• ۱۴۰۳ يکشنبه ۱۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3298 -
  • ۱۳۹۴ پنج شنبه ۱ مرداد

بازي بدون توپ، يا انسان گير افتاده ميان تيغ و پنجره چرخ گوشت

حسين گنجي٭/ جوليا هيوارد (‌Julia Heyward) كه‌ يكي‌ از پرفورمرهاي‌ بنام‌ امريكايي‌ است‌ عقيده‌ دارد: «رفتن‌ به‌ يك‌ پرفورمنس‌ دقيقا برابر با رفتن‌ به‌ يك‌ كليساست‌. در هر دو انسان‌ خشمگين مي‌شود ـ تكان‌ مي‌خورد ـ و دوباره‌ آرام‌ مي‌گيرد.» اين يعني پرفورمنس آرت بر خلاف هنر‌هاي ديگر شكلي از هنر است كه مخاطب نمي‌تواند در آن نقشي نداشته باشد و منفعل باشد. اصل و اساس بر شكل حضور و نوع برخورد و واكنش اوست. پر فورمنس آرت يك هنر مستقل نيست بلكه از ديگر هنر‌ها وام مي‌گيرد، به اين صورت كه پرفورمر از تمامي هنر‌ها، نقاشي، عكس، تئاتر، مجسمه سازي، ويديو، موسيقي وشعر و ادبيات، به صورت موزون و به هنگام استفاده مي‌كند تا مقصود و منظور خود را به مخاطب ارايه دهد. هنرمند پرفورمنس با به دنبال هم آوردن تصاويري كه موضوعاتي متفاوت و غيرمرتبط دارند، نظراتش را به گونه‌اي غيرروايي بيان مي‌كند. بدن نقش تعيين كننده در ايجاد و انتقال مفهوم مورد نظر را دارد. به همين خاطر است كه در فرهنگ كمبريج در تعريف پرفورمنس آمده است: پرفورمنس آرت عناصري از هنرهاي تصويري، شنيداري، اجرايي و فرهنگ عامه و زندگي روزمره را با يكديگر تركيب مي‌كند تا آن را به وسيله بدن هنرمند كه صرفا يك ابزار هنرمندي است و ذهن وي كه داراي ساختاري ايدئولوژيك است ارايه دهد. اجراي پرفورمنس مي‌تواند در هر مكان و در هر مدتي از زمان نشان داده شود. همچنين مي‌تواند به طور كامل «هنر مفهومي» كه هستي آن فقط در ذهن اجراكننده است، باشد. عناصر پرفورمنس آرت كه بعضي به صورت عمل يا كنشي واحد و بعضي به صورت كنش‌هاي تركيبي‌اند را مي‌توان در بازده عنصر اصلي و جانبي گروه‌بندي كـرد: (سـكون، تنپوش، تقليد و تكرار، ديگران، عدم تداوم و غافلگيري، تمركز و آشفتگي، انگيـزه‌ها نيـاز به تغيير، زبان، زمان، مكان اجرا و چگونگي حضور) همه و همه در كنار هم سخن و معنا را شكل و شمايل مي‌پوشانند. در اينجا تاكيد چند باره بايد بر سكون شود زيرا اين سكون است كه وجه تمايز بارز اين شكل اجرا با تئاتر مي‌شود. پرفورمنس در برابر كالايي شدن، ابژه شدن و تصاحب شدن ايـستادگي مي‌كند تا در عوض امكان پويايي و خلـق مـدام خـود را حفـظ كنـد. بـه بيـان فلـن آنچـه پرفـورمنس را شورانگيز مي‌كند و به آن ارزش اجتماعي مي‌بخشد، نه حس حضور آنكه حس غياب آن است. اين حس كه انگار پرفورمنس هميشه در حال گريز است و امكان حصول دوبـاره آن مقدور نيست. اين ماهي كه مدام از چنگال چشم و حس مخاطب ليز مي‌خورد علتش اين است كه در يك زمان و مكان اجرا مي‌شود و تمام مي‌شود. شما با مجسمه نقاشي، عكسي، موسيقي زنده مواجه هستيد، بعد از اجرا نيست، تمام مي‌شود. اين سكون، و تاكيد بر اجرا و خشم و بعد تكان و سپس آرامش، همان نكات بارزي ‌است كه در پرفورمنس«مارادوناي محصور» در گالري طراحان آزاد در آدينه كه گذشت با آن مواجه بوديم. در اينجا هم مخاطب و هم اجرا كنندگان با خشم شروع مي‌كنند، با عبارت‌ها و شيوه خشم در خوانش و حزن در نحوه بيان، همزمان صداي ضربه‌هاي چاقو بر امعاء و احشاء افتاده بر سندان سلاخي، گويي اينجا اجرا كننده، ابژه را، شاعر را، انسان را، استخوان و بدنه جامعه را، آن كنارها، پشت‌ها، عيان و پنهان، خرد مي‌كند، خرد مي‌كند، خرد مي‌كند. يك‌باره گوش‌ها مي‌شنود؛ پاره‌ام/ و اين كنايه از مصائب روزگار نيست/ كه هر روز از مدخلي خون مي‌آيد/ من چشم‌هاي سرخ/ من دهانم سرخ/ ول در خيابان. سرت تكان مي‌خورد. خشم تو را چونان هر روز و پيش از امروز كه بارها ديده و شنيده و خود هر بار كه بيدار شده حس كرد ، تو را فرا مي‌گيرد. صداي ضربه تو را بيدار مي‌كند. رو برمي‌گرداني، شكل قصه كه مدام باز مي‌گردي ابتدايش را بخواني، شكل سلاخي شده عبارت‌ها را، شاعر را، كه همان انسان خارج شده از سكون و خفقان را مي‌بيني. دوباره واژه‌هاي با بغض تو را به خود برمي‌گرداند: در ريه‌هاي سوخته‌ام مي‌گريستم/ در فرود دندان آسيا بر سنگ‌ ريزه‌هاي داغ نان/ بر شانه‌هاي او كه در مسير خانه چيزي را تف مي‌كند بيرون/ تا چند گرم سبك‌تر باشد. انگار دارد جويده مي‌شود. به عبارت‌ها توجه كنيد، به انساني كه عبارت را ادا مي‌كند توجه كنيد، به ماهيت واژه و آنچه نمي‌گويد توجه كنيد، بعد دوباره صداي تو را بر مي‌كرداند، انگار كسي بر شانه‌ات زده باشد، انگار كسي بي‌محابا نيمه شبان بيدارت كرده باشد، انگار از كماي بعد از ساليان بيدارت كنند، نگاه مي‌كني، اين تن توست، تن شاعر است، تن پرفورمر است، تن تاريخ است، تن اتفاق است، تن انسان در اتفاق است كه رنده رنده شده، خون آلود، تكه تكه، گوشت و چربي، مخلوت، بيرون مي‌زند از ميان پنجره‌هاي كوچك چرخ گوشتي كه در اين پرفورمنس صالح تسبيحي با همكاري خانمي كه مي‌تواند نماد مشاركت تمامي اقشار در چرخ شدگي، له شدگي انسان معاصر بعد از اتفاق و ضربه باشد، بيرون مي‌زند. جگر، دل، گوشت و خون از ميان همه عبور مي‌كنند، از دل تهي مي‌شوند، خالي مي‌شوند. كاركرد اصلي خود را براي بودن در تن و ايجاد انسجام و بيان و گفتن آن چيز كه جگر را نگفتنش مي‌سوزاند، از دست مي‌دهد ما شقّه عظيم گوشت/ كه چيزي شبيه من جدا شده است از آن/ چيزي شبيه ماشين/ از چيزي شبيه دهانم اگر گذشت/ كسي هست كه پياده شود/ و تكه‌هاي مرا از ميدان وليعصر بردارد؟/ اينجا در مارادوناي محصور، تنها شاعر (علي اسداللهي) نيست كه از ميان مي‌رود، كه محصور مي‌شود. تنها هنرمند و شكل بيانش در تابلو‌هاي سكون گرفته نيست كه در كنج‌كنج گالري بي تكلم و آرام مي‌نشيند. تنها روزنامه‌ها و جرايد نيستند كه با تمام لغات چاپ شده‌شان به درون يخچال رفته و در آنجا فريز مي‌شوند بلكه مخاطب هم مات مي‌شود. مبهوت مي‌شود زيرا با چيزي مواجه مي‌شود كه خود سال‌ها و ماه‌ها و روزها بعد از آن اتفاق بدان تن داده است. آن را زيسته است. اينجا يگانه سخنورش ساكت است، كنار است، او آرام مشغول چرخ كردن است. شاعر اينجا كاره‌اي نيست، او بازيگري است كه بازيگردانش مشغول چرخ كردن با يك چرخ گوشت دستي و مكانيكي آن كنار ايستاده است. جاي اين دو يكي مي‌شوند و گاهي اين استعاره از آن مي‌شود. واقعيت گاهي شاعر مي‌شود كه اشك مي‌ريزد و شعر مي‌خواند و گاهي نه، واقعيت كسي‌ است كه با آرامش گوشت را، امعاء و احشاء را با دقت تمام خرد مي‌كند و چرخ مي‌كند. او دارد مي‌گويد، من شاعرم كه دارم خودم را چرخ مي‌كنم، من جامعه‌ام كه دارم انسان را چرخ مي‌كنم، من اتفاق و حادثه و خفقان و سكونم. من همان رويا و فكر و خيال و آرزوي توام كه دارم ذره ذره خودم را مي‌جوم، خرد مي‌كنم.

شاعر ايستاده با درد و كلمات همان است كه چرخ مي‌كند و كسي كه چرخ مي‌شود خودش است. اين يك تسلسل است. چيزي كه همه ما بدان گير افتاده‌ايم و جز خودخوري كاري از دستمان بر نمي‌آيد. اينجاست كه نقب مي‌زنم به دو سه جاي كه در ابتداي متن بدان اشاره كردم. به خشم و تكان كه گفته شد. به نقش بارز سكون كه بدان تاكيد شد. پرفورمنس مارادوناي محصور، قصه بازيكن فوتباليست كه چنان پرس شد كه نه تنها نتوانست قدم از قدم بردارد، چنان محصور شد كه نتوانست لب از لب بگشايد، كه ساق‌هايش، كه تنش را چون گوشت قرباني ميانه ميدان رها كرده‌اند. او انسان جامعه‌اي است كه به خواسته‌ها و روياها و حداقل مطالباتش نرسيده است بلكه از بسياري از حقوقش محروم شده است. بازيكني كه توپ نداشته باشد، از تماشاگر و حتي از عابر بيرون ورزشگاه نيز كمتر است، احساس بي فايدگي بيشتري مي‌كند. او را با زبان خوش و وعده خوش به آوردگاه آورده و ذبحش كردند. بعد از آن است كه موسيقي به فرياد مي‌رسد، مرور كار هر روزه انسان مي‌شود، سخنراني‌ها را، عكس‌ها را، اظهارنظر‌ها را ماليخولياوار تكرار و تكرار و تكرار مي‌كند. انگار اينجا ديگر پاياني نيست. اين تكرار سخن و واژه و دوباره دام و دوباره حادثه تا نهايت ادامه دارد. اگر اين اتفاق در خلال همان دو اتفاق يعني شاعري كه خود را به مسلخ كشانده است يا كشانده شده است و سلاخي كه امعاء و احشاء همان شاعر را همزمان دارد تكه‌تكه و خورد مي‌كند، در كنار كسي كه به مرور خاطره و تاريخ مي‌پردازد و موسيقي را افيون فراموشي كرده است، مي‌توانست پازل را كامل‌تر سازد. مفهوم چرخه تكرار تاريخ و انسان در زير زنجير تكرار را بهتر به من مخاطب نشان دهد. شايد اگر فضايي كه شاعر خودش را، شعرش را، ارايه مي‌كند، در يك روشنايي چشم زننده بود و پرفورمر اصلي يعني سلاخي كه شاعر را آن سو‌تر چرخ مي‌كند، در يك تاريكي مطلق، كه تنها گاهي چراغي از رويش عبور مي‌كند، معنا را، يعني كاسه زير نيم كاسه را، يعني پس و پشت آنچه واقعيت است را و آنچه بي‌جهت روشن است را، بهتر نشان مي‌داد. اين خوانش‌ها را چند سوي مي‌كرد. و همزمان با اين ماجرا تابلو‌ها چرخانده مي‌شده و بودند كساني كه هنر را دست به دست مي‌كردند مي‌توانست جان و هيجان و خشونت عبور زمان را بهتر نشان دهد. شايد اين‌طور نقواص كار كه البته نمي‌توان به سادگي از كنارشان گذشت كمتر ديده مي‌شد. كه اگر بخواهيم تنها اشاره‌وار به آنها بپردازيم اين‌طور مي‌توانم بگويم؛ جا نمايي بد، عدم حضور نورپردازي مناسب، شكل بي‌برنامه، بي‌استدلال و فاصله‌دار اجرا‌ها، حضور اجرا‌كننده كه در دو سر ستون همديگر را ماكسه كرده‌اند، عدم حضور تابلو‌ها و نمايشگاه در ميانه پرفورمنس كه اين غيبت ماهيت وجودي آن را در جوار پرفورمنس از دست داد و چند اشاره كه بايد بدان مفصل‌تر پرداخت ولي در مجموع سخني كه بايد گفته مي‌شد هر چند دست و پا شكسته، مثل انسان معاصر آن روزگار، گفته شد و فكر مي‌كنم آنچه بايد فهم شد.

٭منتقد و پژوهشگر

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون