند كه نشاسته را به كارخانه داروسازي چه كار؟بعد كم‌كم پلاسبوها از ميان همهمه و ازدحام صداهاي كارخانه، توجه‌شان به صداهاي لاين كناري جلب مي‌شود. يك چيزهايي به گوش‌شان مي‌خورد بدون آنكه دقيقا سر از اصطلاحات تخصصي دربياورند يا بتوانند حرف‌ها را درست دنبال كنند. چيزهايي به گوش‌شان مي‌خورد، چيزهايي به خورد جان‌شان مي‌رود و تا به آخر نوار نقاله برسند از آن حالت نشاسته‌ بودگي صرف در مي‌آيند. مثل آنجا كه سعدي مي‌گويد: «كمال همنشين در من اثر كرد»، از حال و هواي لاين كناري، چيزي هم به آنها مي‌رسد.وقتي كه در انتهاي نوار نقاله، بسته‌بندي مي‌شوند، پلاسبوهايي هستند كه مدتي با «گل» نشسته‌اند و خاصيت شفابخشي پيدا كرده‌اند. وقتي وارد بدن بيمار مي‌شوند، حرف‌هايي براي گفتن دارند. شايد نه به تمامي و كمال يك داروي واقعي. شايد گنگ و مبهم. شايد مثل پيغامي كه به زبان رمز از ياري به ياري برسد. اما همان پيغام براي شفا يافتن كافي است. لمحه‌اي در عالم مُثُل نفس كشيدن كار خودش را كرده ‌است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون