عبور ترامپ از نظريه وابستگي متقابل...
فرشيد فرحناكيان
سياستهاي ترامپ ابتدا نهادهاي وابستگي متقابل را نابود كرد، سپس امنيت هستهاي را از مسير تعامل خارج و به مسير تقابل و حمله هدايت كرد. اگر توافقات بينالمللي و سازوكارهاي نظارتي باقيمانده بود، توجيه اين حملات سختتر ميشد. در ادبيات روابط بينالملل، نظريه «وابستگي متقابل پيچيده» (Complex Interdependence Theory) جوزف ناي و رابرت كيوهان در واكنش به واقعگرايي سنتي، تلاشي براي عبور از تلقي كلاسيك آنارشيك و نظاميمحور از جهان در دهه ۱۹۷۰ بود. اين نظريه بر همپيوندي فزاينده ميان دولتها و نهادهاي بينالمللي تاكيد داشت؛ بهويژه در جهاني كه مسائلي چون تجارت، فناوري، محيطزيست و انرژي، همسنگ با امنيت نظامي اهميت يافتهاند. روي كار آمدن دونالد ترامپ در امريكا، اما نقطه عطفي در عقبگرد به نظم واقعگرايانه بود، نظمي كه در آن زور، فشار و تخريب مجدد بر گفتوگو و همكاري تقدم يافت. در ادامه ضمن مرور اصول نظريه ناي، نشان خواهم داد كه چگونه سياستهاي جهاني ترامپ، بهويژه در قبال ايران، در تضاد مستقيم با اصول اين نظريه قرار گرفتند و چگونه حملات به تاسيسات هستهاي ايران، تجلي تمامعيار انكار «وابستگي متقابل» در ميدان عمل بود.
نظريه ناي و كيوهان: جهان پيچيده، نه آنارشيك
در كتاب قدرت و وابستگي متقابل (Power and Interdependence) ناي و كيوهان سه مشخصه اصلي براي جهان بينالملل جديد ترسيم كردند: (1) تعدد كانالهاي ارتباطي ميان بازيگران (Multiple Channels)؛ از دولتها تا شركتها و نهادهاي مدني؛ (2) نبود اولويت مطلق ميان موضوعات (Absence of Hierarchy among Issues)؛ يعني تجارت، محيطزيست و بهداشت ممكن است مهمتر از امنيت باشند؛ (3) كاهش نقش نيروي نظامي (Decline in Use of Military Force) در حل و فصل اختلافات، بهويژه ميان دولتهاي توسعهيافته. در چنين جهاني، ابزارهاي فشار و قهر، نهتنها ناكارآمد بلكه مخرباند. وابستگي متقابل، بهرغم آسيبپذيري، نوعي بازدارندگي چندلايه و شبكهاي مبتني بر اصل تعدد موضوعات و همكاريهاي غيرامنيتي خلق ميكند كه جايگزين ساختارهاي قدرت صرف ميشود.
ترامپ و سياست خروج: نفي وابستگي بازگشت به قهر
دونالد ترامپ در مقام رييسجمهور، بهشكلي هدفمند نهادهاي وابستگي متقابل را ازجمله با بياعتنايي به توافق پاريس، سازمان بهداشت جهاني و سازمان تجارت جهاني تضعيف كرد. همه اينها؛ به عنوان ابزار فشار و بيثباتسازي در غياب مكانيسمهاي گفتوگو، برآمده از گفتمان «نخست امريكا» (America First) و طرد همكاريهاي چندجانبه بود. او با بازگشت به گفتمان مليگرايانه و واقعگرايانه، بسياري از همكاريهاي فراملي را ناديده گرفت. ترامپ وابستگي متقابل را نه مزيت، بلكه نقطهضعف تلقي ميكرد. از اين منظر، برجام نه سازوكاري براي كاهش تنش، بلكه ابزار محدوديت بر قدرت ايالاتمتحده محسوب ميشد.
حملات به تاسيسات هستهاي ايران: شكست كامل وابستگي متقابل
سياست فشار حداكثري (Maximum Pressure) در قالب خروج از برجام بهرغم تاييد آژانس بينالمللي انرژي اتمي؛ تحريم حداكثري ايران؛ با از بين بردن كانالهاي ديپلماتيك، مسير را براي اقدامات نظامي و خرابكارانه هموار كرد. در چنين شرايطي، حملات اطلاعاتي و سايبري به نطنز، ترور دانشمندان هستهاي و خرابكاري در زيرساختهاي هستهاي ايران، ديگر نهتنها محتمل، بلكه از منظر ترامپيسم، ضروري و مشروع تلقي شدند. اين اقدامات، نمايانگر كامل انكار نظريه ناي بود: هيچ نهاد بينالمللي به مشورت گرفته نشد؛ حقوق بينالملل و حق حاكميت ناديده گرفته شد؛ مخاطرهافكني و واكنش متقابل، جانشين سازوكارهاي بازدارنده شد. درواقع، ترامپ ابتدا نهادهاي بينالمللي را بياعتبار ساخت، سپس فقدان اين نهادها را بهانه مشروعيتبخشي به اقدامات يكجانبه كرد. منطق خطرناكي كه تا امروز نيز ادامه دارد.
روشنساز كلام
ترامپ بهگونهاي رفتار ميكند كه گويي در جهاني آنارشيك و واقعگرا زندگي ميكنيم، نه در دنيايي با وابستگيهاي پيچيده. سياستهاي او نوعي بازگشت به تفكر قدرت سخت بود؛ درحالي كه نظريه ناي بر رشد قدرت نرم، همكاريهاي نهادي و همپيوندي منافع ملتها تاكيد دارد. درمجموع، سياست خارجي ترامپ را ميتوان نقدي عملي (و گاه مخرب) بر نظريه وابستگي متقابل پيچيده دانست؛ گويي او سعي ميكند اثبات كند كه هنوز ميتوان با زور اقتصادي و سياسي، قواعد بازي را به نفع خود تغيير داد؛ بيآنكه هزينههاي خروج از وابستگي را بپردازد. سياست خارجي ترامپ در قبال ايران نيز، نهتنها نمونهاي از بازگشت به سياست قدرت و واقعگرايي تهاجمي بوده، بلكه نفي عملي و تئوريك نظريه وابستگي متقابل پيچيده نيز بهشمار ميآيد. جهانِ پيشنهادي ناي، جهاني با توازن منافع و كانالهاي ارتباطي متكثر است؛ اما جهان ترامپ، عرصهاي براي فشار، تحريم و حمله به زيرساختهاي ملي است. هماكنون سوال پيشروي سياستگذاران ايراني و جهاني آن است: آيا جهان ميتواند به سوي وابستگي متقابل بازگردد، يا منطق تحريم و بمباران تاسيسات هستهاي، آينده روابط بينالملل را رقم خواهد زد؟
دكتراي حقوق نفت و گاز