هاتف شرار
از ديرباز در تاريخ موسيقي ما، آواز از اهميت بسياري برخوردار بوده است، از دوران صفويه به بعد كه در تعزيهها از آواز بيشتر استفاده ميشد، اين اهميت بيشتر شد. رديفها و آوازهاي موسيقي ايران اجراهاي متفاوت و گستردهاي پيدا كرد. اواخر دوره قاجار در شهر اصفهان كه بيشتر شهري مذهبي محسوب ميشد و مردماني هنردوست داشت، هنر آواز اهميت ويژهاي پيدا كرد و بسيار مورد استقبال قرار گرفت.
يكي از بزرگان اين هنر، سيد رحيم اصفهاني نام داشت. لازم است بگويم كه صفحاتي از صداي او همراه با ني نايب اسدالله موجود است. سيد رحيم اصفهاني شاگرداني را به عرصه موسيقي معرفي كرد و پرورش داد كه ميتوان به سه شاگرد برجسته او اشاره كرد: سيد حسين طاهرزاده و بعد از او، اسماعيل اديب خوانساري و جلالالدين تاج اصفهاني. طاهرزاده اواخر دوره قاجار صفحاتي را با صداي خود ضبط كرد كه در آن با نوازندگان بزرگي نظير درويشخان و باقرخان رامشگر همكاري داشت.
بسياري از خوانندگان بزرگ ايران متاثر از آواز طاهرزاده هستند. همانطور كه اشاره شد، آواز در اصفهان بسيار حايز اهميت بود. بنا به روايتي، يكي از چند مكتب آواز در كنار مكاتب تهران و تبريز كه ميتوان به آن اشاره كرد، مكتب اصفهان است. تفاوت اين مكتب با مكاتب ديگر آواز اين است كه شعر را دقيق، واضح و جامع ميخوانند و بعد از آن با تحريرهاي پس از شعر به آواز ادامه ميدهند. گوشههاي متعدد و خاص را اجرا ميكنند و به قول استاد منوچهر همايونپور، يكي از خصيصههاي آواز اصفهان اين است كه مرتبخواني، مركبخواني و مرصعخواني وجود دارد. اينجا اشاره كوتاهي به معاني اين اصطلاحات خواهم داشت؛ مرتبخواني يعني شيوه درست اجراي آواز و گوشهها را به خوبي ارايه كردن. مركبخواني يعني از دستگاه يا مايه به دستگاه يا مايه ديگر رفتن و مرصعخواني يعني مناسبخواني. بهطور كلي ميتوان مرصعخواني را به اين شكل تعريف كرد كه خواننده بتواند در محلي مناسب با شعري مناسب و دستگاهي مناسب در آن مجلس يا جايگاه آواز بخواند.
اگرچه از زمان ضبط صفحات و پس از افتتاح راديو در تهران، اين سبك به تغييرات عمدهاي دچار شد، ولي باز هم تاثيرات مكتب اصفهان روي خوانندگان ما وجود داشته و دارد. براي مثال، قوامي در مصاحبهاي ميگويد: آواز من متاثر و ادامه همان آواز طاهرزاده است.
غلامحسين بنان نيز بسيار تحت تاثير اديب خوانساري قرار گرفته است. همچنين محمودي خوانساري و عبدالوهاب شهيدي كه خود ميگفتند آواز تاج و اديب خوانساري را دوست داشتند و روي آنها تاثيرات بسياري گذاشته بود.
اين نكته را هم يادآور شوم كه آواز و تصنيف با هم تفاوت دارند؛ معمولا تصنيف يا ترانه به صورت ضربي اجرا ميشود و داراي ريتمي مشخص است و ملودي نيز كاملا از ابتدا تا انتهاي آن ثابت ميماند. يعني اگر دهها بار ديگر نيز تصنيف خوانده شود، همانگونه كه بار اول خوانده شده، ميتوان آن را اجرا كرد. اما آواز معمولا بر پايه بداهه اجرا ميشود. اگرچه بعدها آوازخوانان در آواز نيز طراحيهايي صورت دادند كه به صورت ثابت آن را اجرا ميكردند و اگرچه تحريرها و فرم عبارات، واژهها و كلمات و... كم و زياد شده است. معمولا تصنيف ورد زبان مردم ايران بوده، اما آواز به دليل خاص بودن آن، كمتر مورد توجه مردم قرار ميگرفته و امروز هم مهجور مانده است. خوانندگان بزرگ موسيقي ايران آواز خواندن را بسيار حايز اهميت ميدانند و اجراي آن را كاري بسيار مشكل عنوان ميكنند. اگرچه تصنيفخواني مهارت و قدرت خاصي ميخواهد.
