• ۱۴۰۳ سه شنبه ۱۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3251 -
  • ۱۳۹۴ يکشنبه ۳ خرداد

سمندريان جاودانه است

احمد ساعتچيان


 سه سال است كه در نبود استاد حميد سمندريان در ماه تولد او ارديبهشت، كنار بسياري ديگر از شاگردان و دوستداران او تولدش را جشن مي‌گيريم و ياد او را گرامي مي‌داريم. كارنامه كاري حميد سمندريان و تاثير او بر تاريخ هنر نمايش ايران بر هيچ كس پوشيده نيست. بدين خاطر هروقت از او ياد مي‌كنم با خود اين تصميم را مي‌گيرم كه از تاثيرش بر تئاتر بيشتر ياد كنم. بيشترمان مي‌دانيم كه سمندريان كه بود و چه كرد، ولي اينكه هر كدام از ما كه شاگردي‌اش را كرديم چقدر توانسته‌ايم آموخته‌هاي او را به كار ببريم و در مقام مربي نيز چه مقدار توانسته‌ايم آموزه‌هاي او را به نسل‌هاي بعدي انتقال دهيم برايم مهم‌تر است. با توجه به اين مقدمه بهتر دانستم مطالبي را عنوان كنم در خور آن دست از مشتاقان به تئاتر، كه فرصت استفاده از تجربيات او را پيدا نكردند.
دايره گچي قفقازي، بازي استريندبرگ و ملاقات بانوي سالخورده سه نمايشي است كه به كارگرداني حميد سمندريان افتخار حضور در آنها را پيدا كردم. هرسه جايگاه خاص خود را در ارتباط با تجربه بازيگري و تئاتر برايم دارد. در دايره گچي قفقازي نقش راوي نمايش را به عهده داشتم. تمركز بر فن بيان يكي از مهم‌ترين خصوصيات نقش بود كه براي ايفاي آن تمرينات بياني بسياري داشتم كه بتوانم آنچه خواسته كارگردان است را به بهترين شكل اجرا كنم. سمندريان بر اين باور بود كه بازيگر سخنور نيست و بايد تكنيك‌هاي بياني را به گونه‌اي با نقش همراه كند كه درهم تنيده شود و يك وحدت اجرايي بين حس و حركت در بازيگر ايجاد شود و ما بايد ابتدا تكنيك‌هاي گويشي خودمان را بشناسيم، همان‌گونه كه شعرمان را مي‌شناسيم.
فن بيان تركيبي است از تنفس، كار حنجره، ديافراگم و فركانس‌هايي كه موجب توليد صدا مي‌شود. در واقع بيان بازيگر فقط به صداي او در گفتار كلامي محدود نمي‌شود، حركت و احساس در جسم و صورت آن را تكميل مي‌كند. هميشه اين نكته را متذكر مي‌شد و در ادامه مثالي مي‌زد كه مهم نيست شما ويولونيست يا پيانيست هستيد، مهم اين است همان لحظه‌اي كه ساز مي‌زنيد، آن را بشنويد. سمندريان همواره اعتقاد داشت كه بازيگر در ابتدا بايد درك درستي از نقش داشته باشد وقتي آن را فهميد حالا ابزار‌هاي تكنيكي او وارد عمل مي‌شوند. در نمايش ملاقات بانوي سالخورده به دليل اينكه سن نقش از خودم بيشتر بود در طول تمرين در نحوه ارايه نقش به مشكل برخورده بودم به ويژه بيان و حركت نقش، وقتي با استاد مطرح كردم بلافاصله گفت: با توجه كردن به ويژ‌گي‌هاي نقش از بداهه‌پردازي استفاده كن تا در ابتدا درك عميقي از نقش كه ساخته خلاقيت خودت است در تو ايجاد شود، بعد بيان و حركت نقش خودش راهش را پيدا مي‌كند و با نقشت همراه مي‌شود. اين يكي از بهترين درس‌هايي بود كه از او در نحوه برخورد با نقش آموختم.
استاد همواره از استانيسلاوسكي جمله‌اي را ياد‌آور مي‌شد كه مي‌گويد: آثار جاويدان به اين علت جاودانه هستند كه رنج‌ها، شادي‌ها، عشق‌ها و حسرت‌هاي بشر را عميقا منتقل مي‌كنند. با نگاهي اجمالي به آثاري كه استاد به روي صحنه برده است وبا اشاره به گفته استانيسلاوسكي در‌مي‌يابيم كه او در انتخاب متون نمايشي همواره اين نكته را لحاظ كرده است و همچنين در نحوه كارگرداني‌اش تنها به خود اثر اكتفا نمي‌كرد بلكه جهان‌بيني خود را نيز در اثر مي‌گنجاند. اعتقاد داشت انسان عادي زندگي را عادي مي‌بيند ولي هنرمند با ديد اعتراض به جهان نگاه مي‌كند و بايد هرچه را كه مي‌بيند با صداقت مطرح كند. در كارگرداني تئاتر هميشه از ديد تماشاچي به صحنه نگاه مي‌كرد. اعتقاد داشت تماشاگر بايد به راحتي بتواند صحنه را تحمل كند و اگر چشمش را از صحنه‌اي بدزدد اشكال در صحنه است، به اين ترتيب يك چيزي از مرز دراماتيك بيرون رفته و خصوصي شده. از او آموختم كه همواره قدرت اين را داشته باشم كه از بيرون به مانند يك تماشاگر نظاره‌گر كار خودم باشم.
