فروپاشي در غبار
علي وراميني
يكي از خاصيتهاي روزگار ما؛ روزگار رسانه و شبكههاي اجتماعي، غبارآلودگي فضاست. در وضعيت غبارآلوده آن چيزي برجسته ميشود كه سطحي و مصرفي است. در روز، ساعت و حتي لحظه مصرف ميشود. همه ميخواهند كه اين لحظه را از آن خود كنند، هر طور كه شده است، يك وقت با صحبتهاي شاز، وقتي ديگر با پوشش غيرمتعارف و وقتي هم با اسكي رفتن بر موج استرس و بيچارگي آدميان. اين فضا به نفع گروههاي بسياري است و به ضرر جامعه. مهمترين ضررش به محاق رفتن مسائل عميق اجتماعي و سياسي است؛ مسائلي كه نياز به درنگ و تامل بيشتري دارد. جذابيت اين فضا و سودي كه از آن خود كردن اين لحظات براي هر كسي ميتواند داشته باشد، هر كسي را در خود مضمحل ميكند، حتي آناني را هم كه ميتوانند و اصلا بايد كه با تامل و درنگ بيشتري مسائل را رصد كنند و به وقتش فرياد بكشند. اين مساله در كار پزشكي و نظام سلامت هم ديده ميشود. در مدتي كه از همهگيري ميگذرد چه بسيار پزشكاني ديديم كه با پيشامد فرصتي براي حل شدن در اين فضاي غبارآلود سعي كردند لحظههايي را از آن خود كنند. چه آنان كه پيشتر خرج ميكردند تا در برنامههاي تلويزيوني حضور پيدا كنند يا كنسرت برگزار ميكردند و لب ميزدند و چه آنهايي كه از فرصت هراس كرونا استفاده كردند. آن مسالهاي كه در پس غبارآلودگي فضا گم ميشود، بحرانهاي عميقي است كه گريبان نظام سلامت ايران را گرفته است. بحراني كه عموم جامعه فقط نتايج آن را ميبينند، بيآنكه بدانند ريشهاش كجاست و بيآنكه بدانند تبعات بحران آن هم براي جامعهاي كه به سمت پير شدن است، چيست. فرياد آنان كه آينده بحراني و نزديك را ميبينند شنيده نميشود، صحبت پزشكاني كه جيغ ميزنند با اين شرايط نظام سلامت فروپاشيده خواهد شد در اين ميان شنيده نخواهد شد. هشداري كه اينان از آينده ميدهند بر مبناي چند اتفاق است. مثلا امسال براي اولينبار در بعضي از شهرها دستياري پزشكي در رشتههاي راديولوژي و قلب هم نتوانست ظرفيت خود را تكميل كند. پيش از اين هم اتفاق افتاده بوده كه رشتههاي ديگر دستياري پزشكي خالي بماند، اما اين دو رشته جزو پرطرفدارترين بودند و هميشه رقابت سختي براي تصاحب ظرفيتهاي آن وجود داشت، اين را بگذاريد كنار آماري كه از مهاجرت پزشكان، حتي در سطح هيات علمي دانشگاهها وجود دارد، آن هم در دوران كرونا كه مهاجرت بس سخت است. اين همه نيست، آناني كه ميمانند اكثرا قيد تخصص را ميزنند يا مركز ترك اعتياد داير ميكنند يا كلينيك زيبايي. اما چرا چنين ميكنند، چون كه اول بايد 4 سال كار طاقتفرساي دستياري را به اسم آموزش با دستمزدي كه از هر كار ديگري در جامعه كمتر است انجام دهند و بعد از آن هم هيچ تضميني براي ادامه كارشان در شرايط منصفانه وجود ندارد. براي همين رنج مهاجرت، امتحانهاي بسيار دشوار و حتي درجه دوم را ميپذيرند، چراكه آينده كار پزشكي در ايران را تباه ميدانند. اينها همه هشداري است براي جامعهاي كه رو به سالمندي ميرود و بيش از پيش به نظام سلامت منسجم، حمايتگر و متخصص نياز دارد، نظام سلامتي كه همين الان هم يا به بيمارستانهاي تنگ و شلوغ دولتي ختم ميشود يا هتل بيمارستانهاي طبقه خاص. تاسفبار اينكه آنانكه دغدغه دارند تريبون ندارند، آناني هم كه تريبون دارند فهمشان از نظام سلامت آنقدر است كه بگويند: «آمپولزنها را زياد كنيد.»