• ۱۴۰۳ يکشنبه ۳۰ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3253 -
  • ۱۳۹۴ سه شنبه ۵ خرداد

براي نقد كردن نبايد نبض منتقد با موضوع نقد بزند

گسترش علوم شرط نقدپذير شدن

هوشنگ ماهرويان٭

 

جامعه فرهنگي و روشنفكري ما نقدپذير نيست چراكه در جامعه ما تفكر اسطوره‌اي وجود دارد كه نمي‌تواند از بيرون به خود نگاه كرده و با واكاوي گذشته، خويش را نقد كند. در جامعه نيز اگر انديشه‌هاي مختلف بيايد تفكر اسطوره‌اي كه وجود دارد جلوي آن را مي‌گيرد. در روسيه هم چنين حالتي وجود دارد يعني وقتي لنين مي‌گويد من ماركسيست- لنينيست هستم، ويژگي‌هايي را از ماركس مي‌گيرد و بر تن آن استبداد روسي لباسي را مي‌پوشاند، در واقع همان استبداد و اقتدارطلبي سزاريسم وجود دارد. در جامعه ما نيز وقتي انديشه‌اي مي‌آيد تبديل به يك پوشش مي‌شود اما در زير آن، همان انديشه اسطوره‌اي وجود دارد. زماني شكل اگزيستانسياليسم سارتر و زماني شكل ماركسيست را مي‌گيرد اما باطن آن همان انديشه اسطوره‌اي است چراكه دوران روشنگري و دوره‌هايي كه در غرب طي شده تا خرد انتقادي شكل گرفته را سپري نكرده است. به اين دليل در جامعه ما علم فيزيك، شيمي و جامعه‌شناسي شكل نمي‌گيرد و بومي نمي‌شود، مواردي هم كه مي‌آيد شامل ترجمه و يكسري نظريه است كه ما فقط آن را مي‌خوانيم. جامعه‌شناسي ايراني هنوز شكل نگرفته است چرا كه آن ذهنيت علمي خرد‌ورز در كشور نمي‌تواند شكل بگيرد و شكل‌گيري آن به زمان نياز دارد.
دليل موضع‌گيري گروه‌هاي اجتماعي در مقابل هرگونه نقد نيز سيطره ذهن اسطوره‌اي است كه همه‌چيز را يا خوب مطلق مي‌داند يا بد مطلق و در راس همه‌چيز خود را نيز خوب مطلق و شناخت خود را هم رونوشت راستين حقيقت مي‌پندارد كه هر شناختي غير از آن كذب است بنابراين با اين تفكر همه‌چيز را قطب‌بندي مي‌كند كه دنيا يا دنياي ديوان يا دنياي خوبان و نيكان است. اين نگاه انتقاد را برنمي‌تابد اما خرد علمي مي‌تواند از خود فاصله گرفته و خود را نقد كند. در جوامع توسعه يافته شكل‌گيري علوم مثل روانشناسي و روانكاوي آنها را نقدپذير مي‌كند. فرويد در يك نقطه عقده اديپ را كشف مي‌كند و مي‌گويد من شش ماه خود را تحليل كردم تا به نظريه عقده اديپ رسيدم. كدام شرقي يا ايراني مي‌تواند چنين بحثي را مطرح كند. وقتي رمان اروپايي را مي‌خوانيد مي‌بينيد تمام تمايلات نويسنده روي كاغذ مي‌آيد اما يك فرد شرقي يا ايراني نمي‌تواند اين گونه به جهان نگاه كند. اينجا هر انساني در ذهن خود پزشك باشد يا وكيل يا غيره، خوب مطلق است و اعمال خود را موجه مي‌داند بنابراين تحمل اينكه از سوي ديگري نقد شود را ندارد در حالي كه در پشت اين خوبي مطلق روابط باندي، پول پرستي و... وجود دارد.
ذهني كه نقدپذير نباشد نقد كردن را هم خردمندانه انجام نمي‌دهد. كتابي چاپ مي‌شود و اين ذهن براي نقد كردن آن به متن آن نمي‌پردازد بلكه شخصيت نويسنده را تحليل و سپس او را انكار يا تاييد مي‌كند، در پس اين رفتار نيز روابط نقش مهمي دارد در حالي كه غربي‌ها براي نقد يك متن، به خود متن پرداخته و فارغ از شخصيت نويسنده، ايرادات اثر را بيان مي‌كنند. در جامعه ما نقد و نقد‌پذيري شكل نگرفته و هنوز نيازمند گذر زمان است. براي نقد كردن بايد از موضوع مورد مطالعه فاصله گرفت و آن را تحليل كرد. در واقع نبايد نبض ما با نقد بزند. وقتي نبض بغض‌ها، علايق و كينه‌ها با اثري كه قرار است نقد كنيم بزند موفق نخواهيم شد. وقتي مي‌توان اثري را نقد كرد كه بتوان از آن فاصله گرفت حتي براي نقد خود نيز بايد از خويش جدا شد و با ديدن بدي‌هاي خود شرم كرد. ماركس مي‌گويد: «شرم، حسي انقلابي است.» اين جمله دقيقي است چرا كه وقتي اين حس پس از يك نقد در شخصي به وجود بيايد به تحول منجر مي‌شود. اين ويژگي‌ها در غرب به دليل وجود خرد علمي شكل گرفته اما در كشور ما خرد علمي هنوز شكل نگرفته است.
نكته‌اي كه وجود دارد اين است كه وقتي اثري مورد نقد قرار مي‌گيرد نقد‌كننده از زاويه‌اي خاص به آن مي‌پردازد بنابراين ممكن است كسي نقدي را منصفانه ببيند ديگري غيرمنصفانه. بايد گفت معيارهاي خاص صددرصدي براي اين امر وجود ندارد. لنين كتابي دارد به نام «ماترياليسم و امپريوكريتيسم» كه براي نخستين‌بار در اين كتاب مي‌گويد: شناخت من رونوشت راستين حقيقت است يعني آنچه من مي‌شناسم واقعيت و درست و تمام شناخت‌ها غير از آن غلط است. با اين معيار اگر نگاه كنيد تمام مخالفان فكري خود را سركوب مي‌كنيد و خود را خوب مطلق مي‌پنداريد. جهان امروز، جهان متكثري است، در تمام علوم، پارادايم‌هاي متكثري وجود دارد كه با هريك از آنها جهان را به گونه‌اي متفاوت مي‌بينيد. به طور مثال اگر بخواهيد نقشه ساختماني را بكشيد از رياضيات اقليدسي استفاده مي‌كنيد اما اگر بخواهيد به فضاي لايتناهي اينشتيني وارد شويد به رياضيات ريماني متوسل مي‌شويد يعني پارادايم شما تغيير مي‌كند. به همين دليل شما نمي‌توانيد پارادايمي را حقيقت مطلق فرض كنيد. اگر از يك ماركسيست بپرسيد داعش چيست مي‌خواهد تضاد كار و سرمايه را توضيح دهد در حالي كه داعش ربطي به كار و سرمايه‌اي كه ماركس گفته، ندارد. وقتي زاويه‌هاي ديد را تغيير دهيد جهان را گوناگون مي‌بينيد بنابراين وقتي به اين تنوع فرهنگي اعتقاد داشته باشيد اين نگاه كه مي‌گويد من صددرصد درست مطلق هستم را به نقد مي‌كشيد و مي‌گوييد اين نگاه درست نيست. شما جامعه پزشكي را مي‌توانيد نقد كنيد همان طور كه وكلاي ايران را مي‌توانيد نقد كنيد همان طور كه همه‌چيز را مي‌توان نقد كرد. كار سينماگر، روشنفكر و رمان‌نويس اين است كه جامعه را نقد كند، اگر غير از اين باشد تغييري در اوضاع جامعه به وجود نمي‌آيد.
براي ايجاد فرهنگ نقد‌پذيري در كشور بايد علوم مختلف در جامعه گسترش يابد. هر چقدر اين علوم بيشتر توسعه يابد ذهن‌هاي علمي بيشتر شكوفا مي‌شود و اسطوره‌ها را كنار مي‌زند. مهم‌ترين چيزي كه در جامعه ما لازم است براي اينكه بتوانيم به خرد علمي يا خرد نقدي مسلط شويم گسترش علوم پايه و رساندن آن به حد عموم است.
٭پژوهشگر تاريخ

 

زوم

لنين كتابي دارد به نام «ماترياليسم و امپريوكريتيسم» كه براي نخستين‌بار در اين كتاب مي‌گويد شناخت من رونوشت راستين حقيقت است يعني آنچه من مي‌شناسم واقعيت و درست و تمام شناخت‌ها غير از آن غلط است. با اين معيار اگر نگاه كنيد تمام مخالفان فكري خود را سركوب مي‌كنيد و خود را خوب مطلق مي‌پنداريد. جهان امروز، جهان متكثري است، در تمام علوم، پارادايم‌هاي متكثري وجود دارد كه با هر يك از آنها جهان را به‌گونه‌اي متفاوت مي‌بينيد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون