ماهي سياه كوچولو
جمال ميرصادقي
سالها پيش، آن زمان كه در كانون نويسندگان بودم صمد بهرنگي را در كانون ميديدم. بسيار خجالتي بود و حتي گاه در حرف زدن به لكنت ميافتاد. او را به عنوان نويسنده حوزه كودك ميشناختند و ماهي سياه كوچولو شاهكارش بود. در اين داستان كه در دستهبندي داستانهاي تمثيلي قرار ميگيرد، ماهي كوچكي از حوضچه كوچك خود سفرش را آغاز ميكند. او تمثيل قهرماني است كه نميتواند دنياي تنگ و كوچك را تحمل و به آن قناعت كند. ماهي سياه كوچولو در تلاش است از اين وضعيت محقر خود را بيرون بكشد و به تعالي دست يابد حتي آن زمان كه در شكم ماهي بزرگ گرفتار ميشود، تلاش ميكند با پاره كردن شكم اين ماهي از اين تنگنا خلاص شود. سالها بعد شنيدم، احسان طبري از بزرگان حزب توده مطلبي در نقد اين كتاب نوشته و عنوان كرده ماهي سياه كوچولو شايسته قهرماني نيست زيرا در نهايت در رسيدن به مقصود و هدفش شكست ميخورد.
برخلاف گفته او معتقدم، نفس تغيير و مبارزه براي تغيير ارزشمند است و هر قهرماني با وجود شكستهايش ميتواند فعاليتي اثرگذار داشته باشد و همين موضوع او را ماندگار ميكند همان طور كه ماهي سياه كوچولو به شاهكاري ماندگار بدل شد. نويسنده اين شاهكار البته عاقبتي اندوهبار داشت، گروهي ميگفتند ساواك او را به واسطه مخالفت و مبارزه با سيستم حاكمه به قتل رسانده و در اين زمينه شايعات فراوان بود. با اين حال آنها كه از نزديك صمد بهرنگي را ميشناختند و همراهش بودند، واقعيت ماجرا را به شكل ديگري شرح دادند. او در تبريز آموزگاري ميكرد و تصميم گرفته بود به شوروي آن زمان پناهنده شود اما نتوانست در گذر از ارس موفق باشد و در اين رودخانه غرق شد. صمد بهرنگي هم ميخواست زندگياش را تغيير دهد اما او هم نتوانست از اين راه به سلامت گذر كند.