با شروع برنامه «گلها» در راديو، هنرمنداني همچون حسين قوامي، غلامحسين بنان، عبدالوهاب شهيدي و محموديخوانساري بيشتر برنامههاي خوبشان را اجرا كردند و مورد استقبال مردم قرار گرفتند. هر كدام از اين بزرگواران سبك و سياق خود را با حفظ اصالتها همراه خلاقيتهاي خاص خودشان پيدا كردند و هنرشان را به مردم ارايه دادند و تا امروز از بزرگان موسيقي ايران به حساب ميآيند.
اميدوارم كه فرصت دست دهد و در موقعيتي ديگر بيشتر درباره تمامي مكاتب از جمله مكتب اصفهان و تفاوت سبك و شيوه و اهميت آن صحبت كنم، اما اين مقدمات لازم بود تا بيشتر درباره هنر آوازي چهار خواننده تاثيرگذار صحبت كنم كه اين گفتار هم در واقع به بهانه بزرگداشت ياد آنهاست كه مناسبت تولد يا درگذشتشان در ماه ارديبهشت است. استادان محمود محموديخوانساري، غلامحسين بنان، عبدالوهاب شهيدي و حسين قوامي. در ادامه درباره اين بزرگان و اهميت و دلايل شهرتشان بيشتر خواهم گفت.
محمود محموديخوانساري
محمود محموديخوانساري، متولد ۲۳ خرداد ۱۳۱۳ در خوانسار و درگذشته در دوم ارديبهشت ۱۳6۶، در خانوادهاي اهل فرهنگ رشد كرد. پدرش، جمالالدين موسويخوانساري، از مجتهدان بزرگ بود و در دوران كودكي او را با آثار بزرگاني چون حافظ، مولانا و عطار آشنا كرد. محموديخوانساري در مصاحبهاي از لحظهاي ياد كرده كه در شش سالگي دريافت، آواز در وجودش ريشه دارد و با آن به دنيا آمده است. پس از درگذشت پدر در ۱۳ سالگي، به همراه دايياش مهاجرت كرد. او معتقد بود كه هنرمند نبايد تنها در محفل يك استاد به يادگيري بپردازد؛ بلكه بايد از هر جايي از هر استادي ياد بگيرد و در هر محفل موسيقي حضور داشته باشد. در سال ۱۳۳۵، آشنايي او با ابوالحسن صبا به نقطه عطفي در زندگي هنرياش تبديل شد.
پس از فوت صبا، مدتي به شيراز رفت و سرپرستي موسيقي راديو شيراز را بر عهده گرفت. در سال ۱۳۳۹ وارد برنامه گلها و فعاليت هنرياش در راديو ايران بهطور رسمي آغاز شد. صداي خاص و منحصربهفردش در آواز ايراني به سرعت توجه همگان را جلب كرد. او در ميان استادان آواز از علاقهمندان به صداي استاد بنان و شادروان اديب خوانساري بود.
عدهاي معتقد بودند كه محموديخوانساري تسلط كامل بر رديف دستگاهي ندارد، اما با تمام وجود و احساسات پاكش ميخواند. هر چند كه اين نقد به معناي ناآگاهي محموديخوانساري از رديفهاي آوازي نبود. تحريرهاي خاص و منحصربهفرد محمودي، نشاني از احساسات صادقانه در آوازش داشت. گلپا درباره محموديخوانساري گفته بود: «اگر ميخواهيد احساسات خالص را در آواز ايراني گوش كنيد، بايد به صداي محموديخوانساري توجه كنيد.»
