سرابِ
سراب
اصغر ميرفردي
جامعه ما بيش از هر زماني نياز به انسجام اجتماعي و پرهيز از شكاف در لايههاي گوناگون اجتماعي دارد. شوربختانه، رسانهاي كه داعيه ملي بودن دارد و بايد ملي باشد، برخلاف رسالت ملي و تعهدي كه براي حفظ و ارتقای همبستگي ملي دارد، در برنامههاي گوناگون خود به شكاف اجتماعي بيشتر دامن ميزند. براي نمونه، در برنامه سراب كه بعدازظهر روز عيد غدير خم برگزار شد، گزارههايي مطرح شد كه جز تخريب نخبگان دانشگاهي و ايجاد واگرايي بينبخشي از دانشگاهيان و جامعه پيامدي نميتوان براي آن انتظار داشت. براي نمونه اينكه «متخصصين علوم انساني به ويژه علوم اجتماعي ذهن استعمارزده دارند، قدرت تحليلشان در اندازه درك يك دانشآموز دبيرستاني از تاريخ نيست.... ذهن آنان صلب و جزمي است». سخنوران و مجري برنامه چنان همنوا نخبگان و استادان علوم اجتماعي وطني را آماج اتهام قرار دادند كه گويا همه مشكلات ايران از دوره قاجاريه و ارتباط با تمدن غرب، متوجه همين نخبگان علوم اجتماعي است. حتي يكي از ميهمانان برنامه كه گويا جامعهشناس در زمينه مطالعات فرهنگي بود، پا را فراتر از اين قرار داده و از دست دادن سوريه و لبنان و .... همه تحولات منطقه خاورميانه پس از هفتم اكتبر را دلالت «ضعف آگاهي» و «ذهن استعمار زده» متخصصين علوم اجتماعي معرفي نمود! به راستي در شرايطي كه كشور يكي از سختترين دوران پس از جنگ هشتساله را سپري مينمايد، اين چه برنامه و خوانشي از كنشگران جامعه و تحليل منافع و مصالح ملي است؟ اين پرسش مطرح ميشود كه جامعهشناسان و استادان علوم اجتماعي در دانشگاهها، چه نقشي در سياستهاي اجتماعي و سياستگذاريهاي اجتماعي داشتهاند كه اكنون رخدادهاي داخلي و خارجي ناخوشايند را به گفتار و كردار آنها منتسب ميكنند و به دليل اين انتساب، آنها را متهم به داشتن ذهن استعماري ميكنند؟
افزون بر اين، جامعهشناساني كه علمي مينگرند و وابستگي سياسي و جناحي ندارند، به هيچ ميدان سياستگذاري دعوت نميشوند و حتي انتقادهاي دلسوزانه و كارشناسانهشان را برنميتابند و بلكه برخي از تريبونداران هميشه مختار، چنين انتقادهاي علمي را سياهنمايي ميپندارند. جامعهشناسي علم واقعيت اجتماعي است و هر كسي كه به نام اين علم، از عينيت علمي و ضرورت درك واقعيات اجتماعي عدول ميكند، هيچ نسبتي با جامعهشناسي واقعي ندارد بلكه دچار گونهاي افسونزدگي ناخواسته شده يا با وجود آگاهي نسبت به ضرورتهاي معرفت شناختي و روش شناختي اين علم، بنا به مصالح شخصي گذرا، چشم را بر واقعيات آشكار و بايستههاي سياستگذاري مناسب درباره اين واقعيات ميبندد. در اين صورت، بهجاي جامعهشناس بودن نوعي سوداگري مقطعي و محفلي را جايگزين درك و تحليل جامعهشناختي ميسازد. شوربختانه، سبك چنين برنامههايي كه در صداوسيما پرشمار است، ناهمانند با تعبير «برشاخه نشستن و بن بريدن» نيست.