• ۱۴۰۳ سه شنبه ۱۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3309 -
  • ۱۳۹۴ چهارشنبه ۱۴ مرداد

پرس و جوي «اعتماد» از ميزان آگاهي مردم تهران نسبت به نهضت مشروطه

مشروطه را با رسم شكل توضيح دهيد

مشروطه 109 ساله شد

زهرا چوپانكاره / شاه سالخورده آخر كار تسليم شد، نشست پشت ميز و نوشت: «در اين موقع كه اراده همايون ما براين تعلق گرفت كه براي رفاهيت و امنيت قاطبه اهالي ايران و تشييد مباني دولت اصلاحات مقننه به مرور در دوائر دولتي و مملكتي به موقع اجرا گذارده شود چنان مصمم شديم كه مجلس شوراي ملي از منتخبين شاهزادگان قاجاريه، علما، اعيان، اشراف، ملاكين و تجار و اصناف به انتخاب طبقات مرقومه در دارالخلافه تهران تشكيل و تنظيم شود.» و امضا كرد: « در قصر صاحبقرانيه به تاريخ چهاردهم جمادي‌الثانيه ۱۳۲۴ هجري در سال يازدهم سلطنت ما». چرخش قلم مظفرالدين قاجار تاييدي بود بر شكل‌گيري حكومت مشروطه و شكل‌گيري مجلس شوراي ملي. 109 سال بعد در خيابان‌هاي شلوغ سرظهر تهران، آدم‌ها در حال كار و خريد و عرق‌ريزان از گرماي ميانه مرداد ماه نه شاه سالخورده و فرمانش را به ياد دارند، نه آن مشروطه‌خواهاني را كه با اعتراض و تحصن و مبارزه، مقدمات گسترده شدن بساط مشروطيت را چيدند. در سه نقطه تهران سرك كشيدن به دكان كاسب‌ها و سبز شدن پيش‌روي رهگذران و پرسيدن از مشروطه، حس معلم تاريخي را به آدم مي‌دهد كه وارد كلاس شده و بي‌مقدمه مي‌گويد: «امروز امتحان مي‌گيرم»!

 

خيابان فردوسي؛ كار كار انگليسي‌هاست

هنوز هم كه هنوز است بخشي از رخدادهاي عصر مشروطه را به القائات و نقش كاركنان سفارت انگليس در تهران نسبت مي‌دهند. معروف است كه لغت «مشروطه» را كاركنان سفارت انگليس در زمان تحصن 21 روزه بازاريان و گروه‌هاي مردم در باغ قلهك در دهان آنها انداختند، براي‌شان تدارك ديدند و آنقدر نگه‌شان داشتند تا سرانجام امضاي فرمان مشروطه به تحصن پايان داد. مهديقلي هدايت (مخبرالسلطنه) در كتاب «خاطرات و خطرات» خود نوشت: «... كاشف به عمل آمد كه قبلا عده‌اي مبال (مستراح) در سفارت تدارك شده بود. حاج محمد تقي بنكدار با مقداري ديگ و ديگ بر و ملزومات ديگر و اسباب پخت و پز، وارد سفارت شد... در زاويه پله جنوبي، درويشي پرده فقر كشيده بود و عنكبوت مانند پشت پرده خزيده، برخاست و از پشت پرده بيرون آمد. مردي مسن بود، سيه‌چرده، ريش سفيد و گيسوي پريشان با خاطري مجموع، گفت اينها حرف مي‌زنند ما مشروطه مي‌خواهيم؟ باقي معلوم است. مخارج آن بساط از كجا مي‌رسيد، معلوم نشد. همه قسم حدس مي‌شود زد، دم خروس هم پيداست...»

حالا مرد 60 ساله‌اي كه روبه‌روي ساختمان تعطيل سفارت انگليس كتاب‌هاي قديمي خريد و فروش مي‌كند در جواب اينكه از مشروطه چه مي‌داند از همان دم خروس حرف مي‌زند. دوست ندارد نامي ازش بيايد، با همان اطمينان دايي جان ناپلئون مي‌گويد: «من چيز زيادي از تاريخ مشروطه نمي‌دانم. 40 سال پيش توي مدرسه يك چيزهايي خوانديم كه يادم نيست اما اين را مي‌دانم كه اگر دو تا ماهي توي دريا با هم دعواشان بشود هم كار انگليسي‌هاست. هم مشروطه و هم تمام اتفاقات تاريخي. الان هم امريكا و اسراييل را انگليسي‌ها مي‌گردانند.» مرد فروشنده همه آنچه را بايد در مورد تاريخ بداند را در «كار، كار انگليسي‌هاست» خلاصه مي‌كند.

كمي آن طرف‌تر كارمند يك صرافي نگاه ديگري به تاريخ دارد، سه نفري نشسته‌اند زير باد كولر و تلاش مي‌كنند اطلاعات هم را در مورد نقش روسيه و انگليس در مشروطيت تكميل كنند. مسن‌ترين‌شان ترجيح مي‌دهد حرفي نزند، آن يكي مي‌گويد: «يك دوستي داريم كه استاد دانشگاه است، شانس شما الان نيست!»، دست آخر كمال، 43 ساله سعي مي‌كند كمي حرف بزند. به قول خودش بيشتر چيزهايي كه مي‌داند را در سريال‌هاي تلويزيوني تاريخي ديده: «دانستن در مورد وقايع تاريخي و اتفاقاتي مثل مشروطه براي مقايسه كردن با وضعيت امروز خيلي به درد مي‌خورد اما خب خيلي از اين اطلاعات ياد آدم نمي‌ماند. من الان فقط به خاطر دارم كه شيخ فضل‌الله نوري يكي از چهره‌هاي مهم آن دوران بوده».

آن طرف خيابان پسر و دختر جواني كه خوشحال و خندان از مقابل سفارت رد مي‌شوند با شنيدن سوال بيشتر مي‌خندند، پسر پاسخ را به همراهش واگذار مي‌كند و كنار مي‌كشد. شروين، 23 ساله فارغ‌التحصيل رشته فيزيك مي‌گويد: «در كتاب‌هاي تاريخ مدرسه در مورد مشروطه خواندم اما الان چيزي يادم نيست، از شخصيت‌هاي مشروطه هم كسي را نمي‌شناسم فقط مي‌دانم كليت قضيه مربوط مي‌شد به محدود كردن اختيارات شاه.» دختر جوان مي‌گويد كه بخشي از بي‌اطلاعي‌اش نسبت به تاريخ مشروطه به اين خاطر است كه علاقه‌اي به تاريخ ندارد هرچند كه به گفته خودش در مورد تاريخ اروپا مطالعات بيشتري داشته و بعد هم خندان مي‌گذرد.

 

كاخ صاحبقرانيه؛ آمده‌ايم كافي‌شاپ

عكس سياه و سفيد شاه قاجار چندان واضح نيست، نشسته در درگاه پنجره كاخ صاحبقرانيه و سبيل‌هاي پهن و آويزانش توي تاري عكس سفيد مي‌زند. پشت سرش يكي از درباريان ايستاده و دست‌ها را به حاشيه كتش گرفته جوري كه انگار مي‌خواهد كتش را باد نبرد. در دو سوي مظفرالدين‌شاه، چند نفر روحاني نشسته‌اند و آن پايين توي محوطه عمارت، چند مرد پشت به دوربين ايستاده‌اند كه كلاه‌هاي استوانه‌اي به سر دارند و زاويه سرشان نشان مي‌دهد كه خيره شده‌اند به شاه قاجار و كاغذ توي دستش. كاغذي كه ما به عنوان فرمان مشروطيت مي‌شناسيمش و قرار بود كه با امضاي آن به قول خود شاه پير «قاطبه اهالي از نيات حسنه ما كه تماماً راجع به ترقي دولت و ملت ايران است كماينبغي مطلع و مرفه‌الحال مشغول دعاگويي دوام اين دولت و اين مجلس بي‌زوال باشند».

گرماي هوا لابه‌لاي درختان بلند و بالاي كاخ نياوران بخت چنداني براي خودنمايي ندارد، محوطه كاخ پر از آدم است، گروه گروه براي بازديد آمده‌اند، قدم مي‌زنند يا روي حاشيه چمن‌ها خستگي مي‌گيرند. سه دختر نوجوان در ورودي كاخ ايستاده‌اند 17 ساله و دانش‌آموز پيش‌ دانشگاهي. زهرا، نگين و صبا آخرين بار سال گذشته و در مقطع سوم دبيرستان نام مشروطه را شنيده‌اند و در موردش خوانده‌اند، نمره تاريخ يكي‌شان 20 شده، آن يكي 75/19 و آخري 25/19 اما برخلاف نمره‌هاي عالي چيزي از تاريخ معاصر در خاطر ندارند. زهرا مي‌گويد: «ما فقط تاريخ را حفظ كرديم براي امتحان، رشته‌مان رياضي است و تاريخ خيلي براي‌مان مهم نبود.» نگين اضافه مي‌كند: «شايد اگر تاريخ كتاب درسي نبود جذاب‌تر مي‌شد اما ما مجبور بوديم براي نمره گرفتن تاريخ بخوانيم.» در پاسخ اين سوال كه از شخصيت‌هاي مشروطه كسي را مي‌‌شناسيد يا نه بعد از كمي مشورت مي‌رسند به نام‌ها «مصدق و كاشاني»، براي دختران نوجوان شخصيت‌هاي مشروطه و ملي شدن صنعت نفت چندان تفاوتي ندارد، شخصيت‌هاي تاريخي مورد علاقه‌شان كوروش و سورنا و اميركبير است. موزه‌ها و كاخ اصلي را خيلي سال پيش ديده‌اند، اينجا چه كار مي‌كنند؟ هر سه مي‌زنند زير خنده: «آمده‌ بوديم كافي شاپ.»

كنار چمن‌ها يك عده دانشجوي تبريزي نشسته‌اند كه از طرف دانشگاه براي بازديد آمده‌اند. بعد از طرح سوال گفت‌وگوهاي تركي‌شان قطع مي‌شود و سعي مي‌كنند يكي از دوستان‌شان را پيدا كنند كه به قول خودشان از همه بيشتر در مورد تاريخ مي‌داند. پيدايش كه نمي‌شود، حسين 22‌ساله، دانشجوي رشته راديولوژي شروع مي‌كند به صحبت كردن: «نهضت مشروطه براي مشروط كردن اختيارات شاه به مجلس از نمايندگان مردم شكل گرفت، نمي‌دانم زمان كدام شاه بود اما مي‌دانم كه دو نفر از چهره‌هاي برجسته مشروطه ستارخان و باقر خان بودند.» چهره‌هاي تبريزي قيام را مي‌شناسد، در شهرشان خانه مشروطه را ديده است و بعد از نقش همشهريانش در ايجاد تغييرات در تاريخ معاصر مي‌گويد: «مي‌گويند منشأ مشروطه تبريز بوده و ستارخان و باقرخان رهبران اصلي بوده‌اند. اين نشان مي‌دهد كه تبريزي‌ها هميشه روحيه انقلابي داشته‌اند و هميشه دوست دارند كه در اصلاح وضعيت كشور نقش داشته باشند.» به نظر حسين دانستن تاريخ مهم است، مهم‌ترين فايده‌اش اينكه «مي‌شود وقايع امروز و روابطي را كه با كشورها داريم با تجربه‌هاي تاريخي مقايسه كنيم.»

كاخ صاحبقرانيه، محل صدور فرمان مشروطه تعطيل است. كاغذي روي درش چسبيده كه به بازديدكنندگان اطلاع مي‌دهد كه تعطيلي كاخ «به دليل انجام مطالعات آسيب‌شناسي و مقاوم‌سازي سازه» تا اطلاع ثانوي ادامه دارد. بازديدكنندگان نماي بيروني را مي‌بينند، روبه‌رويش كمي صبر مي‌كنند تا با ساختمانش سلفي بگيرند و بگذرند.

 

بهارستان؛ تاريخ دروغ است

آن سوي ديوارهاي آجري ديگر خبري از داغي آفتاب صلاه ظهر تهران نيست، تمام ساختمان سكوت است و صداي هر قدم زير سقف بلند مجلس شوراي ملي مي‌پيچد. رديف صندلي‌هاي چوبي با منبت‌‌كاري ساده روي پشتي‌هاي‌شان رو به جايگاه هيات رييسه قطار شده‌اند، اين نخستين خانه ملت است، خالي، غبار گرفته و بدون صداي قيل و قال نمايندگان. اسم اينجا حالا موزه است، مي‌شود صحن مجلس را ديد و ميان صندلي‌هايش راه رفت و تصور كرد كه چطور نخستين قدم‌هاي لرزان دموكراسي روي كف چوبي اين سالن نه چندان بزرگ برداشته شده است. زير زمين موزه مجلس تاريخ را كمي واقعي‌تر به تصوير مي‌كشد. ستارخان و باقرخان، شيخ فضل‌الله نوري و چند مشروطه‌خواه ديگر كمي آن طرف‌تر از محمدعلي شاه، باني به توپ بستن مجلس ايستاده‌اند، همه با هم در صلحند، مجسمه‌هاي مومي با ريش‌ها و سبيل‌هاي پرپشت به بازديدكنندگان خيره شده‌اند تا سير تاريخ معاصر را از مشروطه به بعد به يادشان بياورند.

خارج از ساختمان موزه پر از هياهو است. ميدان بهارستان شلوغ و پر رفت و آمد است؛ مثل هميشه. گذر ايرج، 66 ساله روزي يك بار به بهارستان مي‌افتد. تاكسي زردش را زير سايه درختي رو به روي كتابخانه و موزه مجلس پارك كرده و استراحت مي‌كند: «فرمان مشروطه زمان مظفرالدين شاه امضا شد اما بعدش مجلس را به توپ بستند و آزاديخواهان را از بين بردند.» چهره خاصي از ميان مشروطه‌خواهان در يادش نيست: «فقط مي‌دانم چند تا آيت‌الله ميان‌شان بودند.»

كمي آن‌طرف‌تر توي پياده پررفت و آمد احمد 36 ساله دم مغازه كفش‌فروشي‌اش ايستاده و تندتند از بدبيني‌اش نسبت به تاريخ مي‌گويد: «من درس‌ خوان نبودم كه توي مدرسه چيزي از تاريخ ياد بگيرم. در مورد تاريخ كنجكاو هم نيستم چون به نظرم همه‌اش دروغ است. تاريخي كه نوشته مي‌شود با آن چيزي كه در واقعيت رخ داده كاملا متفاوت است، تاريخ را با دست مي‌نويسند و هرچه بخواهند تعريف مي‌كنند.» احمد معتقد است كه آدم به جاي خواندن تاريخ بايد خودش زندگي كند و سعي كند از حقايق سردربياورد: «من به نوشته‌ها كاري ندارم، ترجيح مي‌دهم خودم زندگي كنم و از مسائل سردربياورم.»

الهام، 34 ساله و ليسانس زمين‌شناسي حرف احمد در مورد اهميت نداشتن تاريخ را به شيوه‌اي ديگر مي‌زند: «من فقط دكتر مصدق را مي‌شناسم و مي‌دانم كه مجلس را به توپ بستند. در كلاس تاريخ مدرسه در مورد مشروطه خوانده‌ام اما دركل سعي مي‌كنم اطلاعاتي را كه به دردم نمي‌خورند توي ذهنم نگه ندارم. بهارستان هم كه مي‌آيم فقط براي خريد كفش است، اصلا بروم اين موزه‌ها را ببينم كه چي؟ راستش اصلا جذابيتي برايم ندارد.»

امروز مشروطه 109 ساله مي‌شود، در روزنامه‌ها و خبرگزاري‌ها و صداوسيما حرفش به ميان مي‌آيد، پرونده تاريخ مشروطه ورق مي‌خورد و اطلاعات فراوان منتشر مي‌شود اما‌ اينكه اين اسم‌ها و رسم‌ها و اطلاعات تاريخي چه تفاوتي براي مردمي دارد كه هر روز در شلوغي كار و زندگي غرق مي‌شوند، حكايت ديگري است.

 

پلكان مشروطه در محاصره لوازم صوتي و تصويري

فرزانه قبادي / هيچ كدام از عابران خيابان ايران نمي‌دانند پشت ديوارهاي بلند عمارت آجري سه راه امين حضور چه تاريخي خوابيده است. موتور سواراني كه با سرعتي جنون آميز و با سر و صداي فراوان انواع لوازم صوتي و تصويري را از انبارها به مغازه‌ها و از مغازه‌ها به خانه مشتري‌ها مي‌رسانند نمي‌دانند اين خانه آجري كه در محاصره مغازه‌هاي مدرني است كه مبلغ برندهاي بزرگ چيني هستند و آنها هر روز از كنارش عبور مي‌كنند، روزي محل تردد بزرگان و تجار تهران بوده. پلكاني در حيات اين خانه در سكوتي ناب آرام گرفته كه يكي از مهم‌ترين مكان‌هايي است كه گوشه‌اي از تاريخ مشروطه در آن شكل گرفته است. پلكان اين عمارت همان جايي است كه تجار تهران براي نخستين بار فرمان مشروطه را قرائت كردند و بعد براي ثبت در دل تاريخ اين فرمان را به دست گرفتند و تصويري را ثبت كردند كه يكي از مهم‌ترين اسناد مشروطه است. خانه به دوربين مدار بسته و آيفون تصويري مجهز شده، صلات ظهر مرداد است كه زنگ خانه به صدا در مي‌آيد و چند دقيقه بعد مرد ميان‌سال و متشخصي در را باز مي‌كند. مي‌گويد داماد خانواده است، او و نوادگان اين خاندان در خانه قجري سه راه امين حضور ساكنند، اما خبرنگاري را كه روبه‌رويش ايستاده به داخل خانه دعوت نمي‌كند، مي‌گويد سال گذشته براي نخستين بار در اين عمارت تاريخي را به روي احمد مسجد جامعي و خبرنگاران همراهش باز كرده‌اند. ديوارهاي ضلع شرقي خانه تبديل شده‌اند به مغازه‌هاي كوچك و مدرني كه تا سقف‌شان پر است از جعبه‌هاي نارنجي رنگ تلويزيون، در هر مغازه‌اي را كه باز مي‌كنيم خنكاي مطبوعي، هرم داغ خيابان را براي لحظاتي از يادمان مي‌برد، چهره مغازه‌داراني كه فروشگاه‌شان بخشي از خانه امين‌الضرب است وقتي كه نام صاحب اصلي خانه را مي‌بريم، در هم فرو مي‌رود و مي‌گويند: «اينجا ‌امين حضور داريم، شايد آدرس رو بهتون اشتباه دادن» بعد از اينكه براي‌شان در مورد نام صاحب عمارت پشت سرشان مي‌گوييم و اتفاقات تاريخي كه حدود يك قرن قبل در چند قدمي‌شان رخ داده را مرور مي‌كنيم، با تعجب مي‌گويند: «ما فقط مي‌دانستيم اينجا يك خانه قديمي هست وقت اينكه بخواهيم درباره اين چيزها پرس و جو كنيم نداريم» مردي در مغازه روبه‌روي خانه با مويابلش سرگرم است، وقتي در مورد سابقه تاريخي مي‌پرسم، با قاطعيت مي‌گويد: «اينجا خانه قوام‌السلطنه بوده» و مي‌گويد اين را از سرايدار خانه شنيده و توضيح مي‌دهد كه قوام السلطنه از رجال قجري بوده و اين خانه هم با مساحت حدود سه هزار متر حالا در اختيار ورثه است كه در آن زندگي مي‌كنند. نام امين الضرب را براي نخستين بار است كه مي‌شنود و دليل اهميت اين خانه را در تاريخ مشروطه، اما همچنان مي‌گويد: «ولي من شنيدم اينجا متعلق به قوام‌السلطنه بوده.»خيابان عين‌الدوله كه 60 سالي مي‌شود نام ايران را برايش انتخاب كرده‌اند، خيابان تاريخ است. وقتي در پياده روهاي باريكش قدم مي‌زني، انگار كه كتاب تاريخ را به دست گرفته‌اي و بعد از گذر از كنار هر ساختمان صفحه‌اي از آن را ورق مي‌زني، در انتهاي اين خيابان، خانه امين‌الضرب به لطف ورثه فرهيخته همچنان استوار و پابرجاست.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون