مرغ سياست تندروها
عباس عبدي
پس گرفتن لايحه موسوم به مقابله با اخبار خلاف در فضاي مجازي علاوه بر اينكه ويژگي مثبت دولت را نشان داد، موجب شد يكي از اختلافهاي رويكردي در ايران در موضوع سياست و تصميمگيري به خوبي آشكار شود. تندروها اين اقدام را عقبنشيني ناميدند. عقبنشيني از دو زاويه طبقهبندي ميشود. راهبردي يا تاكتيكي و سازمانيافته يا اضطراري. بدترين و فاجعهبارترين سياستمداران كساني هستند كه هر نوع عقبنشيني سازمانيافته را در هر دو حالت راهبردي يا تاكتيكي رد ميكنند، در نهايت دچار عقبنشيني اضطراري يا همان هزيمت و فرار ميشوند. بهتر است مثال ملموسي از جنگ تحميلي زده شود. پس از فتح خرمشهر اين فرصت بود كه ايران از شعارهاي كلان جنگي خود به نوعي عقبنشيني سازمانيافته دست بزند. نظر رهبري انقلاب نيز عدم گسترش جنگ به داخل خاك عراق بود. ولي به هر دليلي كه در آن زمان غير معقول نميآمد، ادامه جنگ و ورود به داخل خاك عراق انتخاب شد. هنگامي كه از سال ۱۳۶۴ و ۱۳۶۵ معلوم شد كه پيشرويهاي جدي و تعيينكننده در جنگ ممكن نيست، بايد بلافاصله راهبرد جنگ تغيير ميكرد ولي از آنجا كه سياست «وابستگي به مسير» در ايران جدي بود، اين اتفاق نيفتاد در حالي كه اغلب دستاندركاران حقيقت را ميدانستند ولي اين راه انتخاب نشد. پيروزيهاي اندك با تلفات بالا در هر دو طرف به فرسايشي شدن جنگ انجاميد. عقبنشيني سازمانيافته از مواضع (تاكتيكي يا راهبردي) مذموم و حيثيتي شده بود. در نتيجه توان جنگيدن تحليل رفت. تا بهار ۱۳۶۷ كه اينبار مواجه با عقبنشيني اضطراري يا همان فرار از جبهه شديم.
خاطرات رزمندگان از بهار ۱۳۶۷ در جبههها بسيار تاسفبار است، برخي اسلحه را انداخته و با تغيير لباس به شهر خود ميرفتند. عقبنشيني راهبردي و سازمان يافته ايران در پذيرش قطعنامه، توانست كشور را از آن بحران نجات بدهد. پذيرش قطعنامه يك عقبنشيني روشن بود ولي ناشي از اقتدار رهبري انقلاب بود و سازمانيافته انجام و بلافاصله آثارش در عمليات مرصاد ديده شد و اكنون هيچ كس از آن تصميم خاطره منفي ندارد. در دهه ۱۳۷۰ يادداشتي را در روزنامه سلام نوشتم كه شرح بدهم سياست پديدهاي قدسي نيست، هر كس كه بكوشد آن را قدسي كند، كاري جز سياسي و عرفي كردن امر قدسي نكرده است و سياسي كردن يعني عرفي و سيال نمودن و اين يعني قدسيت را تهي از اثرگذاري ميكند. آنان كه علاقهاي به عقلانيت ندارند و رويكرد خود را با مصالح مردم تنظيم نميكنند، دنبال اين هستند كه تصورات و سياستهاي خود را با پوششي از امر قدسي عرصه كنند و راه را بر نقد آنها ببندند و ديگران را به سكوت وادار كنند. در حالي كه تغيير و تحول لازمه امر عرفي و سياست نيز پديدهاي عرفي و بينالاذهاني است. در اين چارچوب عقبنشيني به ويژه در برابر خواست مردم نه يك ضعف كه ناشي از قدرت است. فروتني در برابر ملت روي ديگر اقتدار در برابر مخالفان ملت است.
ويژگي سياست، عدم قطعيت در پيشبينيهاي آن است. بنابراين سياستمدار هميشه بايد آماده باشد تا اگر نشانههايي از نادرستي راه را ديد فوري به اصلاح و تغيير آن همت گمارد. اگر تصميمي به هر دليلي بر اثر بياطلاعي و جهل گرفته شده است، بايد از آن جهل عقبنشيني كرد. مقدس كردن اين جهل و اصرار بر آن چيزي به جهل و ناداني اضافه نميكند، فقط امر قدسي را بياعتبار ميكند. اگر به هر دليلي مردم مخالف مسالهاي هستند يا بايد آنان را قانع و همراه كرد يا با افتخار عقبنشيني كرد. ايستادگي در برابر ملت هيچ افتخاري نيست، بلكه ننگ است. هر گاه افراد و رسانههايي كه در برابر حقوق ملت هيچ گونه خوشنامي ندارند، ولي طرفدار لايحه كذايي بودند، معلوم بود كه ماجرا از كجا آب ميخورد و دنبال چه هستند. البته آنان براي انجام اقدامات خود مانعي نميبينند ولي تمام كردن اين اقدامات به نام دولت و به كام تندروها خطر اصلي بود. هدف طرفداران استرداد نيز پاك كردن اين اتهام از دامن دولت بود. جامعه ايران تاكنون چند بار هزينه صفر و يك كردن سياست را پرداخته است. در حالي كه سياست يك بازي شناور است كه بايد انعطافپذيري خود را در آن حفظ كرد. سياست هم پيشروي دارد و هم پسروي، هم حمله دارد و هم دفاع، هم برد دارد و هم باخت، ولي شرط لازم اين است كه بپذيريم سياست و تصميم سياسي همزاد با اشتباه است و برگشتن از اشتباه نه يك ضعف، بلكه فضيلت و قدرت است و نيازمند سياستمداراني توانمند و شجاع است. حتي تصميمات درست هم در شرايط جديد و متغير ميتوانند به نقطه ضعف تبديل شوند و بايد بر حسب ضرورت آنها را هم تغيير داد. آنان كه مرغ سياستشان يك پا دارد و زير بار عقبنشينيهاي سازمانيافته و منظم نميروند، به سرعت تن به عقبنشيني اضطراري يا همان فرار خواهند داد و باركش غول بيابان ميشوند.