گفتوگو با آلفرد يعقوبزاده به مناسبت برپايي نمايشگاه اخير عكسهايش با عنوان «14 مرثيه»
عكاس جنگ نبايد احساس خطر داشته باشد
شهرزاد رويايي
در گفتوگو با آلفرد يعقوبزاده، ارزش و احترام او براي جايگاه انسان از سويههاي مختلف مشهود است؛ ازجمله در توجه آشكارش به هنر عكاسان جوان. او در پاسخ به پرسشهاي «اعتماد» از حضورش در وقايع متعددي ازجمله انقلاب 57، جنگ ايران و عراق، جنگ لبنان و اسراييل و ... گفته. حضوري كه روايت يعقوبزاده از آن، تاكيدات موكدي بر ارزش انسان در نگاه او دارد.او يكي از برجستهترين عكاسان خبري ايران از نسل انقلاب و جنگ است. عكاسي خبري ايران در همين دهه پرآشوب، رشد قابل ملاحظهاي كرد و جمعي از بااستعدادترين عكاسان خبري از دل همين شرايط بيرون آمدند. آلفرد يعقوبزاده هم يكي از همين چهرههاي بااستعداد است كه رشته معماري و به گفته خود زندگي زيبا در مغازه كاستفروشي و شبگرديهاي جواني را كنار گذاشت و در كنار جمعي از نامآشناترين عكاسان خبري به ثبت انقلاب و بعدتر جنگ ايران و عراق مشغول شد. مجموعه درخشان عكسهاي او از آبادان و خرمشهر نه فقط از برجستهترين اسناد بهجا مانده از عمليات نظامي موفق ايران كه در عين حال كوششي براي ثبت وجوه مختلف جنگ و تاثيرش بر زندگي آدمها و غيرنظاميان است. تصاوير او از رويدادهاي جنگ ايران و عراق، هنوز بخش عمدهاي از ميراث بصري ايران از آن سالهاست. ميراثي كه علاوه بر رشادتها، رنجهاي مردمان بيرون از خط مقدم را نيز ثبت كرده است. اگرچه به مناسبت نمايشگاه آنلاين مجموعه عكسهاي جنگ آلفرد يعقوبزاده به همت گالري آرتيبيشن آنلاين با او گفتوگو كرديم اما وضعيت اين روزها خود مناسبت مهم ديگري است كه به ميانجي آن پاي حرفهاي اين عكاس چيرهدست بنشينيم.
چطور از معماري به عكاسي رفتيد؟ مدرك تحصيليتان با كدام رشته مرتبط است؟
وقتي كه كمي وضع شهر آشفته شد و تقريبا در آستانه انقلاب اسلامي بوديم، من هم راهي خيابانهاي تهران شدم و هنرستان هم مثل بیشتر مكانها تعطيل شد. يك روز با خودم فكر كردم بهتر است در خيابانها و تظاهرات ناظر باشم. يك تعداد از عكاسان خبرگزاريهاي خارجي را در خيابانها ديدم و احساس كردم كه الان بايد به اين كار بپردازم. من از مادرم تقاضاي پول كردم ولي او مخالفت ميكرد چون نگران حضور من در آن وضعيت و مرگ من شده بود. خلاصه يك مقدار پول از مادرم گرفتم و دوربين خريدم و خودم را در خيابانهاي تهران پيدا كردم. من بعد از انقلاب همچنان از درگيريهاي خياباني عكاسي ميكردم؛ چراكه در ميان بعضي احزاب مسائلي پيش آمد. همزمان دانشجويان خط امام، سفارت امريكا را گرفتند و همزمان با اين واقعه، همكاريام با آسوشيتدپرس شروع شد و در آن دوران جنگ ايران و عراق هم آغاز شد. من آلوده عكاسي شده بودم و تحصيلات را فراموش كردم. درگيريهاي خياباني، سفارت و جنگ، سه سوژه مهمي بود كه من به طور همزمان به آنها مشغول بودم. در جايي از مسيرم همكاريام با آژانس عكاسي گاما را هم كه در فرانسه بود، آغاز كردم. مساله جنگ كمي وضعيت را براي من پيچيده كرد، چون اجازه عكاسي از طرف آژانسهاي خارجي را نداشتم. آن زمان بايد حتما براي شرايط جنگ با رسانههاي داخلي كار ميكردم و من هم به روزنامه ميزان رفتم كه جديد و وابسته به آقاي مهندس بازرگان بود؛ او مرا به آقاي چمران معرفي كرد و از اين رو توانستم با نيروهاي آقاي چمران به نام «ستاد جنگهاي نامنظم» آشنا شوم و از اين طريق توانستم به جنگ بروم و عكاسي كنم. در دو سال و شش ماه نخست از آغاز جنگ به عكاسي پرداختم ولي امكانات بسيار كم بود چراكه از نظر امنيتي وضعيت حساس بود و انتشار اخبار و عكس زيرنظر ستاد تبليغات جنگ به رياست كمال خرازي بود. آقاي خرازي چندان ارتباط خوبي با عكاسان مرتبط با مطبوعات خارجي نداشت و ما شرايط سختي داشتيم.
اولين تجربه شما درخصوص عكاسي از صحنه جنگ چطور و چه زماني رخ داد؟
نخستينبار وقتي عراق به ايران حمله كرد، من در تهران بودم. زماني كه عراق فرودگاه مهرآباد را مورد حمله قرار داد، من سريعا خودم را به آنجا رساندم و اولين عكس را از دور و بر فرودگاه گرفتم و بعد از چند روز سر خيابان رفتم و با اولين اتوبوس خودم را به آبادان رساندم ولي به خرمشهر نرسيدم و يك شب را در خيابان خوابيدم. ما به عنوان عكاس مطبوعات خارجي اجازه ورود به خرمشهر را نداشتيم و دوباره به تهران برگشتم و به وزارت ارشاد رفتم و آنها گفتند كه براي خبرنگاران مطبوعات خارجي يك تور يعني به صورت گروهي در نظر دارند و من از اين طريق ميتوانم به آنجا بروم. خلاصه چندي بعد از راه افتادن اين تور و برگشت ما به تهران، من براي همكاري مداوم سراغ روزنامه ميزان رفتم.
خانواده چه نگاهي به شغل شما داشتند و آيا در اين زمينه مورد حمايت بوديد؟
بله، همانطور كه گفتم مادرم با وجود مخالفت با اين شغل از من حمايت كرد اما در همان اوايل انقلاب خودش و دو خواهرم از ايران خارج شدند و من و پدرم ايران مانديم. پدرم مجبور شد هنگام جنگ در ايران بماند و بعد از جنگ به فرانسه و بعد امريكا رفت.
حضور شما در صحنه عمليات آزادسازي خرمشهر چگونه رخ داد؟ آيا پيش از عمليات جنگي آنجا حضور داشتيد يا بعدا حضور پيدا كرديد؟
در آن هنگام كه قرار بود عمليات آغاز شود، من به همراه كاوه گلستان، محمد صياد و محمود اسكويي، فيلمبردار ويز نيوز و عبدالقاسم خوشرو معاون مطبوعات خارجي در وزارت ارشاد، شب در هتل و آماده رفتن به عمليات بوديم. آقاي كمال خرازي مجوز رسمي ما را توقيف كردند و ما صبح قبل از طلوع خورشيد بايد به عكاسي ميرفتيم و وقتي ماموران رفتند من از شهر عكاسي كردم. عمليات ساعت 4 و 5 صبح بود و من نزديك 8 صبح وقتي باديگاردها رفته بودند سريع به شهر رفتم. كل خرمشهر را عراق گرفته بود و نقطه كوچكي در حومه نيروهاي ايراني حضور داشتند و يكسري نظاميها از دو روز قبل در مكاني مستقر بودند. خود عراقيها و همه مردم در جنوب ميدانستند كه چه اتفاقي در پيش است. مطبوعات خارجي دستشان بسته بود و نشد آنچه ميخواستيم از زمان عمليات ثبت كنيم.
چه عاملي در انتخاب يك سوژه در جنگ براي شما اهميت داشت؟
در جنگ هيچ سوژهاي از قبل مشخص نيست. جنگ، مرگ و مير و خرابي است و هيچ اتفاقي قابل پيشبيني نيست.
