درسهاي اخلاق در شرايط بحران
محسن جلالپور
وقتي سايه جنگ بر سر كشوري سنگيني ميكند، مردم آن كشور ممكن است تصميمهايي بگيرند كه در شرايط عادي احتمال آن تصميمها اندك است. مثلا ممكن است سراغ خريد و ذخيره برخي اقلام غذايي و تبديل داراييهاي سرمايهاي به داراييهاي نقدشونده و قابل حمل بروند. از نظر شماري از افراد جامعه، در شرايط جنگي، ذخيره كردن مواد غذايي و همچنين بردن داراييها به پناهگاه امن و خريد اقلامي مانند دلار و سكه كاملا عقلاني است؛ اما آيا اخلاقي هم هست؟ برخي معتقدند رفتارهايي كه در نگاه اول عقلاني به نظر ميرسند، ممكن است در چارچوب اخلاق قابل دفاع نباشند. رفتارهايي مانند تبديل داراييها به اقلام قابل حمل مثل دلار و سكه يا ذخيره اقلام ضروري، هرچند از منظر اقتصادي عقلاني و صحيح هستند، اما ميتوانند به تشديد تنش و تضعيف اعتماد جمعي منجر شوند. بنابراين اخلاق به ما يادآوري ميكند كه تصميمهايمان در شرايط خاص، نهتنها بر زندگي خودمان بلكه بر كل جامعه تاثير ميگذارند. پس در چنين موقعيتهايي آدمها بهتر است نفع شخصي را كنار بگذارند تا وضعيت جامعه از آنچه هست، آشفتهتر نشود. اخلاق در شرايط بحران به معناي اولويت دادن به خير جمعي بر منافع فردي است. وقتي افراد به ذخيره اقلام غذايي يا خريد ارز و داراييهاي قابل حمل روي ميآورند، فشار بر منابع محدود افزايش مييابد، قيمتها افزايش پيدا ميكند و اقشار آسيبپذير بيش از پيش در تنگنا قرار ميگيرند. اين چرخه، حس همبستگي اجتماعي را فرسايش ميدهد و ترس و ناامني را تقويت ميكند. در مقابل، انتخابهايي كه مبتني بر مسووليتپذيري اجتماعي باشند، مانند خودداري از ذخيره انبوه، كمك به نيازمندان يا حفظ آرامش در بازار، ميتوانند به تثبيت اوضاع كمك كنند. اين رويكرد نيازمند خويشتنداري و آگاهي از تاثيرات بلندمدت تصميمهاي فردي بر جامعه است. يكي از درسهاي كليدي اخلاق در مواقع بحراني، اهميت اعتماد است. اگر افراد به جاي رقابت براي به دست آوردن منابع محدود، به همكاري و همدلي روي آورند، اعتماد متقابل تقويت ميشود. اين اعتماد باعث ميشود كه جامعه از فشار موجود به سلامت گذر كند.
در تاريخ، نمونههاي متعددي ديده ميشود كه مردم ما با تكيه بر همبستگي و فداكاري، بحرانهاي بزرگ را به سلامت پشت سر گذاشتهاند. درس ديگر، پرهيز از خودخواهي كوتاهمدت است. در شرايط بحراني، تصميمهايي كه تنها به سود شخصي منجر ميشوند، اغلب به زيانهاي جمعي بزرگتر ميانجامند. براي مثال، خريد انبوه ارز يا سكه ممكن است براي فرد احساس امنيت موقت ايجاد كند، اما اين تصميم اگر فراگير شود، به اقتصاد كشور آسيب وارد ميكند. بنابراين اخلاق در اينجا به ما ميآموزد كه گاهي فدا كردن منافع كوتاهمدت به نفع پايداري بلندمدت جامعه، انتخابي عاقلانهتر و انسانيتر است.
درنهايت، اخلاق در بحران به ما يادآوري ميكند كه انسانيت ما در لحظات سخت سنجيده ميشود. انتخابهايي كه در اين لحظات ميكنيم، نهتنها آينده خودمان بلكه هويت جمعي جامعهمان را شكل ميدهند. با اولويت دادن به همدلي، همكاري و مسووليتپذيري، نهتنها ميتوانيم از بحران عبور كنيم، بلكه ميتوانيم جامعهاي قويتر و متحدتر بسازيم. اين درسها، فراتر از هر بحران خاصي، به ما نشان ميدهند كه انسان بودن يعني در سختترين لحظات، به فكر ديگران بودن. باز هم تاكيد ميكنم اين حق همه مردم است كه به فكر حداكثر كردن منافع خود باشند، اما از آنجا كه شرايط سختي پيش رو داريم، اخلاق حكم ميكند كه از رفتارهايي كه به سود خودمان و به زيان جامعه تمام ميشود، پرهيز كنيم.