مرتضي ميرحسيني
ميرزا تقيخان فراهاني پيشكار و مربي ناصرالدين ميرزا وليعهد بود. بعد از مرگ محمدشاه، همراه وليعهد كه ديگر شاه جديد كشور محسوب ميشد از تبريز به تهران آمد و چنانكه نوشتهاند پيش از ورود به پايتخت با دريافت لقب اتابك اعظم، صدارت را به دست گرفت. شاه جوان را كه در آن زمان 18 يا 19 سال بيشتر نداشت با خود همراه كرد و به پشتوانه اين همراهي با قدرت و اختيارات كافي، كار خود را شروع كرد. از آنجا كه سر و سامان دادن به دخل و خرج خزانه و بازتعريف شكل و شيوه تصميمگيري را ضروري ميديد در نخستين گام، مستمري شاهزادگان را كاهش داد و دست درباريان و اعضاي خانواده سلطنتي را از دخالت در امور دولت كوتاه كرد. به پيشنهاد مهدعليا مادر شاه با يكي از خواهران ناصرالدينشاه پيوند زناشويي بست اما باز هم مطيع و رام قاجارها نشد. 3 سال و 3 ماه در مقام صدراعظم ماند و آنچه ميتوانست براي كشور كرد. ناآراميهاي گوشه و كنار كشور را فرونشاند، نيروهاي نظامي را دوباره سازماندهي و وصول ماليات را منظم كرد و طرحي براي تقويت صنايع داخلي انديشيد. در پاسخ به نياز حياتي كشور به داشتن متخصص به ايجاد دارالفنون انديشيد و معلماني را از اتريش، ايتاليا و فرانسه براي تدريس در آن به ايران دعوت كرد. خزانهاي خالي و دولتي بدهكار را تحويل گرفت و موقعي كه از كار افتاد، مبلغي نيز خزانه دولتي ذخيره داشت. چون اصلاحات او جز با حذف امتيازات سنتي و منافع نامشروع اعضاي طبقه حاكم ممكن نميشد، جبهه بزرگ و منسجمي در ضديت با او شكل گرفت. چندي بعد هم ناصرالدين شاه دستور قتل اميركبير را مهر كرد. دستوري كه شب بيستم دي ماه 1320 در حمام فين كاشان اجرا شد. جانشين اميركبير براي اداره دولت به همان روشهاي گذشته برگشت و تقريبا همه دستاوردهاي دوره صدارت او را تباه كرد. آنچه از اميركبير باقي ماند، نامي نيك و حسرتي بزرگ بود. او آنقدر مردانگي داشت كه بيواهمه از صف پرشمار دشمنان براي اصلاح امور كشور بكوشد و حتي اگر لازم شد، جان خود را هم براي آن فدا كند.