من، عمه جان و سلطان هيثم بن طارق مسقطي
محمد جليليان
سومين نشست مذاكرات، مهم است، مهمتر از آنچه در نشست مسقط و رم برگزار شد. همانگونه كه وزير امور خارجه كشور گفت، از اينجا به بعد مذاكرات جديتر ميشود و وارد مسائلي ميشود كه خط قرمزهاي هر دو سوي مذاكره است و هر طرف سعي ميكند در عين پايبندي به اصل مذاكره خطوط قرمز خود را حفظ كند. اما اخبار مذاكرات جنبه ديگري هم دارد؛ كساني كه در ذهن خودشان و در اندروني خود خيلي اين مذاكرات را جدي نميگرفتند، از اينجا به بعد جديتش را باور ميكنند و اين باور البته عوارضي هم دارد، گاهي هم امور بر مدار عقل نميگردد. حالا عمه جان من يك چشمش به اخبار داغ مذاكراتي است كه از خاك مسقط و سلطان هيثم بن طارق ميرسد. من ميهنپرستم؛ تنم و وطنم با ايراندوستي و ميهنپرستي عجين است با عقلانيت و فهم تاريخي از مناسبات جهان هم داستانم با تمام آنهايي كه ايران را عاقلانه دوست دارند، طيف وسيع ميهنپرستان از هر قوم و قبيله و دين و آيين و مذهب كه مصالح و منافع ملي برايشان اولويت دارد. از هر جبهه و جناحي؛ جبهه ملي، نهضت آزادي؛ سلطنتطلبان؛ بقاياي حزب توده، خلق مسلمان؛ اصولگرايان واقعي، ايرانيان وطنپرست خارجنشين، تا متدينين واقعي و جوياي توسعه ايران اسلامي با تمام اينان همذاتپنداري ميكنم. نقطه اشتراك ما ايران، مادر دوم ماست؛ و امروز مساله ايران رويكرد عاقلانه و منطقي در برخورد با فرصت پيش رو مواجه است؛ رويكردي كه ميتواند گشايشهايي حاصل كند و از شدت تحريمها و خسارت سنگين آن بكاهد همراه با چشماندازهاي توسعهمحور و قرار گرفتن در اين محور! هيچ آدم عاقلي طرفدار جنگ نيست. آنچه جنگ به ارمغان ميآورد براي عموم مردم جز نكبت، ويراني، غم، اندوه، بدبختي و وحشت نيست. براي مني كه جنگ را با گوشت و خون حس كردهام و هنوز شايد تركشهاي آن را بر تن خود حس ميكنم، جنگ فقط يك واقعيت تلخ و غمانگيز نيست. خسارات جنگها هرگز جبران نميشوند، نه خسارت معنوياش و نه خسارت مادياش.
براي مايي كه سالهاي درآمد عمومي كشورمان از فروش نفت تأمين شده، 8 سال جنگ تحميلي در كنار همه تألمات روحي ابدي كه بر جاي گذشت، هزاران ميليارد خسارت مادي نيز بر جاي گذاشت. خسارتي معادل بهاي همه آن بشكههاي نفتي كه بعد از جنگ فروختيم و خسارات جبرانناپذير همه آن اقداماتي كه ميشد با آن كرد و تبديل به گلوله، تفنگ، توپ و تانك و موشك شد. حدود 200 هزار شهيد و چند برابر آن جانباز عزيز و چند ده برابر آن خانوادههاي داغديده. اين همان خبري است كه باعث صعودي شدن منحنيهاي افزايش قيمت دلار ميشود.
اما عمه خانم من، ساكن محله دروازه غار تهران است. از متدينين سنتي است كه چادر مشكي هيچ وقت از سرش نميافتد و كسي به ياد نميآورد كه عمه خانم را جور ديگري ديده باشد. در ندبهخواني صبحگاهان حرف اول را ميزند؛ دعاي كميل پنجشنبهها را هرگز فراموش نكرده، در ايام جنگ تحميلي فعال بود و فرماندهي بخشي از لجستيك پشتيباني جنگ بود. با عشق و علاقه هر كاري كه در چنته داشت، دريغ نميكرد؛ از حمايتهاي مالي گرفته تا مديريت رختشویخانهها و مريضخانهها؛ مدتي محل اتراق روحانيون اعزامي به جنگ و جهاد در غرب كشور و هلالاحمر را مديريت ميكرد. با همان عشقي كه به امام و ائمه داشت، دو برادرش را مفتخرانه و با سرفرازي در اين مسير به قربانگاه انقلاب و نهضت امام تقديم كرد؛ دروس حوزوي را خوانده و هميشه با قرآن كريم مأنوس و همدم است. در ميان فاميل به شجاعت، جسارت، پاكي، پاكدلي و نيكانديشي شهره دارد و از احترام فوقالعاده برخوردار است. از همين راه بهشت را براي خودش تضمين ميكند و كاري هم به خلقالله ندارد. اين سالها عمه جان تنها ممر درآمدش سود سپردهاي بوده كه در بانك داشته و با آن گذران زندگي ميكند. عمه جان وقتي قيمتهاي تصاعدي دلار را ديد، هر چند ته دلش چيزي جز لعن و نفرين براي امريكا نداشت، اما صد ميليون از سپرده را بيرون كشيد و دلار امريكا را وقتي خريد كه قيمت آن به صد هزار تومان رسيده بود. حالا خواسته يا ناخواسته دارايي عمه جان با مذاكرات گره خورده، نوسانات قيمت دلار ارتباط مستقيم با فشار خون او دارد!!! ايشان با اصل مذاكرات مخالف و توافق با منافع وي سازگار نيست؛ بدين سبب دعا ميكند كه توافق حاصل نشود.
اما سلطان قابوس روايت ما؛ اوايل دهه پنجاه ميلادي بود حكومت عمان در برابر چريكهاي كمونيست مستأصل شده بود و دقيقتر آنكه آذر ماه سال 1351 بود كه ارتش ايران نيروهاي خود را براي شركت در جنگ ظفار و در حمايت از سلطان قابوس عازم عمان كرد. شايد كمتر كسي گمان ميكرد دههها بعد در زمين بازي ديگري عمان با حسن نيت ميزبان يكي از حساسترين مذاكرات تاريخ ايران باشد. عمان به ياري ايران آمده است؟ عماني كه با روي كار آمدن سلطان قابوس سعي كرد مناسبات خود را با جهان تغيير بدهد، شعارش دوستي با همه، دشمني با هيچ كس. گذشته از آنچه براي مردم خودش فراهم آورد، در عرصه سياست جهاني سعي كرد چهره عقلانيت، صلح و ميانجيگري از خود نمايش بدهد. سعي كرد منابع و توان و موقعيت خودش را در تقابل خردمندانه با جهان براي منافع كشورش به كار بگيرد. جدا از سابقه تاريخي و ديني كه نسبت به ايران دارد، سود و منفعت را در آرامش منطقه جستوجو ميكند. ميداند كه ناآراميهاي منطقه، اقتصاد تنگه هرمز را دستخوش ناآرامي ميكند. اين همان امري است كه ما و سلطان قابوس در آن مشتركيم؛ ما در اين برهه از تاريخ به اين رسيدهايم كه همراه با سلطان هيثم بن طارق؛ جانشين سلطان فقيد مناسبات خودمان را با جهان عقلاني كنيم و هر آنچه ميتوان براي جلوگيري از جنگ انجام بدهيم. هر آنچه ميتوانيم براي رفع تحريمها انجام بدهيم و از هدر رفتن منابع كشور جلوگيري كنيم اگر آن روز سلطان قابوس اسير آوردگاههاي جنگ سرد شده بود، حالا دعواي اقتصادي مدعيان جديد جهان، فرصتي براي كشور فراهم آورده است. اما نكته اين است كه آن روي ديگر سكه فرصتهايي است كه براي عدهاي از دست ميرود.
بدون شك اينجا و آنجا در پنهان و آشكار هستند كساني كه سعي ميكنند آتش جنگ را شعلهور كنند. اگر آن سو نتانياهو قصاب غزه سود و نفعش در اين است كه ايران را به ورطه جنگي خانمانسوز بكشاند و از بيان علنی آن ترسي ندارد، در اين سو هسستند كساني كه ما به آنها ميگوييم، كاسبان تحريم، كساني كه در گروی جنگ منافعشان زنده نگه داشته ميشود. كساني كه منافعشان در عدم ارتباط آزاد ايران با جهان تضمين ميشود. كساني كه حالا حتی شايد گذشتهشان را نيز به سختي به ياد ميآورند، درست مثل عمه جان من كه از قلب سنت و مذهب كوچه پس كوچههاي دروازه غار، با نتانياهو هم نظر و هم سو شده و شايد انتظار شكست مذاكرات را ميكشد، تا باز منحني شاخصهاي دلار صعودي شود. تنها تفاوت اين است كه عمه جان در بيخبري و بياطلاعي است اما آن ديگران و نتانياهو جنايتكار ميداند كه جنگ چه ارمغاني دارد. براي آنها جنگ محمل فرصتهاي بزرگ است، فرصتي براي كاسبي دلارهاي بيشتر.
حالا ناخواسته من و همفكرانم و سلطان هيثم بن قابوس بدون اينكه همديگر را بشناسيم يك سو ايستادهايم و عمه جان با اوصاف مذكور و نتانياهو و كاسبان تحريم در سوي ديگر!