دلواپسي هستهاي، به اقليتي اندك محدود شد
ابراهيم اصغرزاده، فعال دانشجويي دهه 50 و فعال سياسي تحليلگر اصلاحطلب امروز معتقد است آنها كه در ايران با شكلگيري يك توافق جامع با غرب بر پرونده هستهاي مخالف بودند راي بالايي نداشتند و همين باعث شد يك اجماع داخلي در كشور به وجود بيايد. اين تحليلگر سياسي در گفتوگو با ايلنا به يادآوري اتفاقهاي مهم ديپلماسي كشور در تاريخ پس از انقلاب نيز اشاره كرد:
براي حل مذاكرات هستهاي، در داخل اجماع عمومي درست شد. طرفداران تداوم سياست قبلي راي بالايي نداشتند و دلواپسي آنها به اقليتي اندك محدود ماند. در پرونده هستهاي اتفاق خوبي كه افتاد اين بود كه در داخل براي حل ماجرا ابتدا يك اجماع عمومي درست شد. طرفداران تداوم سياست قبلي راي بالايي نداشتند و دلواپسي آنها به اقليتي اندك محدود ماند.
در سطوح بالاي مديريت كشور و با اراده رييسجمهور پرونده از شوراي عالي امنيت ملي گرفته شد و به وزارت خارجه سپرده شد؛ ضمن اينكه تركيبي از ديپلماتهاي مجرب و كاركشته مورد استفاده واقع شد. محور روحاني-ظريف و تيم آگاه به دانش ديپلماسي و حقوق بينالملل جواب داد و مذاكرات به نتيجه رسيد. واقعيت پشت پرده اين است كه سرنخ اين اجماع در داخل، به محافل اصلاحطلب ميرسد. البته سال ۹۲ اكثر كانديداها از چرخش در سياست خارجي ايران دفاع ميكردند. اما در دو سال عمر دولت روحاني اينكه سازش و تعامل با دنيا به يك گفتمان تبديل شود و حتي راهاندازي كمپين براي رسيدن به اجماع در اين زمينه به دست اصلاحطلبان صورت گرفت.
فضاي ذهني جامعه آنقدر آماده شد كه مردم نهتنها از مذاكرات چند ساعته ظريف-كري غافلگير نشدند كه لحظهبهلحظه آن را پيگيري ميكردند و از نتايج مثبت مذاكرات استقبال ميكردند و خوشحال بودند كه روحاني با اوباما تلفني صحبت كرده يا كري و ظريف با هم قدم ميزنند.
نحوه خاتمه دادن به دو اتفاق مهم در تاريخ انقلاب يعني اشغال سفارت امريكا و جنگ تحميلي چگونه رقم زده شد؛ مورد اول كه قضيه اشغال سفارت امريكا بود با اينكه همه اركان مملكت و دانشجويان خط امام به اين نتيجه رسيده بودند كه تداوم و بهطول انجاميدن نگهداري گروگانها به ضرر است، اما از پيدا كردن مكانيسم حل ماجرا و سرعت بخشيدن به آن ناتوان بودند. در آن شرايط در مجلس شوراي اسلامي كميتهاي ويژه تشكيل شد تا موضوع را بررسي كند و شرايط آزادي گروگانها را تعيين كند. دولت شهيد رجايي هم ملزم به اجراي آن شد، ولي بهدليل ضعف در لجستيك حقوقي و نداشتن ديپلماتهاي كاركشته و حقوقدانهاي آشنا به حقوق بينالملل قرارداد الجزاير داراي ضعفهايي بود كه بعدا در عمل خودش را نشان داد.
مورد ديگر پرونده مربوط به خاتمه جنگ ايران و عراق بود. در تيرماه سال 66 شوراي امنيت سازمان ملل قطعنامه 598 را صادر كرد. يك سال طول كشيد تا ايران آن را عينا بدون هيچ تغييري بپذيرد چون ديپلماسي ما و ديپلماتهاي ما بهشدت تازهكار و ضعيف بودند، نتوانستند خواستههاي ايران را هنگام تصويب به اعضاي شوراي امنيت بقبولانند.
در فاصله تير 66 تا تير 67 درست يكسال در افكار عمومي جهان ما تبديل شديم به كشوري كه زير بار صلح نميرود و برعكس صدام متجاوز و جنگطلب تبديل شد به طرفدار صلح و در همين جو غالب شروع به عمليات كرد و بخشهاي مهمي از سرزمين عراق را كه در دست ايران بود مثل فاو، جزيره مجنون، منطقه شرقي بصره و اينها همه ميتوانست اهرم امتيازگيريهاي بعدي ميان ما و او باشد را از چنگ نيروهاي ايران درآورد. اسكلههاي صدور نفت و سكوهاي نفتي بيشتري از ما در خليج فارس تخريب شد. هواپيماي مسافربري ايرباس ايران در خليج فارس مورد حمله قرار گرفت و خسارات جاني و مالي فراوان ديگري به كشور تحميل شد تا نهايتا در تيرماه سال 67 مجبور شديم همان قطعنامه سال 66 را بپذيريم.
مشكل عدم انتقال اطلاعات صحيح و بهموقع از وضعيت جامعه، واقعيات موجود و توان دشمن و محيط بينالمللي بود. تزلزل در تصميمگيري بهموقع نيز مزيد بر علت شده بود، اما تركيب كنوني ديپلماتهاي مجرب و كاركشته كنوني، واقعا اين مشكل را از بين برد تا تيم آگاه به دانش ديپلماسي و حقوق بينالملل، مذاكرات را به نتيجه برساند.