پيمان جوانمردان
گرايش فرقهاي و سياسي، خودش يكي از مظاهر ظلم و بيعدالتي و فساد است و با وجود و غلبه اين گرايش، نميتوان قدم مثبتي به سوي عدالت برداشت. بنابراين اظهارات آقاي گنجي را بايد به فال نيك گرفت و آن را پايه اقدامي مشترك قرار داد؛ اقدامي كارساز كه ميتواند به برونرفت از اين وضعيت ناخرسندكننده منجر شود. در پي اين بودم كه تمثيلي تاريخي براي مشابهسازي اين پيشنهاد پيدا كنم، ديدم كه در اين مورد خاص اشاره به پيمان جوانمردان يا همان «حلفالفضول» بهترين نمونه است. پيماني كه سالها پيش از اسلام ميان جوانان مكه بسته شد و پيامبر اسلام (ص) نيز عضو آن پيمان بود. قضيه از اين قرار بود كه يك فرد يمني به مكه آمد و از سوي يكي از قدرتمندان مكه مورد ظلم واقع شد مثل امروز كه سعوديها به مردم يمن ظلم ميكنند. او كالايي را به يكي از افراد بانفوذ قبايل مكه فروخت ولي خريدار از دادن پول كالا استنكاف كرد. آن مرد يمني دستش به جايي نرسيد و در نهايت در كنار كعبه و حجرالاسود فرياد برآورد و از قريش كمك خواست كه حقش را بگيرند. برخي جوانان مكه از قبايل گوناگون جمع شدند و پيماني بستند و اعضاي پيمان تعهد كردند كه از آن پس هر گاه در مكه اتفاق ناروا و ظلمي رخ دهد، چه براي بيگانه باشد يا براي آشنا و چه آزاد و چه بنده، در مقام دفاع از مظلوم برخيزند، حق او را بگيرند و از وي دفع ظلم كنند. ظالم و تجاوزگر نيز خواه از طبقه بالا باشد يا طبقه پايين، خودي باشد يا غيرخودي فرقي براي آنان نكند. سالها بعد در مدينه و زماني كه پيامبر به مقام نبوت رسيده بود، به اين كار خود كه در ۲۰ سالگي در آن مشاركت كرده بود افتخار ميكرد و ميفرمود: من در پيماني شركت كردم كه آن را از داشتن بهترين چيزها دوستتر دارم، اگر در اسلام نيز مرا در پيماني مانند آن دعوت كنند اجابت ميكنم. اكنون نيز ميتوان فراتر از مصالح حزبي، گروهي، قومي و سياسي و... و هر چيز ديگر محلي را مقر قرار دهيم و پيماني را بنويسم كه در مبارزه با فساد، ظلم و بيعدالتي هيچ مصلحتي را برتر از عدالت و حق ندانسته و به صورت متحد با آن مقابله شود. انجام اين كار بسيار سخت است ولي اگر فراجناحي شود، همان ميشود كه پيامبر(ص) هم فرمود و آن را از افتخارات زندگياش دانسته است.