عقايد يك دلقك بالقوه
محمد خيرآبادي
گوشي را برميدارم. صدايش از آن طرف خط شنيده ميشود. احوالپرسياش را با جملهاي از سر شوخي يا تكه كلامي طنز شروع ميكند. جوابم را دست ميگيرد و سر به سرم ميگذارد. حرف ميزنيم از در و ديوار و زمين و زمان. لابهلاي حرفها خاطره تعريف ميكند. از گذشتههاي دور چيزي بيرون ميكشد كه شنيدنش حالا گوشهايم را سرخ ميكند. حسرت ميخورم به او كه بلد است لودگي كند. بلد است بخندد و بخنداند. روي ديگران اسم بگذارد. لهجهها را تقليد كند. ترانههايي كه شنيده است را مسخره كند. شوخيهاي فيالبداهه ترتيب دهد. بيبهانه قهقهه بزند. نميتوانم در كنارش باشم و به خندههاي بيدليل فكر نكنم. صدايش را كه ميشنوم، كانالم عوض ميشود. من هم ميزنم به جاده شوخي و طنز و لودگي. به هم ميخنديم. بعد با هم به ديگران ميخنديم. خاطره تعريف ميكنيم. پشت سر دوستان مشترك حرف ميزنيم. از چيزهايي ميگوييم كه ديدهايم، خواندهايم و شنيدهايم، با چاشني طنز و خنده و شوخي و لطيفه. جديت در حرفهايمان زياد دوام نميآورد. دغدغههايمان را فراموش نميكنيم اما انگار در جديترين آرمانهايمان هم سلوكي سرخوشانه ميخواهد خودش را به ما تحميل كند. رفيق واقعي و درست و حسابي يعني همين. كسي كه بشود تلخي روزگار را در كنارش شيرين كرد. كسي كه اجازه دهد ذهن و روانت را جلويش پهن كني و راحت دراز بكشي. دنيا در ظاهر به سمت لذتگرايي در حركت است. همه جا صحبت از اين است كه لذت ببريد. صبح خود را با شادي آغاز كنيد. از لذتهاي كوچك غافل نشويد. از مناظر و موسيقي و طعمها و عطرها لذت ببريد. اما در باطن كافي است كار را كمي شوخي بگيريد تا عواقبش به سرعت پديدار شود. اعتبار اجتماعي، تصوير شخصيتي و مناسبات با ديگران همه با اندكي لودگي بر باد ميرود. در كار آموزش و يادگيري بايد جدي بود با پشتكار. در تربيت فرزند سهلانگاري نبايد كرد. انگار زندگي مدام در كمين است كه جدي بودن را به ما يادآوري كند. در محضر دوست و در عالم رفاقت فرصت مهياست براي لذت بردن اصيل و عميق. ميشود با خيال راحت حرفهاي ناگفتني و ممنوعه را به زبان آورد و از پوسته خشك رسمي و نقابهاي اجتماعي بيرون آمد. ميشود جديت زندگي و غمهاي عالم را به دست خنده و شوخي و لودگي سپرد، جوري كه همه را بشويد و ببرد.