درباره قتل يك پزشك و واكنشهاي بعد از آن
اين بياعتمادي از كجا ميآيد؟!
افشين يداللهي*
همزمان با انتشار خبر قتل پزشكي در اردبيل، پيامكهاي عجيبي در فضاي مجازي منتشر شد، پيامكهايي كه حاكي از نوعي خشم فروخورده و بياعتمادي نسبت به جامعه پزشكي است. هر پزشكي در طول مدت كاري خود حتي اگر جان يك نفر را نجات داده باشد، به وظيفه پزشكي خود عمل كرده است.
اگر فرض كنيم كه قصوري هم در كار آن پزشك بوده، باز هم نبايد او را مستحق قتل دانست. گذشته از مباحث پزشك و بيمار يادمان نرود اين يك اتفاق تلخ بوده، اتفاقي كه در آن يك انسان كشته شده و حالا زاويه نگاه مردم به اين اتفاق، كمي نابجاست. من هم مثل باقي افراد جامعه از صحت و سقم اين اتفاق با خبر نيستم و اگر هم با خبر باشم در توانايي خود نميبينم كه دلايل اين حادثه را بررسي و قضاوت كنم، چون كارگاه يا قاضي نيستم. اما در روزهاي اول انتشار اين خبر فضاي مجازي از پيامكهايي پر شد كه نشان از خشم مردم از جامعه پزشكي است. چگونه ديوار پزشكان از بقيه اصناف كوتاهتر شده كه حتي وقتي يك حادثه تلخ هم براي يكي از آنها رخ ميدهد بازهم جامعه به جاي دلداري و همراهي آنها، نمك روي زخمشان ميپاشد. چطور مردم اين اظهارنظرها را ميكنند و اين پيامها را ارسال ميكنند. هر صنفي محترم است و نبايد حرمتشان زير سوال برود، صنف پزشكي هم مثل بقيه اصناف.
وظيفه پزشك اين است كه همه توانايي و دانش خود را براي بهبودي فرد بيمار بگذارد و در صورتي كه كمكاري و قصوري از او سر بزند، مراجعي هستند كه اين موضوع را پيگيري كنند و به كمكاري آن پزشك رسيدگي كنند. اگر هر فردي، خودش را در جايگاهي ببيند كه به اين مسائل رسيدگي كند و در يك فضاي تخصصي اظهارنظر كند، اين تصميم براي جامعه عواقب خوبي ندارد.
در هر حرفهاي در كنار افراد متعهد افراد بيمسووليت هم پيدا ميشود، اما در اين زمينه متولياني هستند كه به چگونگي انجام وظايف و مسووليت پزشكان رسيدگي كنند. هرچند مردم هم بايد تحمل و صبر خود را در چنين مواقعي بالا ببرند و عجولانه قضاوت نكنند. در بعضي حرفهها حساسيت بيشتري دارند، در حرفه پزشكي چون با جان افراد سروكار دارد، كمكاري پزشك جبرانناپذير است، روي اطرافيان بيمار تاثير روحي بدي ميگذارد و موجب بروز واكنش در آنها ميشود. اما بازهم اين كمكاريها دليل نميشود كه جامعه به علم پزشكي و جامعه پزشكان بياعتماد و رابطه بين پزشك و بيمار در جامعه خدشهدار شود. بيشترين كساني كه از اين بياعتمادي ضرر ميكنند خود مردم هستند.
بياعتمادي به جامعه پزشكي منفيترين پيامدها را در ميان مردم و پزشكان به دنبال دارد. چون وقتي مردم به پزشك معالجشان بياعتماد شوند، تمام مراحل درماني از تجويز دارو تا جراحي و دستورات پزشكي را با بدگماني طي ميكند و اين روي درمان فرد بيمار اثر منفي ميگذارد. از طرفي هم، وقتي يك پزشك با بيماري روبهرو ميشود كه درمان او ريسك و خطرپذيري بالايي براياو دارد، ممكن است از درمان آن بيمار سر باز بزند تا آبرو و موقعيت شغلياش به مخاطره نيفتد. در چنين شرايطي ممكن است فرصت بهبودي براي بيماراني از دست برود كه اگر تحت درمان پزشكي بودند، از مرگ نجات پيدا ميكردند و معالجه ميشدند.
بايد بررسي كرد كه چطور شد مردم به پزشكان بياعتماد شدند و اين واكنشها را از خود نشان دهند. آن روزهايي كه يك برنامه طنز با محور نقد پزشكان ساخته شد، برخي پزشكان به آن معترض شدند و گفتند چرا با صنوف ديگر شوخي نميكنند.
البته كه اساس و بنيان طنز از نقد ميآيد و نقد هم قطعا سازنده است، به شرطي كه حرفههاي ديگري را هم دربرگيرد، مثلا درباره دولتمردان و نمايندههاي مجلس هم طنز بسازند و اگر شوخي ميشود با تمام صنوف بشود. كه اگر اين اتفاق بيفتد خيلي هم خوب و سازنده است، آنها متوجه نقاط ضعفشان ميشوند و تغيير ميكنند. اما گاهي اينگونه برنامههايي كه در رسانه ساخته ميشود در افكار عمومي تاثيري ميگذارد كه پيامد بياعتمادي و بدگماني را بر جاي ميگذارد.
من به عنوان يك روانپزشك با بروز چنين واكنشهايي كه در طول اين چند روز در فضاي مجازي ميبينيم نتيجه ميگيرم، افرادي كه چنين پيامهايي ارسال ميكنند شايد از جاي ديگري خشمگين بودهاند كه حالا با اين حادثه فرصت را فراهم ديدهاند خشم خود را خالي كنند؛ خشمي كه باعث حرمت شكني پزشكان ميشود.
در نهايت وقتي روايتهاي خبر قتل پزشك در اردبيل را جمعبندي ميكنم، ميبينم روايتها مدام تغيير ميكند؛ جامعه پزشكي يك روز عزاي عمومي براي اين حادثه اعلام ميكند، چند ساعت بعد اين تصميم ملغي ميشود. علت قتل به خاطر يك سهل انگاري پزشكي اعلام ميشود و بعد تكذيب ميشود.
ابتدا در خبرها ميخوانيم قاتل 15 ساله است، كمي بعد ميشنويم كه 22 سال دارد؛ و روايت آخر ميرسد به اينكه قتل به خاطر يك خصومت شخصي بوده و ربطي به پزشك بودن آن فرد ندارد. همه اين موارد آدم را ياد خبر سقوط هواپيما مياندازد كه هميشه بهدليل خطاي انسان است و علت ديگري ندارد و هيچوقت اصل جريان مشخص نميشود و پروندهاي به بياعتمادي جامعه اضافه ميشود.
٭روانپزشك و ترانهسرا