در هنگام اجراي بازي استريندبرگ به دليل اينكه براي دومين بار آن را به روي صحنه مي‌برد ديدگاه قابل تاملي نسبت به نوآوري در اجراي دوباره داشت، بر اين باور بود كه نوآوري اين نيست كه مثلا شما روي نمايشنامه كاري را انجام دهيد كه تا حالا كسي نكرده. نوآوري زماني پديد مي‌آيد كه در آن زمينه خاص اشباع شده باشيد گويي به شما الهام مي‌شود. در ابتدا بايد نمايشنامه را درك كنيد تا بتوانيد آن را در فرم ديگري اجرا كنيد و در هر شكلي كه اجرا شود بايد انديشه حتما به آن راه پيدا كند در غير اين صورت تبديل به واريته خواهد شد. مي‌گفت: هنر بايد حرفي براي گفتن داشته باشد و از تحليل و روشنگري تهي نباشد. هنر را از جنبه تفريحي به آن نگاه نكنيم بلكه از جنبه فرهنگ‌سازي به آن نگاه كنيم. از او آموختم كه هرچه حرف و انديشه نمايشنامه‌اي عميق‌تر باشد شما به عنوان كارگردان و حتي بازيگر بايد غواص ماهرتري باشيد تا بتوانيد عمق نمايشنامه و نقش را پيدا كنيد. در واقع هرچه بيشتر بخوانيد و تحليل كنيد باز هم جاي كشف هست.
در زمينه بازيگري استاد هميشه اصطلاحي را به كار مي‌برد به نام كمان بازيگري، از ديد او بازيگر بزرگ كسي است كه نقشي را قبول نكند كه به طبيعت خودش نزديك باشد، در واقع تلاش كند دنياهاي مختلفي را كشف كند و اين باعث مي‌شود طبايع مختلف را اجرا كند حال مي‌خواهد تراژدي باشد يا كمدي. نكته جالبي كه گاهي در مورد آن با استاد گفت‌وگو مي‌كردم سبك‌هاي بازيگري بود. ديدگاهش بر اين بود كه سرعت زندگي روزمره ما تاثير مستقيم بر هنر بازيگري دارد. اشاره داشت به موسيقي مدرن امروز اعم از راك، پاپ و…كه همه سرشار از فرياد است به مانند انساني كه به جنون رسيده، در واقع اين فغان و غوغاي درون انسان امروزي است. بدين جهت ما ديگر نمي‌توانيم به مانند عصر لارنس اليويه بازي كنيم، چون آنها تحت تاثير شرايط دوره خودشان هستند، آدم‌هاي امروز ديگر آدم‌هاي گذشته نيستند پس به شيوه ديگري عمل مي‌كنند. در نتيجه ابزارهاي زندگي امروز اين اجازه را به ما نمي‌دهد مثل گذشته زندگي كنيم و هنر نيز از اين مقوله جدا نيست. تعريف بازيگري از ديد استاد اين بود كه شما انسان ديگري را مطالعه مي‌كنيد و او را به خودتان تبديل مي‌كنيد، در نتيجه انسان امروزي در مواجهه با آثاري چون هملت و مكبث آن را تبديل به هملت و مكبث زمانه خود مي‌كند. امروز يعني بازيگري بيان عميق‌ترين مفاهيم در ساده‌ترين شكل كه رسيدن به اين سادگي متحمل زحمت فراواني است.
نوشتن در مورد ديدگاه‌هاي استادم بسيار است كه در اينجا سعي كردم بخشي از آن را به ياد سالروز تولدش عنوان كنم. در اين سال‌هاي اخير كه در آموزشگاهش تدريس مي‌كنم در لحظه لحظه تدريس او با من همراه هست هر جا كه به قول خودماني كم‌مي‌آورم ناگاه تجربه‌اي از او به ذهنم مي‌رسد و راهگشايي روشن مي‌شود براي ادامه تدريس…ذكر خاطره‌اي را لازم مي‌دانم كه در چند ترم گذشته روي داد؛ هنگام تدريس بيان در حال توضيح دادن به يكي از هنرجويان بودم كه سعي كردم با ذكر شعري از حافظ او را راهنمايي كنم، هرچه به ذهنم فشار آوردم آن بيت را به خاطر نياوردم، بسيار كلافه شده بودم، آن بيت هميشه در خاطرم بود. اما در آن لحظه ذهنم ياري‌ام نكرد، كلاس تمام شد، به اتاق استاد در آموزشگاه رفتم و از كتابخانه‌اش كه چند نسخه مختلف از حافظ در آن موجود است، يكي را برداشتم، تا آن را باز كردم همان بيت آمد، با تعجب اتفاق را به تورج ثميني پور گفتم و او گفت اتفاقا اين ديوان حافظ خود استاد است كه آن را با خود سر كلاس بيان مي‌برد. بله استاد حميد سمندريان همچنان به ما مي‌آموزد و راهنماي‌مان است. هميشه در تئاتر وقتي با مشكلي روبه‌رو مي‌شوم، حال هر‌گونه مشكلي كه باشد، ابتدا اين فكر به ذهنم خطور مي‌كند كه  سمندريان اگر بود در اين لحظه به چه راهكاري مي‌انديشيد. سمندريان جاودانه است چون دانشش را به بهترين شكل ممكن انتقال داد و جاودانگي در انتقال انديشه‌هاست.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون