در پاي بيانيه شعر حجم، ميان اهالي ادبيات، نام محمدرضا اصلاني ديده ميشود كه با تاييد بيانيه آن را امضا نكرده است1. اصلاني تنها شاعري بود كه از شاعران در آن جمع و غايبين آن جلسه نه در دفترهاي شعر ديگر 1 و 2 و نه در دفترهاي روزن 1 و 2 شعري چاپ كرده باشد و نه چون رضا زاهد و آزاديور دوستي و معاشرتي شديد با ساير اعضا داشته باشد. يكي از وجوه اشتراك اصلاني در پاي بيانيه با سايرين ميتواند اين باشد كه چون برخي مثل بيژن الهي در اوايل دهه چهل در جريان شعري (موج نو) بوده است. الهي شعر و نويسش خود را از موج نويي بودن تغيير داد و به ژانري در نيمه دوم دهه چهل رسيد كه امروزه به آن (شعر ديگر) ميگويند. اصلاني اما تا سال 1354 كه دفتر شعر «بر تفاضل دو مغرب» را چاپ ميكند، رگهاي بسيار قوي شعر موج نو را با خود در اجراي شعر به همراه دارد. متفاوت بودن اصلاني و آوانگارد بودنش در نوشتن نسبت به جو عمومي ادبيات آن سالها يكي ديگر از وجوه اشتراكي او با ساير نامهاي پاي بيانيه شعر حجم است كه هنر را سياستزده نميخواستند. اين تفاوت چه در رفتار و چه در آثار او بهشدت شخصي است؛ شدتي كه اصلاني در جواني به او رسيد و توانست خودش را صاحب امضا كند. بهرام اردبيلي درباره او ميگويد: «اصلاني، هم با ما بود و هم با ما نبود. او فكر ميكرد كه از همه ما بهتر است. 2. همين فكر فاضلانه نسبت به ديگران حسنات و خسارتهايي براي كاراكتر او در ادبيات به همراه داشت. امضا نكردن بيانيه شعر حجم برخاسته از همين حس دروني او بوده كه با كادربندي ادبيات مخالفت كرد و زير بار گروهي شدن در ادبيات نرفت. از خسارتهاي اين رفتار تكروانه ميتوان به كم پرداخته شدن به اشعار زيبا و دقيق او اشاره كرد.
امروزه با مورد استقبال قرار گرفتن آثار شاعران جريان «شعر ديگر» بعد از حدود پنج دهه، به علت عدم معاشرت او با شاعران حلقه ابتدايي جريان شعري مورد اشاره يا كسانِ بعد از نسل اول، مخاطبين جوان امروزي نسبت به درگذشتگان جريان شعري مورد اشاره، از او كمتر ياد ميكنند.
اگر مولفههاي سينمايي موج نو فرانسه را به صورت كلي بشود در چند گزاره آورد، ميتوان به موارد زير اشاره كرد:
1- بُرشي از زندگي بدون اشاره به ابتدا و انتهاي داستان
2- پرداختن به موضوعاتي كه با روزمره انسان سروكار دارند
3- شهري بودن وقايع و فضاي اثر.
در دفتر شعر «بر تفاضل دو مغرب» به دقت و درستي، شاعر ديدگاه سينمايي موج نويياش را به شعر در آورده است. او بر خلاف ساير شاعران نزديك به جريان شعري خودش (اشاره به اين است كه نام اصلاني را در كنار شاعران شعر ديگر و حجم ميگذارند)، فضا را از يك فضاي انتزاعي محض و طبيعتگرا، شهري، روايتمند و ابژكتيو ميكند. لحن او در كتاب فوق فاخرانه است و در برخي سطور نحو زبان را از حالت معيار خود خارج ميكند. اين فاخرانه بودن و جابهجايي اركان جمله وجه مشتركي است كه ميتوان در شعر او با شعر شاعران حجم و شعر ديگر پيدا كرد. دفتر شعر با سطري ناگهاني و كوبشي آغاز ميشود، بدون هيچگونه مقدمهاي: «روزي از اين تسليت فارغ خواهم رفت...» اين ضرباهنگ فرود و فرازي را در كل كتاب حفظ ميكند و پاگردهاي فراوني جهت ثبت تصوير و ادامه دادن روايت توسط مخاطب قرار ميدهد. در ميان سطرها اصلاني براي فرار از انتقال معناي صريح و سطحينويسي تصاويري قرار ميدهد كه بيشك از سطرهاي درخشان ادبيات معاصر ما هستند: «اي خواهر همه سوختگي و گسيختگي/ از سلامي/ چنان بدرخش/ كه جز طلايه قهر آميخته گندم/ بويي نماند»
يا: «بر خطهاي/ كه زلف پاشيده يتيمان مهاجر است» يا: «اي خواهر/اي يتيم همه درياها/ آيا هنوز صبري مانده كه بر آن مترك شوي...»
او در كتاب «بر تفاضل دو مغرب» نقدهاي آشكار و پنهاني به عرف جامعه و تضاد دو جهان نو و كهن هم دارد: «مادرم / مرا نجس ميشناسد» يا در جايي به طنز و خشونت به صراحت مينويسد: «به آمدنم/ موريانهها بيداد ميكردند/ من اما نميدانستم/ اين خطهاي رگ مانند/ بر اين اشارههاي بلند و تزييني/ خانه موريانههاست/ من بيگانهام/ در اين شهري كه آمدنم/ نميخواسته است/ در اين فضاي متحجر
/ و مغلوب...»
از تكنيكهاي ديگر كتاب ميتوان اشاره كرد به اينكه ميان تقطيعهاي كوتاه/ كوتاه با سطرهاي نثراني روبرو ميشويم و در برخي صفحات شعر از سمت چپ صفحه شروع ميشود و حالت نويسش يادآور متن نمايشنامههاست. برداشت نگارنده از سطرهايي كه به صورت متن نمايشنامهها نوشته شده اين است كه يادآور ورود همسرايان در متنهاي كلاسيك تراژيك است.
افق محمدرضا اصلاني چنان در كشيدگياش زيباست كه برگهاي كتاب چاپشدهاش به تاريخ آذر 1354 اگرچه هنگام خواندن امروزهام ميل به پارگي دارد اما مرا مجبور به كپي گرفتن از متن فوق ميكند كه چون نسخهاي خطي به يادگار و ارزشمند بماند.
اصلاني در سال 1391 با انتشارات مرواريد دفتر شعري با عنوان «بنفشتر از خود با خيابانهاي خاموش» چاپ كرد كه آن كتاب را به لحاظ ساخت تصاوير ميتوان در رديف كتاب شاعران شعر ديگر قرار داد اما او با تكنيكي سينمايي و تريلوژي كردن و تغيير زاويه لنز دوربينش كتاب را به سه بخش «تو»، «من» و «او» تقسيم ميكند و بيننده را با تغيير زاويه ديد خودش به همراه
خود ميكشاند.
دوست دارم در پايان خطاب به اين شاعر بنويسم: جناب آقاي اصلاني عزيز! سالها است كه مخاطب شعر شما بودهام و چون متن شما در ذهن من است پس بخشي از من بودن شما با من زيست ميكند و در اين لحظه با زبان مشترك اين منهاي با هم آميخته سطرهايي از بخش «من» در كتاب فوق را تقديمتان ميكنم: «دنيا چيزي است/ محدود به اندوهم/ و چه دانند كه چيست اين اندوه...»
1 – هلاك عقل به وقت انديشيدن- يدالله رويايي- ص39
2 – كتاب بهرام اردبيلي- گفتوگوي داريوش كيارس- ص30