سلامت روانمان را بالا ببريم
مهرنوش نرسي
داشتن بهداشت رواني كافي يكي از مهمترين موضوعاتي است كه زوجين پيش از صاحب فرزند شدن چه از طريق زيستي و چه به شيوه فرزندخواندگي بايد به آن رسيدگي كنند. در هر كدام از اين شرايط بهداشت رواني و سلامت روان اولين ابزار شما براي پرورش كودك سالم است با اين حال در موضوع فرزندخواندگي موضوع اهميت مضاعف پيدا ميكند.
در بسياري از موارد، والدين پيش از آنكه صاحب فرزند شوند، مراحل دشوار درمان ناباروري را از سر گذراندهاند. درمان ناباروري نه تنها به شكل جسمي و فيزيكي به والدين فشار وارد ميكند بلكه براي سلامت روان آنها هم ممكن است تهديد جدي محسوب شود. توانايي باروري در مردان و زنان بخشي از هويت آنها را تشكيل ميدهد. آنها انتظار دارند مانند ساير افرادي كه ميشناسند، بتوانند از حقي كه از نظر آنها حق مسلم همه افراد است، بهرمند شوند. به اين ترتيب وقتي با مساله ناباروري مواجه ميشوند بخشي از هويت آنها به خطر ميافتد. گذشته از اين مكررا درمان كردن، منتظر نتيجه ماندن و نااميد شدن چرخه فرسودهكنندهاي را براي آنها به همراه دارد.
برخي زوجين ترجيح ميدهند درباره عدم باروري و درمان با ديگران صحبت نكنند در نتيجه افرادي كه ميتوانند منبع حمايت رواني آنها باشند را در كنار خود ندارند. آنهايي هم كه با ديگران صحبت ميكنند در اغلب موارد به جاي دريافت حمايت با جملههاي عجيبي مانند اينكه «راحتيد كه فرزند نداريد»، «اشكالي ندارد»، «شما همينطور هم خوشبختيد» و «ما كه بچه داريم به كجا رسيديم» مواجه ميشوند. در اين حالت ميبينيم، سوگ ناباروري يعني غم و اندوه و افسردگي كه ناشي از فقدان ناتواني از داشتن كودك زيستي است از طريق اغلب افراد به رسميت شناخته نميشود.
كم نيستند زناني كه عنوان ميكنند بعد از يك باروري ناموفق و از دست دادن جنين اطرافيان از گريه كردن آنها متعجب شده و سعي ميكردند به هر نحوي جلوي آنها را بگيرند در مواردي حتي والدين اين زنان انتظار داشتند به آنها دلداري هم داده شود.
موضوع پراسترس ديگر در موضوع ناباروري فشاري است كه روي مردان و پدران وارد ميشود. از لحاظ فرهنگي انتظار نميرود مردان احساسات خود را بيان كنند بلكه جامعه و اطرافيان متوقعاند آنها همراه همسرشان در اندوهي كه تجربه ميكند باشند از اين رو مردان فرصتي براي بيان احساسات پيدا نميكنند.
موضوع ديگري كه به بهداشت رواني والدين مربوط ميشود و تاثير زيادي روي پرورش كودك دارد، زخمهاي گذشته و داستان زندگي آنهاست. هر كدام از ما سختيها و مشكلاتي را در زندگي تجربه كردهايم. گاهي اثر اين تجربيات را با خود داشته و تا بزرگسالي هم آنها را روي شانههاي خود حمل ميكنيم. اغلب ما ياد ميگيريم چطور با رنجها و خاطرات ناراحتكننده سازگار شويم كه بخشي از آن مربوط به تجربه يا رويدادهايي است كه به ارتباط ما با والدينمان برميگردد. اين فرآيند سازگاري با دردهاي گذشته با ورود كودكي كه به عنوان فرزندخوانده پذيرفتهايم، سر باز ميكند. ورود فرزندخوانده به خانه شايد حتي بيش از فرزند زيستي خاطرات ما را تحريك كند. ما ميدانيم فرزندمان براي مدت كوتاهي دوره سختي را در زندگي گذرانده و خود اين آگاهي ممكن است براي ما يادآور خاطرات تلخ گذشته و سر باز كردن زخمهايمان باشد بنابراين بسيار اهميت دارد پيش از صاحب فرزند شدن در صورت نياز با مراجعه روانشناس و رواندرمانگري كه تخصص دارد به رنجهاي گذشته و آثاري كه بر ما گذاشتهاند، رسيدگي كنيم. هرقدر افراد عدم تمايل بيشتري براي مراجعه به روانشناس داشته باشند بيشتر اين احتمال وجود دارد كه رنج خودشان را طولاني كنند و همانطور كه خودشان آسيب ديدهاند به همسر و فرزندشان آسيب بزنند. اضطراب، افسردگي و وسواس و ساير مشكلات روانشناسي به وضوح در امر فرزندپروري سالم مداخله دارند كه بايد حتما قبل از حضور كودك در خانه به آنها رسيدگي كنيم. اگرچه اين توصيه عمومي براي تمام والدين است اما همانطور كه گفتيم براي والدين فرزندپذير از اهميت بيشتري برخوردار است زيرا آنها ممكن است با چالشهاي ظريفي روبهرو شوند كه ديگر والدين در مسير فرزندپروري خود تجربه نخواهند كرد. موضوعاتي مثل بيان حقيقيت فرزندخواندگي، حمايت از فرزندمان در برابر كساني كه با فرهنگ فرزندخواندگي آشنا نيستيم و زبان مثبتي در گفتوگو درباره آن به كار نميبرند، نيازمند روان قدرتمند و سالمي است.