• ۱۴۰۳ جمعه ۱۴ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4431 -
  • ۱۳۹۸ يکشنبه ۱۳ مرداد

گزارش « اعتماد» از روستاهاي جنوب چابهار و خطرات همزيستي كودكان با گاندوها

ترافيك مستضعفين

امين شول‌ سيرجاني

اعتماد| خبرنگار گروه اجتماعي روزنامه اعتماد هفته گذشته به شهرستان چابهار در سيستان‌وبلوچستان سفر كرد تا از نزديك مسائل روستاهاي اين شهرستان را بررسي كند. اين نخستين گزارش «اعتماد» از اين سفر است. در روزهاي آينده گزارش‌هاي ديگري درباره وضعيت توسعه منطقه چابهار، آبرساني به روستاها، موانع توسعه پايدار و... منتشر خواهد شد. ما از چندي قبل كوشش كرده‌ايم توسعه پايدار استان سيستان‌وبلوچستان را در چند پرونده و گزارش مستقل بررسي كنيم و از اين به بعد نيز اين محور را دنبال خواهيم كرد.


 

 

«وسيم» دوان دوان به سمت خانه‌هاي روستا مي‌دود. خنده از لبش نمي‌افتد. دخترها و پسرهاي قد و نيم قد هم از پي‌اش مي‌‌آيند. دختري كه پيراهن سوزن دوزي شده زرد رنگي به تن دارد در گام‌هاي آخر از همه جلو مي‌افتد و خودش را به ما مي‌رساند تا زودتر از بقيه راز آن دويدن پرهيجان را برملا كند: «وسيم داشت شنا مي‌كرد، گاندو مي‌خواست دستش را بگيره ولي در رفت.» دسته‌جمعي مي‌خندند. برق پيروزي را مي‌توان در چشم‌هاي «وسيم» ديد. درست مثل سربازي كه موفق شده‌ باشد «به فرموده» فرمانده‌‌اش عمل كند و از پس ماموريتي سخت برآيد. يا مثل كشتي‌گيري كه حريفي چغر‌ را به زمين زده و سراغ مربي‌اش آمده تا پاداش بگيرد. همين ده دقيقه پيش مي‌توانست اتفاقي بيفتد كه نام «وسيم» را هم در كنار «حوا رييسي» و «زكريا چرخ» قرار دهد اما به قول يكي از اهالي روستاي «كهير برز» خدا به او رحم كرد. هيجان بچه‌ها فروكش كرده و حالا مي‌شود ماجرا را از زبان «وسيم» شنيد.

- از گاندوها نمي‌ترسي؟

نه گاندو كه با ما كاري نداره آقا. من داشتم شنا مي‌كردم اومد از كنار ما رد شد.

- هميشه توي بركه شنا مي‌كني؟

ما اونجا باغ داريم.

- چند سال داري؟

نمي‌دونم

- مدرسه مي‌ري؟

نه نمي‌رم.

- چرا مدرسه نمي‌ري؟ چند تا خواهر و برادريد؟

يكي از دخترها به جاي «وسيم» جواب مي‌دهد: چون «سجل» نداره. 2 تا برادر و 5 تا خواهرند.

- هيچ كدوم‌تون «سجل» نداريد؟

«وسيم» به ما خيره شده و انگار كه هيچ واژه‌اي را در جهان ذهني‌اش نمي‌يابد تا به اين سوال‌هاي ساده جواب بدهد. دوباره همان دختر جواب مي‌دهد: نه آقا ندارند. يارانه نمي‌گيرند. پدرشان اسم‌‌‌شان را نوشته كه اداره «سجل» بده. هنوز خبري نيست و بعد همگي خداحافظي مي‌كنند و مي‌روند.

وسيم تنها كودكي نيست كه نتوانسته سر كلاس درس بنشيند. او تنها كودكي هم نيست كه تنها تفريحش شنا و آب‌بازي در بركه‌هاست. اين را يكي از اهالي جوان روستا به ما يادآوري مي‌كند ولي دوست ندارد كه نامش در گزارش بيايد: «بچه‌هاي ما كه تفريحي ندارن يا بايد همراه ما به باغ بيان يا بايد شنا و آب‌بازي كنن. دو، سه برج هست كه بچه‌ها مي‌تونن آب‌بازي كنن. قبلا كه خشكسالي بود اصلا خبري از آب نبود كه كسي آب‌بازي كنه. سد پيشين كه سر ريز كرد توي بركه زير پل هم آب جمع شد. بچه‌ها هم مي‌رن تفريح. شما بگو چه كار كنن؟» «زكريا چرخ» يكي از بچه‌هاي همين روستاست كه خبر حمله گاندو به او خبرساز شده است. گاندو به پاي زكريا آسيب زده بود اما اهالي روستا خيلي زود او را از دهان تمساح بيرون كشيده بودند. قبل از زكريا، «حوا رييسي» دختر ده ساله اهل روستاي «مولاآباد كشاري» ديگر كودكي است كه اسير خشم گاندو شد و يك دستش را هم از دست داد و حالا بايد با يك دست روزگار بگذراند.

خسارت ما را كي مي‌ده؟

نور ملايمي از پنجره اتاق به داخل مي‌تابد و با نور كم جان تنها لامپ اتاق تركيب مي‌شود. به اين ترتيب تاريكي اتاق قابل تحمل شده است. روي زمين يك موكت پهن است و روي موكت يك روفرشي نازك گل‌دار و روي روفرشي يك پتوي نازك پهن شده تا «زكريا» روي آن دراز بكشد. زكريا با قامت نحيفش دراز كشيده و به سقف نگاه مي‌كند. شلوارك به پا دارد و رد زخم به جا مانده از حمله گاندو بالاي زانويش ديده مي‌شود. روي يكي از ديوار يك ساعت ديواري، يك تقويم ديواري و تابلوي عكس يك مرد در فاصله‌اي اندك از هم نصب شده است. آن مرد «وليد» نام دارد. وليد رفته چابهار تا به وضع پايش رسيدگي كند. وليد بناي ماهري «بود.» اما چند سال پيش وقتي كه براي كاري شخصي به شهر «راسك» رفته بود با يك خودروي نظامي تصادف كرد: «دكترها پاي وليد را عمل كردند. پلاتين گذاشتن تو پاش.» حالا مدتي است كه او پلاتين را درآورده و براي همين در خانه نيست. در غياب وليد، «گل‌افروز» از ما ميزباني مي‌كند. «گل‌افروز» مادر زكريا خيلي خلاصه ماجراي حمله گاندو را تشريح مي‌كند: «ما آن طرف رودخانه باغ داريم. پسرم رفته بود باغ اونجا يكي از گاندوهاي بركه بهش حمله كرد. اهالي محل خبردار شدن و اومدن نجاتش دادن.» يكي از حاضران مي‌پرسد پس اينكه گفته بودند پسر شما براي برداشتن آب كنار بركه رفته بوده، صحت ندارد؟ «گل‌افروز» هم بلافاصله جواب مي‌دهد: «نه چند ماهه در لوله‌هاي روستا آب آمده خدا را شكر.» حسين چرخ عموي زكريا توضيح گل‌افروز را تكميل مي‌كند: «چهار سالي مي‌شود كه در روستا لوله‌كشي داريم ولي در زمان خشكسالي در لوله‌ها آب نمي‌آمد و از هوتك آب برمي‌داشتيم. الان سومين برج است كه لوله‌ها آب دارند الحمدلله.» چاه روستا پر آب شده، آب از طريق موتور پمپ به حوض بزرگي مي‌ريزد و از آنجا به خانه‌ها مي‌آيد. وضعيتي كه خوشحال‌كننده است و موجب اميدواري اهالي روستا شده هر چند كه آقاي رييسي يكي از اهالي روستا ادامه اين شادي را مشروط به اين مي‌داند كه «امور آب بگذارد آب سد به پايين دست برسد و رحمت خدا هم شامل حال ما شود.» عبدالرحمان پدربزرگ زكريا هم با محاسني بلند و قامتي خميده در اتاق حاضر است. از چهره‌اش مي‌توان حدس زد كه نزديك به هشتاد سال سن دارد. او از زمان‌هاي قديم مي‌گويد كه گاندوها در سراسر رودخانه سرباز زندگي مي‌كردند و كاري به محلي‌ها نداشتند اما حالا مدتي است كه گاندوها سر و كله‌شان در زندگي مردم پيدا شده. «حسين چرخ» حرف‌هاي پدرش را از بلوچي به فارسي ترجمه مي‌كند: «پدرم ميگه يك روز كه براي چيدن علف رفته بوده گاندو بهش حمله كرده و پهلويش را گرفته ولي زود در رفته.» جز «زكريا» همگي مي‌خندند. عبدالرحمان براي حاضران تعريف مي‌كند كه گاندوها بعد از ساخته شدن سد پيشين و آمدن خشكسالي در همه جاي دشت پخش شده‌اند و بهتر است «اداره محيط زيست» آنها را در چند بركه مشخص جمع‌آوري و نگهداري كند. پدربزرگ زكريا صحبت‌هايش را با يك سوال تمام مي‌كند: «آقا خسارت اين پسر چي ميشه؟ كي خسارت مي‌ده؟» «حسين چرخ» هم مثل وليد برادرش شغلش «بنايي» است. به گفته او چون برادرش نمي‌تواند كار كند پس بهتر است دولت هر چه زودتر به آنها كمك كند تا اين خانواده بتوانند از پس خرج زندگي‌شان بر بيايند. شغل اغلب مردم روستا كشاورزي است. تعدادي از جوان‌ها هم به شغل تعميركاري ماشين مشغولند. به گفته يكي از اهالي محل آنها زيرنظر استاد «رضايي» اين شغل را فرا گرفته‌اند. «عمر» يكي از اهالي محل وضعيت كسب و كار مردم را اين‌گونه توصيف مي‌كند: «هفتاد، هشتاد نفر مشغول تعميركاري ماشين هستند. عده‌اي هم مشغول كشاورزي‌اند. موز، ليموترش، فلفل و بادمجان محصولات اينجاست. ترسالي كه شد نخل‌هاي خرما هم دوباره جان گرفت. هر كسي 10 تا 20 تا نخل دارد. بعضي جوان‌ها با يارانه زندگي مي‌كنند. بعضي‌ها هم به ترياك و شيشه و چيتا معتادند. چهار، پنج نفر هم در كار سوخت هستند.»

 

خانه گاندوها

«كهير برز» يكي از روستاهاي دهستان «باهو كلات» از توابع شهرستان چابهار است. يكي از مناطقي كه از گذشته‌اي دور تا امروز محل زيست تمساح پوزه كوتاه ايراني يا همان «گاندو» است. پايگاه حفاظت درگس هم در همين منطقه قرار دارد و در آن چند راس گاندو نگهداري مي‌شوند. برابر آمار اعلام شده از سوي سازمان حفاظت محيط زيست، 2 محيط‌بان 465 هزار هكتار را حفاظت مي‌كنند. پيش از اين اشرف‌علي حسيني، رييس اداره حفاظت محيط زيست چابهار به ايرنا گفته بود كه اين تعداد محيط‌بان كافي نيست. بر اساس اعلام اداره حفاظت محيط‌زيست شهرستان چابهار حدود 400 تا 500 عدد تمساح پوزه كوتاه در زيستگاه حفاظت شده «گاندو» باهو كلات چابهار زيست مي‌كنند. حالا تغييرات اكوسيستم منطقه موجب شده تا گاندوها كه سال‌هاي سال است در كنار بلوچ‌ها زيستي مسالمت‌آميز داشته‌اند، خبرساز شوند و برخي اهالي محل نگران شوند. نگراني بزرگ‌تر اما اين است كه مردم و محيط زيست از آنچه «توسعه درون‌زا» خوانده مي‌شود دور بمانند و عده‌اي بخواهند با تصويري مركزگرا براي آنها تصميم بگيرند. مسيري كه به بيراهه مي‌رود. اين منطقه در سال 1349 به عنوان منطقه حفاظت شده برگزيده شده است. از آن روز تاكنون براي توسعه مبتني بر ويژگي‌هاي بومي چه استراتژي در پيش گرفته شده و چه خطاهايي شده و چه نتايجي در پي داشته؟ اين سوالات جواب مفصل و دقيق مي‌خواهند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون