• 1404 شنبه 11 مرداد
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6106 -
  • 1404 شنبه 11 مرداد

بيژن عبدالكريمي از ضرورت اصلاح نظام حكمراني در راستاي مطالبات مردم مي‌گويد

قدرت نیرومند ملی

انسجام ملي كه در جنگ 12 روزه ظهور يافت در حال سرد شدن است

مهدي بيك‌اوغلي 

به نظر مي‌رسد تكانه‌ها و تركش‌هاي برآمده از جنگ 12 روزه در روح و روان و ناخودآگاه جمعي جامعه ايراني به اندازه‌اي عميق و بنيادين است كه انسان ايراني پس از اين جنگ ميهني ديگر انسان قبلي نيست و در ساحت متفاوتي قرار گرفته است. نسل‌هاي مختلف ايراني در اين رخداد با تكه‌هايي از وجود خود آشنا شدند كه شايد پيش از اين با آن احساس غريبگي مي‌كردند. نسل‌هاي z و آلفا اندكي از لاك جهان‌وطني ناشي از عصر ارتباطات خارج شده و با مفهوم ناسيوناليسم و مليت بيشتر آشنا شدند. اين نسل‌ها متوجه شدند خطر از دست رفتن امر ملي و حاكميت ملي تا چه اندازه مي‌تواند دهشتناك باشد و براي نخستين ‌بار درك كردند كه داشتن يك حاكميت ملي حتي نيم‌بند به مراتب بهتر از فضاي خلأ حاكميتي است. همگي تجربه كرديم كه به‌رغم همه تفاوت‌ها، نقدها و مخالفت‌ها مي‌توان بر سر برخي امور به درك مشتركي رسيد و توافق‌سازي كرد. اما به اعتقاد بسياري از تحليلگران اين احساسات آني كه در اثر تكانه جنگ ايجاد شدند چنانچه با تدبيري مستقر و مستحكم نشوند به همان سرعتي كه شكل گرفته‌اند، مي‌توانند در افق‌ها محو شوند. بيژن عبدالكريمي، استاد فلسفه معتقد است كه براي پاسداري از انسجام و اتحاد ايجاد شده، ايران نيازمند يك رنسانس در گفتمان ملي خود است. بايد تارهاي انديشه تازه‌اي تنيده شود كه در آن امر ملي ارجح بر امور سطحي مرتبط با سبك زندگي مردم باشد. با چنين رنسانسي است كه مساله «نفوذ» تحت‌الشعاع «سگ گرداني»، «پيشرفت نظامي» متاثر از مساله «حجاب» و «رفاه مردم »زير سايه «اشرافيگري» قرار نگرفته و اولويت‌هاي واقعي همان‌گونه كه هستند خود را نمايان مي‌كنند. عبدالكريمي در اين گفت‌وگو با واكاوي جنگ 12 روزه به همه خيانت‌ها و خدمت‌هايي مي‌پردازد كه همان‌گونه كه به ايران ضربه زدند، ايران را از نو برپا ساختند. ايران متفاوتي كه ديگر مانند قبل نيست و اعتماد به نفس تازه‌اي پيدا كرده است. ايراني كه قرار است بر بلنداي مطالبات و انديشه‌هاي نسل z و آلفا رنسانس ملي متفاوتي را تجربه كند.

 جنگ 12 روزه براي همه ايرانيان، معاني تازه‌اي را ايجاد كرد. ظرفيت‌ها و دارايي‌هايي را از ما گرفت و ارزش‌ها و داشته‌هاي تازه‌اي مثل اتحاد و انسجام را به ما بخشيد. شما از منظر وجودي و تاريخي چه نوع تفسيري از اين جنگ 12 روزه داريد؟ 
در شرايط جنگ به‌ طور طبيعي احساسات ملي اوج مي‌گيرد. طي همه مواقعي كه يك ملت در مرحله تهاجم و نفي قرار مي‌گيرد به ‌طور طبيعي يك نوع حس دفاع از خود، غرور ملي در برابر تحقير بيگانه و مقابله شكل مي‌گيرد. اين ثروت بزرگي است كه براي حفاظت از آن بايد اقداماتي را صورت داد. براي استمرار يك چنين اتحاد و انسجامي نياز است كه اين حس بدل به يك خودآگاهي عميق و پايدار شود. واقع آن است كه ايران همچنان در وضعيت جنگي است و مساله اصلي ما هم موجوديت ماست. مساله، مساله بقاست؛ شرايط جنگي است و اسراييل و امريكا، حلقه سياسي و نظامي نيرومندي را براي تحولات منطقه ايجاد كرده‌اند. قبلا در كشورهايي چون ليبي، سوريه، عراق و حتي لبنان توفيق‌هايي داشتند و تلاش دارند كشور ما را بي‌ثبات و بدون state كنند. يعني مساله فقط سرنگوني جمهوري اسلامي نيست، مساله اين است كه ايران بايد بدون حاكميت ملي شود تا نتواند حتي به صورت بالقوه هم تهديدي براي اسراييل و هژموني امريكا در منطقه ايجاد كند. به اعتقاد من هرگونه حركتي كه ما قبل از جنگ داشتيم چنانچه در دوران پس از جنگ هم در پيش گرفته شود، اشتباه استراتژيك است. اگر صدا و سيماي ما، سياسيون ما، روشنفكران ما و... با همان گفتمان قبلي و بدون توجه به مساله بقاي كشور كنشگري كنند از نوعي تأخر تاريخي رنج خواهند برد. در كليت جامعه ايران، يعني حاكميت، گفتمان انقلاب، روحانيت، دولت و روشنفكران، اينرسي سنگيني وجود دارد. گفتماني هيچ كدام از قسمت‌هاي حيات اجتماعي ما سبك و چابك نيست تا بتواند به سرعت گفتمان خود را متناسب با شرايط كنوني تغيير بدهد. 
    در دوران پساجنگ آيا نشانه‌اي از تغيير راهبرد و تغيير گفتمان در اين بخش‌ها كه از آن نام برديد، مشاهده مي‌شود؟
من از واژه پساجنگ استفاده نمي‌كنم، چرا كه معتقدم جنگ به پايان نرسيده و ما وارد دوره پساجنگ نشده‌ايم. هر ايراني مي‌داند ما كماكان در وسط جنگ هستيم. چنانچه جنگ از 23 خرداد 1404 آغاز نشده و مدت‌ها قبل استارت آن خورده بود و همچنان نيز ادامه دارد. اگر چه نشانه‌هايي از تلاش براي تغيير گفتمان‌ها و توجه بيشتر به امر ملي و پيوند دادن امر ملي به امر ديني مشاهده مي‌شود. همچنين بحث‌ها و جلسات مختلفي كه در نهادهاي گوناگوني چون صدا و سيما، سپاه، بسيج، قوه قضاييه و... برگزار مي‌شود تا حداقل تصويري از تحولات مورد نظر به دست ‌آيد. اما اراده سياسي لازم براي تغيير گفتمان در بخش‌هايي چون روحانيت، حاكميت، صدا و سيما، روشنفكران و... مشاهده نمي‌شود. نيروهاي اتقلاب نبايد تصور كنند اين سخن من نوعي عقب‌نشيني از گفتمان نقلاب است! بلكه گفتمان انقلاب و مقاومت بايد متناسب با شرايط كنوني تحول پيدا كنند.  جنگي به ايران تحميل شد كه موجوديت ايران را به خطر انداخته است. من مي‌توانم دلايل كساني كه كوشيدند نوعي روايت پيروزي در جامعه تزريق كنند را درك كنم. من با آنها موافقم و معتقدم ما در اين جنگ پيروز شده‌ايم. اما نگراني بزرگ‌تر من اين است كه اين حس پيروزي، دوباره ما را در نوعي رخوت قرار دهد و همان طور كه در 23 خرداد 1404 ضربات سنگيني را متحمل شديم، مجددا ضربات سنگين ديگري را تجربه كنيم. لذا من فكر مي‌كنم همه گروه‌ها از حاكميت و دولت گرفته تا روشنفكران و دانشگاهيان بايد به شكل مساله‌محور با موضوعات برخورد كنند. يعني به نحوي كه ايران و موجوديت ايران مساله اصلي باشد، گفتمان‌ها بايد ارتقا پيدا كنند. متاسفانه يك چنين ارتقايي در گفتمان‌هاي گوناگون حاكميت، گفتمان انقلاب و ميان روشنفكران نمي‌بينم. اگر بگويم به صورت مطلق تلاشي نمي‌بينم، درست نيست اما اين تلاش‌ها ضعيف است و به قدرت بيشتري براي ارتقاي گفتمان خود نياز داريم. از اين طريق مي‌توانيم حس همبستگي ملي را كه شكل گرفته به يك خودآگاهي ملي عميق تاريخي پايدار و ماندگار بدل كنيم. 
هر رخدادي در شكل بنيادين خود ابعاد منفي و مثبتي دارد. ايران هم در تجربه جنگ 12 روزه دستاوردها و نقاط ضعفي داشته است. از نظر شما اين نقاط كليدي شامل چه مواردي هستند؟
اين پرسش سختي است. چنين مساله‌اي ابعاد مختلف اجتماعي، فرهنگي، رسانه‌اي، امنيتي و... دارد. ما در روزگاري زندگي مي‌كنيم كه جنگ‌ها، جنگ‌هاي هيبريدي و تركيبي هستند. آشكارترين وجه جنگ حمله هواپيماها و بمب افكن‌ها يا شليك موشك‌هاي بالستيك و دوربرد است. اما جنگ امريكا و اسراييل عليه ما جنبه‌هاي رسانه‌اي، فرهنگي، روايت‌سازي، اجتماعي و اقتصادي دارد. در بسياري از اين جنبه‌ها ما خوب عمل نكرديم مثلا از منظر اجتماعي ما نتوانستيم به شكاف‌هاي اجتماعي‌مان غلبه كنيم. ما نتوانستيم انسجام اجتماعي خود را بالا ببريم. انسجام اجتماعي شكل گرفته هم واكنش طبيعي بود كه در ادامه بايد به يك خودآگاهي ملي بدل شود. رسانه‌هاي اصلي ما مانند صدا و سيما بسيار ضعيف عمل مي‌كنند. تحول اين نيست كه چند هنرپيشه و سلبريتي و... بيايند و صحبت كنند. رسانه بايد پژواك لايه‌ها و اقشار گوناگون جامعه باشد و در جهت همگرايي بتواند به جامعه كمك كند. رسانه ملی متعلق به يك جريان خاص و يك تفسير خاص از گفتمان انقلاب نيست. رسانه ملي متعلق به همه مردم و در جهت امر ملي است. در حوزه اقتصادي فاجعه عميق‌تر است. اقتصاد ما، اقتصاد مقاومتی نيست. حاكميت يك بخش اليگارشي مالي كه همين امروز هم در حال سوءاستفاده از شرايط كنوني هستند، اقتصاد را نابود كرده است. دهك‌هاي محروم با خطرات زيادي مواجهند. فكر مي‌كنم حاكميت و گفتمان انقلاب، اقتصاد سياسي روشن و مشخص ندارد. لذا اقتصاد سياسي كشور توسط غربزده‌ها و شيفتگان غرب به نحو پنهان عمل مي‌كنند. البته با نامه 180 اقتصاددان مشخص شد كه جريانات غربگرا در اقتصاد ايران قوت گرفته و آشكارا منويات خود را بيان مي‌كند. اينها به مقاومت باور ندارند و به دنبال سياست‌هاي عدالت‌طلبانه و آرمان‌خواهانه نيستند.
 اما اين 180 اقتصاددان و استاد دانشگاه هم مانند شما از پارادايم شيفت در نظام تصميم‌سازي صحبت كرده‌اند. همان طور كه شما از ضرورت تغييرات بنيادين و اگزيستانس سخن مي‌گویيد، آنها هم خواستار تحولات بنيادين هستند.
ببينيد يكي از آرمان‌هاي اصلي انقلاب، سياست‌هاي ضدتبعيض و آرمانخواهانه بوده است. انقلاب دهك‌هاي محروم را از دست داده، چرا كه اقتصاد سياسي روشني ندارد. عرصه اقتصاد به دست اليگارشي مالي، بانكداران و كساني افتاده كه از ظرفيت‌هاي كشور كمال استفاده را مي‌كنند. اينها مخالف رسيدن زمين به دست كشاورزان هستند. مخالفند كه ايراني‌ها در اين كشور چند وجب خاك داشته باشند. وقتي در ايران دهك‌هاي محروم نمي‌توانند روياي داشتن چند متر خاك و زمين را داشته باشند، چطور مي‌توان از اين مردم توقع دفاع از تماميت ارضي كشور و اهداي جانش را داشت؟
اما تجربه سال‌هاي گذشته ثابت كرده كه صرف اعطاي زمين رايگان، مسكن مهر و يارانه نقدي و... نمي‌تواند منجر به بهبود وضعيت معيشتي مردم شود. كشور بايد در مسير توسعه حركت كند تا دهك‌هاي مختلف سهم خود را از توسعه برداشت كرده و به زندگي معيشتي خود سر و ساماني بدهند. اعطاي زمين بارها صورت گرفته، محروم‌ها زمين‌شان را به همان سوداگران فروخته‌اند و پس از مدتي دوباره فقير شده‌اند.
اينها بحث‌هاي فرهنگي است. گفتمان انقلاب و حاكميت، حوزه فرهنگ را فقط در تبليغات مي‌فهمند. انگار درك نمي‌كنند كه كار فرهنگي كارهاي عميق‌تري است. فرهنگ جايي است كه به اعماق جان‌ها و اگزيستانس افراد رسوخ مي‌كند. گفتمان انقلاب فاقد سرمايه‌هاي فرهنگي بزرگ است. درست است كه گفتمان انقلاب قهرماناني مثل سليماني‌ها، باقري‌ها و حاجي‌زاده‌ها دارد اما در كنار آنها به افرادي نياز است كه انديشه‌ها و شيوه زيست اين قهرمانان را مفهوم‌سازي كرده و به يك گفتمان ملي بدل سازند. در حوزه امنيت هم بايد به تلاش‌هاي سترگ دست بزنيم.
يكي از ابعاد عجيب نبرد 12 روزه ميهني اخير بحث نفوذ در ساختارهاي اصلي كشور است. در اين زمينه چه نظري داريد؟
شيوه‌هاي گزينش و حراست قبلي كارساز نيست. حتي اين رويه‌ها كه قرار بود نفوذ را شناسايي كنند، خود به منافذ نفوذ بدل شدند. بسياري از نفوذي‌ها از قِبل همين تيپولوژي كه پشت نيروهاي حراست و گزينش و... پنهان شده بودند توانستند به ساختار نزديك شده و ضربات محكمي بزنند. نفوذ مهم‌تر اما نفوذ فرهنگي در ايران است. غرب قلب‌هاي بسياري را در ايران فتح كرده است. امروز در لايه‌هايي از جامعه ديگر با پديده غربزدگي مواجه نيستيم بلكه با پديده غرب‌پرستي و غرب‌سالاري مواجهيم. ما بايد براي اين مساله و اين معضل فكري كنيم.
هر زمان كه صحبت از مقابله با نفوذ مي‌شود، محدوديت‌ها و دستگيري‌ها و رويكردهاي سلبي در مقابله با رسانه‌ها، نخبگان و منتقدان آغاز مي‌شود. شما مقابله با نفوذ را در چه ساحتي امكان‌پذير مي‌دانيد؟
اين وضعيت با نيروهاي پليسي و امنيتي و نظامي اصلاح نمي‌شود. بلكه نيازمند متفكراني است كه فعلا در صحنه حيات اجتماعي ما غايب هستند. حرف من اين است كه اميد اين بود كه جنگ 12 روزه با همه آسيب‌هايي كه داشت به نقطه عطفي براي ظهور يك گفتمان ملي نيرومند در راستاي يك پوست‌اندازي جدي بدل شود. بايد زمينه‌هاي شكل‌گيري يك رنسانس ملي فراهم شود. اما اينرسي گفتماني كه در اقشار مختلف وجود دارد و اينرسي تشكيلاتي كه در دولت و گفتمان حاكميت ريشه دوانده اجازه دستيابي به چشم‌اندازهاي روشن را نمي‌دهد. هشدار مي‌دهم كه زمينه‌هاي احساسات و انسجام ملي كه در جنگ 12 روزه ظهور يافتند در حال سرد شدن است. 
شما وظيفه بخش‌هاي مختلف ازجمله مردم، روشنفكران، نخبگان، رسانه‌ها و... را شرح داديد. اما اين تحول كه شما گفتيد بايد در وجود بخش‌هاي مختلف ديده شود در حاكميت چگونه ظهور پيدا مي‌كند. در واقع نسبت حاكميت با اين تحولات ضروري و بنيادين چيست؟
باز هم يك پرسش سخت! براي اين پرسش من به زمان بيشتري نياز دارم (لحظاتي سكوت) وقتي گفتم كه اراده سياسي براي تغيير گفتمان وجود ندارد و حاكميت دچار يك اينرسي است در اين بخش هم همين وضعيت ديده مي‌شود. روشنفكري ما تحت عنوان دموكراسي و دفاع از آزادي هرگونه اقتدار دولت و حاكميت را زير سوال برده و آن را حمله به حريم خصوصي تلقي مي‌كند. اما ما نيازمند يك حاكميت مركزي نيرومند هستيم. اما نه براي دخالت در حريم خصوصي زندگي افراد، تحميل حجاب و نگاه خوارج‌گونه به مسائل. بلكه ما نيازمند يك state نيرومند و يك قدرت ملي نيرومند هستيم تا بتواند هم در برابر خطراتي كه موجوديت ما را تهديد مي‌كند اعمال قدرت كند و هم در عرصه داخلي نظم را برقرار سازد. اما به دليل فقدان تئوريك و مشخصا به دليل فقدان بينش در حوزه اقتصاد سياسي، حاكميت ابزارهاي قدرت خود را از دست داده است. ابزارهاي اعمال قدرت خود را به سايرين واگذار كرده است. به ‌طور مشخص ابزارهاي معيشتي مردم به دست جريانات اليگارشي مالي افتاده است. كساني كه ارتباطي با آرمان‌هاي انقلاب ندارند و معتقدند اقتصاد بايد خصوصي‌سازي شود، زمين را نبايد به كشاورزان و شهروندان عادي داد و اقتصاد بايد در اختيار يك اقليت باشد. اين گونه است كه حاكميت در برابر بانكداران خود را سلب اختيار كرده و اجازه داده تا اين سوداگران خون ملت را كيسه كنند. در بسياري از اين بخش‌ها حاكميت بايد اعمال قدرت كرده و از منافع مردم دفاع كند. يكي از نمايندگان مجلس به درستي مي‌گفت كه انقلاب امروز اسير مارقين و ناكثين و قاسطين شده است. مارق‌ها افراد خشكه مقدسي هستند كه آرمان‌هاي بزرگ انقلاب را قرباني امور سطحي مانند حوزه خصوصي افراد كرده‌اند. ناكثيني كه از پشت خنجر مي‌زنند و قاسطيني كه به ارزش‌هاي اشرافي و آريستوكراتيك باور دارند و بر اساس همين ارزش‌ها زندگي مي‌كنند. آنها حرف از تسليم مي‌زنند و فكر مي‌كنند اگر ايران قواعد بازي را رعايت كند و در راستاي دستورالعمل‌هاي سازمان تجارت جهاني و صندوق بين‌المللي پول و بانك جهاني حركت كند، وارد بهشت مي‌شود. در صورتي كه اينها فريبي بيش نيست. اينها تلاش مي‌كنند منابع كشور را در اختيار كارتل‌هاي بزرگ بين‌المللي قرار بدهند. اگر حاكميت ايران خودآگاه باشد كه مطمئنا هست چرا كه مساله ما مساله بقاست و موجوديت ايران در خطر قرار گرفته، بايد در حوزه اقتصاد سياسي گام‌هاي جدي بردارد. حاكميت از هياهوهاي روشنفكر نادان و آخوند نادان نبايد بترسد. بلكه بايد اين خطر را درك كند كه اگر نتواند اقتصاد را سامان بدهد و اموال ملي و دارايي‌هاي ملت را به دهك‌هاي محروم بازگرداند، پايگاه اصلي تداوم انقلاب كه همين دهك‌هاي محروم است را از دست مي‌دهد.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
تیتر خبرها
علل پنهان افزایش بیکاری قدرت نیرومند ملی پایان رسیدگی‌قضایی به پرونده قتل مهرجويي و همسرش دستكاري در مصوبه گشت ارشاد بايد 70 هزار سال صبر كنيم تا آب‌هاي زيرزميني برگردند ديپلماسي؛ قرباني تهديد و تحريم؟ مرغ سياست تندروها يك‌سالگي دولت؛ بايسته‌هاي سياستي بروكراسي و... جابه‌جايي يا تمركززدايي از پايتخت لايحه‌اي كه مسترد شد روسفيدي كه ماند! رييس‌جمهور پزشكيان و دشواري وظيفه مرغ سياست تندروها يك‌سالگي دولت بايسته‌هاي سياستي بروكراسي و... جابه‌جايي يا تمركززدايي از پايتخت ايران واحد با حكمت ايراني ...لايحه مقابله با انتشار محتواي خبري خلاف واقع لايحه‌اي كه مسترد شد روسفيدي كه ماند! گزينه‌هاي پيش‌رو در فضاي تصاعد بحران امنيت منطقه‌اي رييس‌جمهور پزشكيان و دشواري وظيفه مناره؛ اوپك‌ انرژي هسته‌اي منطقه اتاق سيد اتاق اميرپرويز پويان بود! بازتاب دگرگوني در موازنه قدرت فردا بسیار دیر خواهد بود ضرورت حذف پروانه ساخت و نمايش فيلم
کارتون
کارتون