مهمترين خاطره و قابي كه از آزادسازي خرمشهر عكاسي كرديد، كدام است؟
من به عنوان فردي از مطبوعات خارجي دستم بسته بود و هيچ خاطرهاي از خود عمليات ندارم چون خاصترين عكس براي من همان بود كه سربازان عراقي عكس آقاي خميني را در دست گرفته بودند و بعد از آزادسازي، با يك ركابي و يك دست به بالا ميايستادند و نيروهاي ايراني هم ميرفتند و بغلشان ميكردند و آنها را ميبخشيدند. بعضي مواقع هم خود ايرانيها عكس آقاي خميني را به آنها ميدادند كه در دست بگيرند كه عكسهايي از آنها موجود است.
عكاسي از كدام فرد براي شما در جريان جنگ خرمشهر جالبتر بوده و علتش چيست؟
در جنگ يك فرد وجود ندارد و فرد در جنگ بيمعناست و فرد در جنگ يعني رزمنده. هزاران رزمنده، هزاران مجروح، هزاران خانه و... نميتوان يك نفر را در نظر گرفت.
در تمام دوران عكاسيتان چطور؟ كدام شخصيت برايتان جذابتر بود؟
بهترين رهبري كه براي عكاسي با او روبهرو بودم ژاك شيراك، رييسجمهور فرانسه بود. من چندين سفر با او رفتم و هميشه در حمايت از خبرنگاران برميخاست. ما سفري به چين داشتيم و او بايد قرارداد مهمي را با وزير خارجه امضا ميكرد و نيروهاي امنيتي نميگذاشتند ما جلو برويم و ما عكاسان اعتصاب كرديم و خلاصه خود ژاك شيراك ورود كرد تا به ما آزادي بيشتري بدهند. يك بار هم به اسراييل رفته بود و آنجا هم جلوي خبرنگاران را گرفته بودند و او گفته بود كه اگر به خبرنگاران اجازه ندهيد، من به فرانسه برميگردم. او به طور كل با خبرنگاران صميمي بود و هميشه هم بر آزادي خبري تاكيد داشت. در ايران عكاسي از آقاي خميني براي من مهم بود، چراكه او رهبر يك انقلاب در كشور من و تاثيرش در زندگي همه ما مشهود بود. به ياد دارم وقتي از بيمارستان به خانه آمدند، دو بار به خانهشان رفتم و از او عكاسي كردم. البته كه بسيار خسته بودند. همچنين عكاسي از آقاي بنيصدر هم براي من جالب بود. چون ميتوانستيم با او كمي شوخي كنيم.
عكسهاي مربوط به آزادسازي خرمشهر را براي كدام آژانس يا خبرگزاري ميگرفتيد و چگونه چاپ شده است؟
اين عكسها براي آژانس فرانسوي گاما و خبرگزاري آسوشيتدپرس بود. اين مجموعه از عكسها براي گاما در مجله تايم امريكا چاپ شد. آن زمان مثل امروز اينترنت نبود و مطبوعات خارجي به دست ما نميرسيد ولي گاما به من اطلاع داد كه ما براي مجله تايم اختصاصي اين عكسها را منتشر ميكنيم.
آيا هرگز احساس خطر يا هراس از مرگ را در خرمشهر تجربه كرديد؟ آن واقعه را با كدام تصوير بيشتر به ياد ميآوريد؟
همه تصاوير. هرگز نميتوان يك قاب را در نظر گرفت. متاسفانه مهمترين وقايع در لحظاتي كه ما بايد در هتل ميمانديم، رخ داد و اين عدم حضورم حين عمليات را شكست خويش ميدانم. درخصوص احساس خطر هم نبايد به اين موضوع فكر كرد چراكه اگر اينطور فكر كنيد ديگر اوضاعتان بههم ميريزد.
واقعهاي كه به نظرتان قاب مهمي را دربر داشته اما شما امكان عكاسي از آن را پيدا نكرديد، كدام است؟
من پيش از جنگ و انقلاب هم به دليل اينكه شوهرخالهام در شركت نفت كار ميكرد، سفرهاي زيادي به آبادان داشتم. تصاوير من از آبادان بسيار زياد و زيبا بود. آبادان تصاويري در كنار آب و شادي مردم در ذهنم به جاي گذاشته بود كه هرگز با خرابيهاي هنگام جنگ جور در نميآيد. آهنگ «لب كارون - چه گلبارون ...» با خاطرات شادي كه از تابستانهاي خرمشهر و آبادان به ياد داشتم، يك تضاد غمانگيزي را ايجاد ميكرد. تصاوير پيش رويم به قول كاوه گلستان «مثل سيلي بر صورتمان ميخورد» و ما را با فجايع جنگ آشنا ميكرد و اين مفهوم متضاد قابل عكاسي نبود.
شما عكاسي از جنگ را بيشتر به عنوان سند تاريخي ميبينيد يا اثر هنري؟
به نظرم در اصل سند است و در مواقعي بنا به تمركز و خلاقيت عكاس يا برحسب موقعيت كه بيشتر هم اتفاقي است، به هنر ملحق ميشود. جنگ مساله خشونت را دربردارد و شما در برابر دشمن سرزمين خود بايد مقاومت كني و نكات مثبت و منفي دارد و درنهايت آنچه همه را خوشحال ميكند، فتح و پيروزي است. در ميان ويرانيها گاهي قاببندي و نور به طور اتفاقي خوب درآمده ولي اتفاقاتي كه مقابل من ميافتاد خيلي سريعتر از اين بود كه بخواهم به مباحث زيباييشناسي فكر كنم اما با اين حال تمركز ميكردم تا يك اثر را متناسب با شرايط موجود و به نحوي اثرگذار خلق كنم. در هر حال وظيفه من به عنوان عكاس جنگ، ثبت سند از جنگ است نه زيبايي هنري كه اصلا چنين چيزي ممكن نيست. گاهي ممكن است براساس كادر، نور و زاويه به هنر هم نزديك شود.
عكاسي از جنگ ايران و عراق براي شما چه نكته متمايزي از ساير تجربيات مشابهتان دارد؟
اين جنگ نخستين تجربه عكاسي من از جنگ را رقم زد. همچنين نسبت به ساير تجربياتم در عكاسي جنگ، اين واقعه را جنگي پيچيدهتر از ساير جنگها و در حد جنگ جهاني اول ميدانم. اين جنگ از جهت مكانيزم بيشتر بر پايه نيروي انساني بود و وقتي صدها نفر از بسيج روي مين ميرفتند، ناگهان همه از بين ميرفتند. خاكريزها بيشتر از جسم انسان بود نه كيسه شن! من در جنگ جهاني اول نبودم اما از نظر انساني نيروهاي زيادي در هر دو كشته شدند و در دو مقياس گوناگون و مشابه هم بودند. ايران هم توپ و تانك كم داشت و نيروهاي نظامي با نبود فرماندهان نظامي دوران قبلي، دستش از سلاح نظامي كافي، كوتاه بود و تنها نيروهاي انساني در اين جنگ مقاومت كردند.
آيا اين تجربيات با تغييري بزرگ در روحيه يا حتي جسمتان همراه بوده است؟
وقتي به جنگ وارد شدم و خودم را در جبهه جنگ ديدم، با خودم فكر كردم كه اينجا مرگ و مير است و هر چه شد، شد. حالا ديگر نبايد بترسي و بايد تا آخرش بروي اگر مردي كه تمام و اگر نه كه خيلي هم خوب، زنده ماندي.
زندگي پيشين من از جهت زيبايي و خوشبختي و تحصيلاتم در زمينه معماري بود و قرار بود مهندس شوم و حالا كه در دل جنگ بودم، تضاد بالايي را ميديدم. وقتي خودم را در جنگ پيدا كردم ديگر خبري از مغازهام كه آنجا كاست موسيقي ميفروختم يا شبگردي با دوستان نبود. در جنگ حلوا پخش نميكنند اما شانس آوردم كه سالم ماندم. وقتي از ايران به جنگهاي خارجي رفتم، آنچه همچنان توشه اصلي مسير من شد، تجربهام از جنگ ايران و عراق بود.
چه داستانهايي درخصوص اين روزها يعني عمليات نهايي در خرمشهر، بيشتر در ذهن شما برجسته مانده است.
خاطره بدي دارم كه آقاي كمال خرازي به عنوان ستاد تبليغات جنگ، عكاسي از عمليات خرمشهر را فقط در انحصار خبرگزاري پارس (حالا نامش تغيير كرده) روزنامه كيهان و اطلاعات دادند و امكاني به مطبوعات خارجي ندادند. اگر امكانات بهتري به ما داده ميشد، دنيا از وضعيت داخل ايران بيشتر و بهتر مطلع ميشد و ثبت تاريخي رخ ميداد و [با مكث و بغض] هنوز اين موضوع در ذهن من به نحوي تحملناپذير است و آزارم ميدهد.
از چه لنز و دوربيني براي عكاسي اين تصاوير استفاده كرديد؟
من در ايران دو بدنه دوربين نيكون داشتم. آن زمان دوربين F بود. لنزهاي من 24 ميليمتري، 90 ميليمتري و 180 ميليمتري بود. امروز دوربينهاي مختلفي دارم ولي در كل نميتوان صرفا به يك لنز خاص براي عكاسي جنگ اشاره كرد، چراكه انتخاب لنز به سوژه مرتبط است. بيشتر لنز 24 و 35 ميليمتري به كار ميرفت الان لنز 24، 70 ميليمتري دارم و دوربينم هم نيكون و فوجي است.
كدام واكنشها نسبت به عكسهاي شما بيشتر برايتان به ياد ماندني شد؟
امروز كه بيش از 46 سال از جنگ ايران و عراق ميگذرد، بسياري از آدمهاي امروز، هنوز به دنيا نيامده بودند و حالا امروز به آنها تصوري از روزهاي سخت سرزمين ايران ميدهد. تا امروز درد و بلاي اين جنگ در دل مردم مانده و ديگر به آن خاك زيبايي كه داشتند، وصال نيافتند. بسياري از جوانها وقتي كتاب عكسهاي من با عنوان جنگ را ديدند، پيام فرستادند و به من گفتند كه ما با عكسهاي شما بيشتر جنگ را شناختيم. من فقط از جنگ عكاسي نكردم بلكه از همه جوانب جنگ و مهمتر اينكه از زندگي انسانها نيز عكاسي كردم. عكسهاي من فقط قدرت ما در جنگ نبود بلكه روزهاي سخت و ويراني جنگ را نشان ميدهد و درنهايت تاكيد من بر نه به جنگ در تصاوير عيان است.
نگاهتان به عكاسي جنگ امروز در جهان چيست؟
جنگ امروز با ديروز خيلي فرق دارد؛ همانطور كه گفتم به طور مثال جنگ ايران و عراق و بیشتر جنگهاي گذشته، متكي بر نيروي انساني بود. اكثر مسائل جنگي امروز الكترونيك است و هزاران پهپاد چهره جنگ امروز را تغيير داده است. اكنون جنگ ظالمتر است و نميداني دشمن كجاست و سنگر كجاست! شما در ساختماني پناه ميگيري و موشك ميزند و واقعا عكاسي از آن با سوژههاي ديگري همراه است.
تاكنون چند كتاب عكاسي منتشر كردهايد؟
يك كتاب سال گذشته با عنوان «جنگ» توسط نشر بايگاني به چاپ رسيد. كتاب ديگرم نيز با عنوان «سفرهاي آلفرد» 44 سال از عكاسي من را نشان ميدهد كه به تازگي منتشر شده است. همچنين كتابي از عكسهاي من و پسرم، رافائل با عنوان «كارهاي خانوادگي» به چاپ رسانديم. چندي ديگر هم كتابي ازعكسهاي 34 سال فعاليت من در افغانستان منتشر خواهد شد.
جنگ در لبنان بعد از تجربه ايران و عراق چه تفاوتي با جنگ ايران و عراق به همراه داشت؟
اولين تجربه كاريام در خارج از كشور، لبنان بود. تجربه جنگ داخلي لبنان، با توجه به سابقه من در پوشش جنگ ايران، برايم آشنا بود و اين دفعه امكان مواجههاي بهتر با جنگ را بهواسطه تجربياتم داشتم. لبنان براي من نقش يك مدرسه را ايفا كرد. من پس از خروج از كشور ميدانستم كه بايد به صورت حرفهاي كار كنم. در مدت دو سال و نيم در لبنان اقامت داشتم و نهتنها به صورت تجربي بسيار آموختم بلكه فرصتهاي بسيار خوبي برايم فراهم شد. همكاري با آژانس سيپا و مجله نيوزويك باعث شد بتوانم در سطح بينالمللي خودم را مطرح كنم و در مدتي كوتاه پيشرفت قابلتوجهي را تجربه كردم.