محموديخوانساري در آوازهايش از گوشههاي ضربي استفاده ميكرد كه اين امر به دليل آشنايياش با تنبك و تواناييهاي ريتمشناسياش، به اجراي دقيقتر و زيباتر موسيقي ايراني كمك ميكرد. سال ۱۳۴۹، پس از 10 سال آوازخواني، نخستين تصنيفش به نام «مرغ شباهنگ» را اجرا كرد كه آهنگسازي آن بر عهده اسدالله ملك بود و شعر آن از معينيكرمانشاهي است. اين اثر در برنامه نوايي از موسيقي ملي در مايه افشاري پخش شد و مورد استقبال گسترده قرار گرفت.
بهرغم اينكه محموديخوانساري علاقهاي به حضور در محافل تلويزيوني و برنامههاي عمومي نداشت و معمولا در برنامههاي خصوصي با ساز حبيبالله بديعي و فرهنگ شريف آواز ميخواند، آثارش همچنان در يادها باقي مانده است. او به دليل تواضع بسيارش كمتر در محافل عمومي ظاهر ميشد، اما صدايش هميشه با احساسات عميق همراه بود. در حقيقت، آواز او بيشتر از آنكه حاصل تكنيكهاي آموخته شده باشد، بازتابي از احساسات دروني او بود و نميتوان آن را با تكنيكهاي موسيقي حرفهاي مقايسه كرد. محموديخوانساري را تنها ميتوان با خود او مقايسه كرد. او شاگردي تربيت نكرد و پيروان سبك او بيشتر مخاطبان حسي او بودند كه به صدايش دل سپرده بودند. آثار زيبا و بينظيرش در خاطر علاقهمندان موسيقي ايراني هميشه جاودان خواهد ماند.
غلامحسين بنان
غلامحسين بنان، متولد ۱۰ ارديبهشت ۱۲۹۰ خورشيدي و متوفي در ۸ اسفند ۱۳۶۴، در خانوادهاي متولد شد كه پدرش صدايي خوش داشت و مادرش پيانو مينواخت. خواهرانش از شاگردان مرتضيخان نيداوود بودند. او در كودكي با ساز پيانو آشنا شد و در آموزش رديفهاي آوازي از شاگردان ضياء الذاكرين بود. زماني كه با خواهر كوچك كلنل علينقيخان وزيري ازدواج كرد، وزيري به او آموزشهاي تخصصي بيشتري داد. در سال ۱۳۲۱ يا ۱۳۲۲ به راديو تهران دعوت شد و تا سالها برنامههايش را با هنرمندان بزرگ اجرا كرد. آشنايياش با روحالله خالقي و ابوالحسن صبا نقطه عطفي در زندگي هنرياش بود. بنان در مصاحبههايش گفته كه به اصرار وزيري خوانندگي حرفهاي را شروع كرده و خودش را مديون روحالله خالقي ميداند.
غلامحسين بنان يكي از ادامهدهندگان شيوه خواندن استاد اسماعيل اديب خوانساري است. اگرچه خود صاحب سبك بود، اما در صدايش رگههاي سبك و سياق اديب محسوس است. صداي خاص او و آشنايياش با پيانو و نُت و نظريه موسيقي و احاطه كاملش بر گوشهها و دستگاههاي موسيقي ايراني، او را از خوانندگان همدورهاش متمايز ساخته بود.
صدايش شيريني و لطافت خاصي داشت و تحريرهايش بسيار شمرده، خاص و بياشكال بود. او از نوانسهايي كه در موسيقي كلاسيك غربي بيشتر استفاده ميشود، بهره برد و در موسيقي ايراني آن را متبحرانه به كار برد.
تبحر او چنان بود كه براي مثال آهنگ «مي ناب» از ساختههاي خالقي و شعر حافظ كه بنان آن را با اركستر گلها خوانده، به قدري مشكل و متفاوت است كه بعد از او به آن كيفيت مورد نظر هرگز اجرا نشد.
اواسط دهه چهل به دليل دلشكستگي از بسياري از مسوولان و هنرمندان و شروع بيمارياش، از خواندن كناره گرفت و مدتي كوتاه سرپرست ضبطهاي خوانندگان برنامه گلها شد. كمكم انزوا پيش گرفت و فقط در محافل خصوصي برنامه اجرا كرد. او شاگردان فراواني را در هنرستان موسيقي ملي و همچنين به صورت خصوصي آموزش داد؛ كاوه ديلمي و بانو الهه از شاگردان خوب او به شمار ميآيند.
حسين قوامي
حسين قوامي با تخلص هنري «فاختهاي»، يكي از نامدارترين خوانندگان ايران، در 17 ارديبهشت ۱۲۸۸ خورشيدي در تهران و خانوادهاي مذهبي متولد شد؛ در همسايگي استاد بزرگ كمانچه، حسينخان اسماعيلزاده پرورش يافت. همين همجواري سرنوشتساز شد، چنانكه روزي اسماعيلزاده صداي كودكانه او را شنيد و پيشنهاد داد آموزش آواز ببيند، اما پدر متدينش مخالفت كرد. قوامي در خلوت نوجواني و در پناه صفحات گرامافون، با صداي سيدحسين طاهرزاده، حسينعليخان نكيسا و نير اعظم رومي انس گرفت. بعدها بهطور جدي نزد زندهياد عبداللهخان حجازي رديف و ظرايف آواز ايراني را آموخت و اين شاگردي هشت سال طول كشيد. در جواني به ارتش پيوست و در همان دوران با رضاقلي ظلي، هنرمند صاحبنام، دوستي عميقي برقرار كرد. به گفته خودش، در آن سالها در گامهاي بالا ميخواند، اما به تدريج به سوي لطافت و نرمي در آواز گرايش پيدا كرد.
سال ۱۳۲۵ به دعوت حسينقلي مستعان، وارد راديو شد. آغاز همكارياش با برادران وفادار بود و به زودي روحالله خالقي برايش نام مستعار «فاختهاي» را برگزيد. آواز او با تحريرهايي نرم، شمرده و سليس شناخته ميشد و توانايياش در اجراي نُتهاي دشوار، با دقتي كمنظير، مورد تحسين بود. قوامي صدايي داشت كه در اوج، هرگز از كنترل خارج نميشد. او از همراهي با موسيقيدانان بزرگي چون مرتضي محجوبي، حسين ياحقي، جليل شهناز، پرويز ياحقي و حبيبالله بديعي بهره برد و آثاري ماندگار را به يادگار گذاشت. آوازش شايد از گوشههاي كمتر شنيده شده كمتر بهره ميبرد، اما در چارچوب دستگاهي، اجرايي بينقص، با ظرافتي شاعرانه داشت. قوامي با وجود تاثير فراوان، شاگردي تربيت نكرد كه شيوهاش را تداوم بخشد؛ تنها رگههايي از سبك قوامي در اجراهاي سالهاي نخست فعاليت محمدرضا شجريان شنيده ميشود. قوامي در اجراي گوشههاي ريتميك، بهويژه در قطعات ضربي، مهارتي ستايشبرانگيز داشت. از ميان آثار بيشمار او، دو تصنيف «جواني» و «سرگشته» يا همان «تو اي پري كجايي» شهرتي فراگير دارند. «جواني» با شعري از نواب صفا و آهنگي از حسين ياحقي، حسرتي لطيف از دوران گذشته را به نمايش ميگذارد و «سرگشته»، واپسين اثر رسمي و ضبط شده او، جايگاهي افسانهاي در حافظه موسيقايي ايرانيان پيدا كرده؛ قوامي هفده اسفند ۱۳۶۸ درگذشت.
عبدالوهّاب شهيدي
عبدالوهّاب شهيدي، متولد ۱ مهرماه ۱۳۰۱ و متوفي در ۲۰ ارديبهشت ۱۴۰۰، در شهر ميمه از توابع اصفهان به دنيا آمد. پدرش از مجتهدان برجسته بود و اهل شعر و ادبيات. شهيدي از كودكي با ادبيات آشنا شد و به گفته خودش، زماني كه نه يا ده سال داشت، غروبها به بام خانه ميرفت و به صداي پيرمرد چوپان دلشكستهاي كه گله را از چراگاه به آن محيط كوچك ميآورد، گوش ميداد. آن پيرمرد آواز محلي بختياري ميخواند و شهيدي در همان زمان، اين آواز را در ذهن خود ضبط و ثبت كرد. پس از مدتي كه به سربازي رفت، مدتي آموزگار بود و بعد، هنگامي كه به تهران آمد، از شاگردان برجسته اسماعيلخان مهرتاش، استاد موسيقي و تئاتر قديمي شد. او ابتدا در تئاترهاي موسيقايي مهرتاش شركت ميكرد و ميخواند. در همان زمان، ساز سنتور را فرا گرفت و مدتي بعد، آواز را به صورت حرفهاي دنبال كرد. شهيدي رديفها و دستگاههاي موسيقي را از استادش آموخت و تا آخرين روزهاي زندگي اسماعيل مهرتاش، او را همراهي كرد. مهرتاش هم او را از برجستهترين و تاثيرگذارترين شاگردان خود ميدانست. در مصاحبهاي، استاد شهيدي گفته: «من راديو مصر را گوش ميكردم و صداي آواز و عود محمد عبدالوهّاب، خواننده بزرگ مصري، من را به خود جلب كرد.» شهيدي به اين ساز علاقهمند شد. يكي از دوستان استاد مهرتاش كه از بصره آمده بود، عودي همراه داشت كه به شهيدي اهدا كرد. او آرامآرام نواختن آن را آموخت و آن را ساز تخصصي خود قرار داد. شهيدي معتقد بود عود، نزديكترين صدا را به حنجره انسان دارد. وقتي از او پرسيده بودند كه سازش را قويتر ميداند يا آوازش را، چنين پاسخ داده بود: «ساز و آواز من به موازات يكديگر پيش رفتند.» او از سال ۱۳۳۹ به دعوت داوود پيرنيا به برنامه گلها و راديو ايران وارد شد. علاقهاش خصوصا به آواز تاج اصفهاني و بعد شادروان اديب خوانساري بود. شهيدي در راديو، يكي، دو نمونه به سبك تاج خواند، اما به دليل خاص بودن حنجرهاش و تسلطش بر موسيقي بختياري، تحريرها و حالتهاي آن موسيقي را در موسيقي دستگاهي به كار گرفت و آثار محلي به زبان لري بختياري را به شكلي استادانه اجرا كرد. شهيدي پس از قوامي، بيشترين آثار ضبط شده را در برنامه گلها در كارنامهاش دارد. صداي او پرقدرت و بااحساس بود و از سوز دروني خاصي برخوردار. تسلطش بر رديفها و دستگاههاي موسيقي و همچنين آشنايياش با دو ساز سنتور و عود، در حد استادي باعث شد آثار اصيل و خاصي را در برنامه گلها و ساير برنامهها اجرا كند. روحالله خالقي از علاقهمندان به صداي شهيدي بود و بسياري از آثارش را با صداي او ضبط و اجرا كرد. شيوه خواندن شهيدي كاملا منحصربهفرد بود و هنوز پيروان و علاقهمندان زيادي دارد كه متاسفانه، اين شيوه ادامهدار نشد. شايد دليلش اين باشد كه صدا و حنجره شهيدي مختص خودش بود و طبيعتا خوانندگان ديگر نميتوانند آن فرم و فضا را به خوبي و شيوه او اجرا كنند.
آواز متفاوتش به خصوص در كنسرتهاي خارج از كشور با اركستر فرهنگ و هنر به سرپرستي فرامرز پايور بسيار مورد استقبال قرار گرفتند. معروفترين تصنيف او «آن نگاه گرم تو» يا «زندگي» است؛ ترانهاي لري خرمآبادي با شعري از هما ميرافشار كه در سال ۱۳۴۷ با اركستر پايور اجرا شد. اوايل دهه ۱۳۸۰، تعدادي از آثارش با مجوز رسمي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي منتشر شدند و مورد استقبال قرار گرفت. چند اثر هم از تكنوازي عود او بهجا مانده؛ اوايل دهه ۹۰ از او در خانه موسيقي تجليل كردند. تعداد زيادي از آوازها و تكنوازيهاي عودش را همراه با ني حسن ناهيد در آوازهاي محلي بختياري اجرا كرده كه بسيار استادانه و خاص بوده و گوشههاي دستگاهياي را كه در موسيقي بختياري رايجترند با احساسي منحصربهفرد و استادي تمام به گوش مردم رساند.