• ۱۴۰۳ شنبه ۲۹ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3279 -
  • ۱۳۹۴ يکشنبه ۷ تير

شاعر فقط شاعر است

مجتبا پورمحسن

مهمانِ انسان بزرگ و دانايي بودم و درباره خاستگاه اخلاقي قضاوت او درباره شخصيت‌هاي برجسته تاريخي حرف مي‌زديم كه حرف كشيده شد به بحث التزام شاعر به شعر در دهه 40 و 50 و اينكه بعدها مشخص شد فلان شاعري كه بسيار در باب استقلال سخن مي‌گفت و سينه مي‌دريد، ماهيانه دو هزار تومان از علي اميني، نخست‌وزير ايران در سال‌هاي 40 و 41 دريافت مي‌كرد. حرف او را پي گرفتم و گفتم بعد كه مشخص شد چنان شمايلي از شاعر نسبتي به واقعيت ندارد، همان افراد دست به دامان تئوري مرگ مولف شدند و گفتند شعر، يك اثر هنري مستقل از شاعر است و ممكن است با زندگي شاعرش متناقض باشد. البته كه مرگ مولف به عنوان يك تئوري ادبي، ابعاد گسترده‌اي دارد كه نه در اين مقال مي‌گنجد و نه من مدعي آن هستم كه درك جامعي از اين تئوري دارم. اما اينكه قايلان به شعر متعهد، پس از يكي دو دهه تلاش ناموفق براي اثبات اين «بايد» سست كه شاعر بايد ملتزم به شعرش باشد، شاعر را از معادله تعهد شعر و تعهد شاعر مرخص كردند، به معناي باور آنها به تئوري مرگ مولف نبود و نيست. آنها ناچار مي‌شوند كه شاعر را موقتا از اين معادله مرخص كنند وگرنه مطلوب‌شان، شاعري است كه مثل بعضي از شاعران دهه 50، روزي 10 بار قلم را اسلحه معرفي كند و با نابرابري و ظلم و كلمه‌هايي نظير اينكه مي‌توان در تفسيرشان بسيار گشاده‌دست بود، بجنگد و تكليف ظالم را يكسره كند. اما پس از مدتي كه جستند و يافت مي‌نشد، اين وظيفه را منحصرا براي شعر قايل شده‌اند و بار شاعر مفلوك را هم بر شانه شعر گذاشته‌اند. مي‌گويند شعر بايد «منظور» داشته باشد، بايد كاركرد مشخص اجتماعي داشته باشد، بايد معنا داشته باشد، بايد چه كند و چه نكند؛ و منظورشان از همه اين عبارات اين است كه شعر، كاتاليزوري براي تلاش آنها در «اصلاح جامعه» باشد؛ غافل از اينكه به نام اصلاح جامعه، چه قلم‌ها كه شكسته نشده است. صاحبان فكر در طول سال‌ها بسيار كوشيده‌اند كه اين نگاه را به نقد بكشند. گفته‌اند و گفته‌اند كه هدفِ شعر لزوما نبايد تغيير اجتماعي يا حتي روشنگري باشد، كه اگر شعر اشياي يك اتاق را هم دگرگون كند، كارش را انجام داده است. اما واقعا چه كسي چنين «وظيفه‌»اي براي شعر و شاعر تعيين كرده است؟ در كجاي تاريخ، شعر عمله افكار گروهي به اصطلاح روشنفكران بوده؟ سعدي و مولوي و حافظ آيا چنين وظيفه‌اي براي شعر قايل بودند و شعر مي‌سرودند تا اين وظيفه را تحقق ببخشند؟ اينكه ما چند قرن پس از خلق آن اشعار، از آنها چه برداشت مي‌كنيم، هيچ ربطي به وظيفه آن شعرها يا شاعران ندارد. خاصيت بكر شعر اين است كه مي‌تواند چند قرن بعد هم در جريان خوانده شدن و مشاركت خواننده، كاركردهاي معنايي گسترده‌اي پيدا كند. نه مي‌توان كسي را منكوب كرد كه چرا اين معنا يا آن معنا از فلان شعر را برداشت كرده و نه مي‌توان به او اجازه داد هيچ قدرتي شعر را در سپهر حقير يك معنا زنداني كند و برايش بايد و نبايد تعيين كند. اگر روشنفكري، هندوانه‌اي است كه زير بغل شاعر مي‌گذارند تا برايش وظيفه تعيين كنند، اين ردا برازنده خودشان باشد بهتر است. شاعر قرار نيست لزوما روشنفكر باشد و روشنفكري به خودي خود بر ارزش شعر هيچ نمي‌افزايد. شاعر فقط شاعر است. ممكن است مبارز باشد همان طور كه ممكن است نجار باشد يا آهنگر يا هرچيز ديگر. اما شاعر يك شعر فقط شاعر آن شعر است و بس. شاعر هيچ وظيفه‌اي ندارد، شعر هيچ وظيفه‌اي ندارد، همين كه چهره كريه جهان امروز نتيجه تعهد كساني است كه از هر پديده‌اي به عنوان شمشير استفاده مي‌كنند، كافي است كه شاعران را مفتخر به اين كلمات نكنند و آنها را به حال خودشان بگذارند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون