سردار علايي از دلايل ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر ميگويد
امام مخالف ادامه جنگ در مرزهاي داخل عراق بود اما...
هيچكس باورش نشد جنگ ميشود
گروه سياسي| «ادامه يا پايان جنگ». هنوز بعد از گذشت 33 سال از روزي كه از بلندگوي مسجد جامع خرمشهر اعلام شد «خرمشهر، آزاد شد»، هنوز مسائلي هست كه نقاط مبهمي را از زمان جنگ باقي گذاشته باشد. اينكه بعد از پيروزي و فتح خرمشهر آن هم بعد از 4 عمليات سنگيني كه 8 ماه بهطول انجاميد، چرا باز هم پايان جنگ اعلام نشد و مهمتر اينكه چرا با مخالفت صريح حضرت امام(ره) مبني بر ادامه يافتن جنگ در داخل مرزهاي عراق، عمليات ديگري آغاز شد؟ اينها از مسائلي است كه پاسخهاي آن را بايد از مردان جنگ جويا شد. سرداراني كه يقينا بهترين اسناد دوران 8 ساله جنگ تحميلي ايران هستند. سردار حسين علايي از دوران آغاز جنگ ميگويد. اهداف و دلايل حمله عراق به ايران را بازگو ميكند تا به فتح خرمشهر برسد. نقطهاي كه كانون بحث موسسه دين و اقتصاد بود. ميهماناني از جنس خرمشهر و سرداراني از جنس جنگ. امسال هم گراميداشت سوم خرداد زواياي جديدي را با گذشت سي و سه سال از آن روز تاريخي روشن ميسازد. سردار حسين علايي كه به عنوان سخنران ويژه در اين نشست حضور داشت از آن روزها مسائلي را ميگويد كه علامت سوالهاي زيادي را در ذهنهاي شركتكنندگان در اين مراسم شكل ميدهد. روزهايي كه جلسه شوراي عالي دفاع كشور در حضور حضرت امام راحل تشكيل ميشود؛ روزهايي كه نظريات دو شخص نظامي و سياسي كشور درباره ادامه جنگ ارايه ميشود اما تنها امام است كه مخالفت ميكنند. مخالفتي كه تصميمگيري را به جلسه ديگري موكول ميكند تا نهايتا رضايت حضرت امام البته با ذكر شرايطي براي ادامه يافتن جنگ حاصل ميشود. البته سردار علايي در بازخواني آن روزها نميتواند گلايههاي خود را بپوشاند. گلايه از دستگاه ديپلماسي كه به اعتقاد علايي ميتوانست به بهترين نحو دوران بعد از فتح خرمشهر را مديريت كند و در مجامع بينالمللي سخنگوي مواضع ايران در اين جنگ باشد كه نشد يا نخواست يا نتوانست. علايي از آن روزها مشكلات را هم كتمان نميكند. مشكلاتي كه البته در خصوص مديريت جنگ و طراحي عملياتها رخ ميداده است. آنچه در زير ميخوانيد مشروح سخنراني سردار حسين علايي در نشستي براي بررسي «چرايي و دلايل ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر» در موسسه دين و اقتصاد است.
اهداف و دلايل عراق
براي شروع جنگ
رژيم بعثي عراق طبيعتا جنگ را براي پيروزي طراحي كرده بود. اينكه هدف عراق چه بوده با وجود تمام اسناد و مداركي كه بررسي كرديم و در دوران جنگ حرفهايي كه ميزدند را گوش ميكرديم به نظر ميرسد كه ميتوان به صورت شاخص چند هدف را طراحي كرد كه شايد اين اهداف به صورت پلكاني قابل طرح بودند. يك هدف حداكثري و يك هدف حداقلي وجود دارد. حداقلترين هدفي كه عراق از شروع جنگ داشته اين بود كه معاهده 1975 را ملغي كند و با ايران يك معاهده مرزي جديدي را به امضا برساند. در تمام اسناد و مدارك نيز تقريبا اين موضوع بهطور آشكار مشخص است. اهداف ديگري كه عراقيها در طول جنگ هم اعلام كردند و هم در اسناد هست كه به نظر ميرسد بعضي از اين اهداف رجزخواني است، سقوط نظام جمهوري اسلامي تازه تاسيس در ايران بود. از اهداف ديگري كه جزو اهداف حداكثري بوده اين است كه خوزستان را از ايران و كردستان را از مديريت مركزي كشور ما جدا كنند. البته يك سري هدفهاي ضمني هم در دل اين كار وجود داشته است از جمله اينكه نظام بعثي را در عراق مستحكم كنند. چون بعد از پيروزي انقلاب اسلامي احساس ميكردند در عراق هم ممكن است مردم دست به تحركاتي بزنند كه نظام استبدادي تك حزبي در عراق ديگر نتواند تداوم پيدا كند. عراق احساس ميكرد شيعيان اين كشور پتانسيل اين را دارند كه به سمت ايران گرايش پيدا كنند، كردها هم هميشه مخالف حاكميت حزب بعث بودند و جرياناتي در آنجا وجود داشت كه هميشه به عنوان منطقه غيرقابل اعتماد تصور ميشد. تنها بخش كوچكي از جمعيت عراق در سمت غرب عراق و شمال غرب اين كشور باقي ميماند كه اهل سنت بودند و رژيم بعث عراق از نظر پايگاه اجتماعي روي آنها بيشتر حساب ميكرد و عمدتا روي ساختار حزب بعث براي حكومت فكر ميكرد. بنابراين اگر هدف حداقلي را بگيريم ميتوانيم بگوييم كه عراق به دنبال اين بوده كه معاهده 1975 الجزاير را ملغي كرده و معاهده جديدي امضا كند. اساس اين معاهده بر مرز عراق و ايران بر روي اروندرود قرار دارد. يعني خط تالوگ و عراق به دنبال اين بود كه مرز بر روي ساحل ايران بيايد و اروند رود به عنوان رودخانه قابل كشتيراني اختصاصي براي عراق باشد. كشوري كه به دريا دسترسي مستقل ندارد.
از ديد عراقيها دسترسي آزاد به درياهاي آزاد بدون نياز به كشور همسايه ميتوانست يك هدف بسيار مهم راهبردي تلقي شود. در واقع بحث اروند از زمان عثمانيها كه بر عراق حاكم بودند تا زمان انگليسيها و بعد از آن براي هميشه مطرح بود. بنابراين شايد بتوان گفت شاخصترين هدف حمله عراق به ايران همين است. فلشهاي حمله عراق هم با اين اهداف طراحي شده بودند. در روز اول حمله عراق عمدهترين فلش آن حركت از بصره در محور شلمچه به سوي خرمشهر و رفتن و گرفتن آبادان و اشغال كامل شمال اروندرود است. نوع آرايش واحدهاي عراقي نيز همين اهداف را تا حدي تامين ميكرد. يعني هم جداسازي خوزستان و هم تسلط بيشتر بر اروندرود. عراق با اين برنامه جنگ را شروع كرد و تصورش هم اين بود كه جنگ بين سه روز تا يك هفته بيشتر طول نميكشد. چون برداشتي كه از وضعيت موجود ايران داشتند اين بود كه كشور ما آمادگي براي دفاع ندارد و وقتي چنين اتفاقي بيفتد ايران بلافاصله شرايط عراق را خواهد پذيرفت. بنابراين عراق حمله كرد. تقريبا سه ماه اول جنگ عراق دايما حمله ميكرد وليكن حمله اصلي و اساسي در يك هفته اول جنگ بود اما در طول سه ماه تقريبا حملات ادامه داشت تا جاييكه خود عراقيها به اين نتيجه ميرسند كه ديگر نميتوان ادامه داد. در اين سه ماه 20 هزار كيلومتر از خاك ايران را به تصرف و كنترل درآوردند. البته اين آمار به معني اشغال كامل نيست. يعني 20 هزار كيلومتر يا اشغال شده يا در كنترل در آمده است. در حوزه نظامي كنترل به اين معني است كه ايران بر سرزميني كنترل ندارد كه آن سرزمين يا زير آتش است يا در وضعيتي قرار دارد كه از نظر فيزيكي دست هيچ كدام از دو كشور نيست. اين 20 هزار كيلومتري هم كه ميگويم هم برآورد محاسباتي است كه خودمان انجام داديم و هم حرفي است كه صدام حسين بعد از بيرون رانده شدن از خرمشهر در يك سخنراني آن را مطرح ميكند كه ما اين مقدار از خاك ايران را گرفتيم. او ميگفت گرفتيم ولي ما كه محاسبه كرديم مشخص هست كه همه بهطور اشغال نيست بلكه در كنترل هم هست. حالا اينكه چه اتفاقي افتاد كه عراق نتوانست از نظر نظامي به هدف خود برسد آنچه كه ما ديديم و در صحنه عمل اتفاق افتاد اين بود كه آنان از اين جنگ نترسيدند و با يك سري اصول با اين جنگ رفتار كردند كه در بدو جنگ همين موضوع عامل مقاومت شد.
ديدگاه حضرت امام(ره)
درباره جنگ
اما حمله عراق به خاك كشورمان از ديدگاه امام(ره) منتج به چند تصميم شد. اول اينكه ايشان گفتند ارتش عراق متجاوز است؛ حمله كرده و آمده در خاك ما، بنابراين جنگ پايان پيدا نميكند مگر اينكه سربازان عراقي به خارج از مرز بروند. اين ديدگاه خيلي روشنگر بود. چون هفته اول عراقيها ديدند كه نميشود پيشرفت كرد پيشنهاد آتشبس دادند. اتفاقا يكي از سياستهاي عراق از اول تا آخر جنگ پيشنهاد آتشبس در مواقع مختلف بود. مفهوم آتشبس هم از ديدگاه عراق اين بود كه ما اين مقدار از سرزمين ايران را كه به دست گرفتيم در اختيارمان باقي بماند و ايرانيها براي باز پسگيري آن اقدامي نكنند. ولي امام راحل اصولي را كه به كار گرفتند اين بود كه تا زمانيكه يك سرباز عراقي در داخل خاك ايران وجود دارد ما ميجنگيم و دفاع ميكنيم، تا آنها را بيرون كنيم. مساله دومي كه امام فرمودند اين بود كه مساله دفاع در انحصار نيروهاي مسلح رسمي نيست پس دفاع بر همه واجب بود. نكته سوم اينكه به مردم انتظار فوري پايان جنگ را ندادند. گفتند اگر اين جنگ 20 سال هم طول بكشد ما ايستادهايم. اين روشي كه امام در رهبري و مديريت جنگ به كار گرفتند تكليف ما را در حوزه نظامي و سياسي مشخص كرد. مردم فهميدند كه بايد ارتش عراق را بيرون كنند. نيروهاي مسلح هم فهميدند كه در اين مسير بايد گام بردارند. جالب اينكه ما هم آمادگي لازم براي دفاع را قبل از شروع جنگ نداشتيم. حالا چرا؟ اين يك بحث مستقل را ميطلبد. دليل اين امر اين است كه بعضي از لشگرهاي ما تا زماني كه توانستند وارد جبهه جنگ شوند حدودا يك ماه از آغاز جنگ گذشته بود. اينگونه نبود كه ما پاي كار باشيم. سپاه هم غير از سپاهي كه در استان خوزستان به صورت طبيعي حضور داشت از هيچ نقطه ايران واحدي براي مقابله با يك تجاوز مرزي را در اين استان سازمان نداد. اين سياستي كه امام بر عهده گرفتند يك ساختاري را در مقاومت و مقابله با ارتش عراق شكل داد. حاصل آن ساختار اين شد كه هرچه ما در اين جنگ به جلو ميرفتيم توان قدرت نيروهاي داوطلبي كه از متن مردم و البته نيروهاي مسلح به جبهه ميآمدند بهطور طبيعي رشد يافت. بهطوري كه اگر نگاه كنيم از عمليات شكست حصر آبادان تا فتح خرمشهر تمام طراحان اين عملياتها و شناسايي آنها و نيروي اصلي عملكننده در خط مقدم، همين افراد داوطلب بودند.
8 مهر 60 تا 3 خرداد 61
ما بهجايي رسيديم كه به خصوص بعد از كنار رفتن بنيصدر كه باعث انسجام بيشتر در نيروهاي مسلح ايران شد و همه احساس كردند كه بهتر ميتوانند همكاري كنند، تحولي را ديديم كه هم نتيجه برنامهريزيهاي سال اول جنگ و هم نتيجه رفع موانع است. و آن اينكه ما ظرف هشت ماه يعني از پنجم مهر 1360 تا سوم خرداد 61، چهار عمليات بزرگ را انجام داديم كه در اين چهار عمليات بزرگ شكست نظامي بر ارتش عراق تحميل شد و اشغال ايران به معني نظامي پايان يافت. نه اينكه همه سرزمينها در اختيار ايران قرار گرفت ولي موضوع اينكه خاك ايران در اشغال ارتش عراق باقي بماند خاتمه يافت. عمليات ثامن الائمه حصر آبادان را شكست. مفهوم اين شكست اين بود كه آن برنامهاي كه عراق داشت تا شمال اروندرود را در اختيار داشته باشد تا اروندرود به عنوان گروگان ملغي كردن عهدنامه 1975 باقي بماند، از بين رفت. درست است كه هنوز خرمشهر در دست عراق بود ولي وقتي دهانه اروندرود را با شكست حصر آبادان گرفتيم مساله تمام شد. بنابراين به محض اينكه حصر آبادان را شكستيم، عراق در استراتژي حفظ اروندرود براي الغاي معاهده الجزاير شكست خورد و صدام فهميد كه اين مساله نميتواند تداوم داشته باشد. بر همين اساس بعد از شكست حصر آبادان استراتژي، به حفظ سرزمينهاي باقي مانده براي تداوم فشار بر ايران جهت به دست آوردن هدف الغاي معاهده الجزاير از طريق مذاكره تغيير پيدا كرد. اما استراتژي امام اين بود كه تا يك سرباز دشمن در خاك ايران هست آن را نپذيرد. بعد از عمليات ثامن الائمه در آذرماه عمليات طريقالقدس را انجام داديم. بستان را گرفتيم و رفتيم تا نزديكي مرز چذابه. يعني براي نخستين بار به سمت مرز رفتيم. بعد براي نخستين بار آمديم فتح المبين را انجام داديم و يك سرزمين وسيعي را از غرب منطقه شوش و دزفول آزاد كرديم و بهطور كلي سياست عراقيها براي بستن گلوگاه خوزستان به هم ريخت و فتح المبين انجام شد. پس از آن عراقيها مطمئن شدند كه ما ديگر به دنبال آزادسازي خرمشهر ميرويم كه آن هم عمليات بسيار سختي بود. ما 24 روز در اين منطقه جنگيديم تا اين منطقه كه بيش از پنج هزار كيلومتر مربع بود آزاد شد. خرمشهر اوج موفقيت ايران در آزادسازي سرزمينهاي اشغالي بود. اهميت فتح خرمشهر اين بود كه علامت پيروزي صدام را تبديل به علامت شكست صدام كرد. چون وقتي عراق، خرمشهر را گرفت واقعا همه باور كردند كه عراق موفق شد و وقتي كه از خرمشهر بيرون رانده شد همه باور كردند كه عراق در اين جنگ شكست خورد.
ادامه يا پايان جنگ
پس از فتح خرمشهر
حالا در اين ايام اگر مطالبي را كه از حضرت امام هست مطالعه كنيد، هرجا كه بحث بر اين بود كه آيا ما در ادامه جنگ از مرز عبور كنيم، امام مخالفت ميكردند. حتي قبل از عمليات فتحالمبين در جلسهاي با ايشان صحبت ميكنند كه اگر شد نيروهايمان وارد خاك عراق شوند كه امام در آنجا هم با عبور از مرز مخالفت ميكنند. ميخواستند جنگ را خاتمه دهند و ارتش عراق را از ايران بيرون كنند. حالا اين بحث صورت ميگيرد كه بعد از فتح خرمشهر عملا ما اينگونه عمل نكرديم و جنگ تداوم پيدا كرد تا در سال 67 خاتمه يافت. چگونه چنين وضعيتي پيش آمده و ادامه يافت؟ من اين را از چند ديدگاه مطرح ميكنم. يكي از ديدگاه نظامي. از اين ديدگاه به محض اينكه جنگي شروع ميشود، عبور از مرز طرف مقابل يا دشمن مجاز است. بنابراين چه روز اول جنگ نيروهايتان از مرز عبور كنند و چه در ميانه جنگ و چه در پايان كه دشمنان را از مرز خارج كرديم اما هنوز به يك معاهده سياسي با او براي ختم جنگ نرسيديم، عبور از مرز مجاز است. اين منطق تمام ارتشهاي جهان است. در بعد از فتح خرمشهر نيز اين حكم جاري است. نكته بعدي اينكه آيا در فتح خرمشهر همه سرزمينهاي اشغال شده ايران آزاد شد؟ نه. عراقيها در تمام مناطق نقاطي را كه از نظر نظامي اهميت داشت و از نظر سياسي هم برايشان مهم بود صرفا براي اينكه با از دست دادن اشغال ايران به همان هدف الغاي معاهده 1975 برسند، حفظ كردند. تمام نقاط سركوب در غرب كشور و در جنوب هم تمام نقاط مرزي مهم مثل شلمچه و كوشك و طلاييه در دست عراقيها بود. بعد از اينكه صدام پس از فتح خرمشهر پيشنهاد آتشبس داد و اعلام كرد من عقبنشيني ميكنم اما در عين حال حدود هزار كيلومتر مربع از خاك ايران يعني چيزي بيشتر از وسعت كشور بحرين را در اشغال نيروهاي خود حفظ كرد. بنابراين از نظر منطق نظامي تا زمانيكه تمام سرزمين را آزاد نكردهايم در هر نقطهاي ميتوانيم بجنگيم. مساله ديگر پدافند است. ما وقتي ميخواهيم جنگ را آرام كنيم و قصد توسعه آن را نداريم كجا بايد نيروها را نگاه داريم. در جنگهاي كلاسيك براي اينكه از كمترين نيرو استفاده شود پدافند را متكي به عارضههاي طبيعي انجام ميدهند. تكيه بر عارضه طبيعي باعث صرفهجويي در نيرو و آرايش يگانها ميشود. بنابراين از ديد ايران در منطقه جنوب بهترين نقطه براي پدافند اروندرود و ادامه آن داخل خاك عراق يعني شطالعرب بود. يعني رفتن نيروها و چسبيدن به اين رودخانه كه به عنوان يك مانع طبيعي تلقي ميشد. حال چرا براي ما پدافند اهميت داشت به اين دليل بود كه ما در جريان رفع اشغال سرزمينهاي ايران غنايم زيادي از ارتش عراق گرفتيم و خيلي از نيروهاي ارتش عراق منهدم شدند ولي ستون فقرات قدرت نظامي عراق باقي ماند. مثلا در جريان عمليات بيت المقدس دو لشگر مهم عراق فرار كردند. لشكر پنج و شش عراق كه جلوي اهواز آرايش گرفته بودند بعد از اينكه مطمئن شدند اگر بمانند عقبهشان بسته شود و ممكن است همه در محاصره قرار بگيرند و تجهيزات آنان نيز به غنيمت قواي ايران در بيايد فرار كردند و رفتند و بلافاصله جلوي بصره آرايش گرفتند. بنابراين از نظر نظامي تا زماني كه قدرت تهاجم در طرف مقابل وجود دارد و وقتي قرار بر پدافند باشد زماني اين كار صورت ميگيرد كه شما نيروي آزاد داشته باشي. نه اينكه همه نيروها را در خط بچينيد و توان دفاعي كاهش پيدا كند.
حال از ديد سياسي و هزينه فايده در حوزه اقتصادي مساله اهميت ويژهاي پيدا ميكند. اينجا بايد چه كرد؟ حالا اين بحث مطرح است كه وقتي جنگ شروع ميشود مهمترين مساله براي طرفين جنگ سناريوهاي پايان دادن به جنگ است. مثل موضوع هستهاي ما كه سالها وجود دارد اما مهمترين مساله اين است كه چگونه آن را پايان دهيم. چون نميتواند براي هميشه وجود داشته باشد. جنگ كه شروع ميشود مساله پايان دادن به جنگ سناريوي اصلي بود. مساله اين بوده كه ايران چه طرحي براي پاياندادن به جنگ داشت؟ طرح ايران براي پايانجنگ چند مولفه بود. اول پايان دادن به اشغال سرزمين. دوم نپذيرفتن الغاي معاهده 1975 الجزاير. سوم مساله مشخص شدن متجاوز براي پيگيري حقوقي عواقب آغازكننده جنگ و چهارم تكليف خساراتي كه متجاوز بر طرف مقابل وارد كرد. اين تمام بحثي بوده كه ايران از ابتداي جنگ تا فتح خرمشهر آن را مطرح ميكند. البته به اين معني نيست كه مسوولان ايران حرفهاي بزرگتري نميزدند يا مسوولان عراقي حرفهاي بزرگتري نميزدند. سخنراني ميشده و خيليها حتي ميگفتند صدام بايد سرنگون شود. رژيم بعث عراق بايد از بين برود. وليكن از نظر برنامه براي ختم جنگ همين موارد فوق بود. به همين دليل ميبينيد كه در روزهاي اول جنگ كه هياتهاي ميانجي بهخصوص هيات سازمان كنفرانس اسلامي ميآيند امام جملهاي به حبيب شطي كه آن زمان دبيركل سازمان بود گفتند و از وي خواستند كه شما اعلام كنيد كه ارتش عراق متجاوز است بعد ما آتشبس را ميپذيريم. بگو عراقيها اين جنگ را شروع كردند اما شطي اين كار را نكرد. امام فرمودند كه معلوم است چه كسي جنگ را شروع كرد آنكه سربازانش در خاك طرف ديگر هست. بنابراين آنها داخل خاك ما هستند پس آنها جنگ را شروع كردند.
ادامه در صفحه 12