دلايل و زمينههاي مشروعيت سلاح حزبالله
نصرتالله تاجيك
پيش از ورود به بحث خلع سلاح حزبالله و عوامل و انگيزههاي داخلي، منطقهاي و بينالمللي و اهداف چنين اقدامي، لازم است ابتدا به موضوع دلايل و فلسفه وجودي اصل سلاح دراختيار حزبالله پرداخته شود و پرسش اصلي اين باشد كه چرا حزبالله سلاح در دست گرفت؟! بدون توجه به اين مساله نميتوان درباره مصوبه اخير هيات دولت لبنان در اين زمينه بهدرستي اظهارنظر كرد. اساسا حزبالله از همان آغاز تولد و تاسيس براي مسلح شدن و مقاومت در برابر اشغال صهيونيستي شكل گرفت. اين جريان، برخلاف بسياري از گروههاي مبارز كه ابتدا فعاليت سياسي را برگزيده و در اثر عدم حصول نتيجه و رسيدن به اهداف، سپس به سمت استفاده از اسلحه گرايش پيدا كردهاند، از ابتدا با هدف مقاومت در برابر اشغال لبنان و مبارزه مسلحانه تاسيس شد. فلسفه وجودي حزبالله از سال ۱۹۸۲ مسلح شدن و ايستادگي در برابر تجاوز و اخراج اسراييل بود؛ همان زماني كه نيروهاي اسراييلي تا بيروت پيشروي و در سكوت و بيعملي رهبران عرب، تنها پايتخت عربي را اشغال كرده بود! بدون اينكه هنوز حزبالله تاسيس شده باشد كه به اشغالگر بهانهاي داده باشد!
بنابراين ميتوان گفت سلاح با هويت حزبالله گره خورده است. اين سلاح براي مقاومت در برابر تجاوزات مكرر اسراييل به لبنان به كار گرفته شده و تاريخچه حضور حزبالله در لبنان نشان داده كه حزبالله هرگز از آن براي منافع جناحي، گروهي يا طايفهاي استفاده نكرده است و لبنانيها همواره اين سلاح را يك سرمايه ملي مردم لبنان تلقي كردهاند. اين درحالي است كه جامعه لبنان جامعهاي طايفهاي است و براساس توافق و قانون اساسي نانوشته، سه طايفه شيعيان، اهل سنت و مسيحيان بايد در توازن قدرت قرار گيرند تا امنيت و ثبات، بهويژه پس از جنگ داخلي پانزده ساله 1990-۱۹۷۵ در لبنان برقرار باشد. پيش از اين جنگ، شيعيان لبنان به عنوان شهروندان درجه دو شناخته ميشدند و جايگاه چنداني در ساختار سياسي و حكومتي نداشتند. فعاليتهاي امامموسي صدر و همراهان او در دهههاي پيشين، نخستين تلاشها براي تغيير اين وضعيت بود. با وجود اين، همچنان جامعه شيعه لبنان در موقعيتي قرار داشت كه با محروميت مضاعف مواجه بود، آنهم در كشوري كوچك اما بسيار حساس از نظر ژئوپليتيكي. از آن گذشته اهميت جايگاه شيعيان لبنان صرفا به جمهوري اسلامي ايران پس از انقلاب محدود نميشود. حتي پيش از انقلاب نيز رژيم پيشين ايران توجه ويژهاي به ارتباط با جامعه شيعه لبنان و سرمايهگذاري مادي و معنوي بر آن داشت. حضور شيعيان در قلب دنياي عرب با اكثريت سني، همواره به عنوان عاملي توازنبخش در معادلات منطقهاي و ابزاري براي ايجاد ثبات و امنيت عمل كرده است و در جهت منافع ملي و پهنه ژئوپليتيكي ايران بوده و بههم خوردن اين توازن ميتوانست كل معادلات منطقهاي را بر هم بزند.
ازسوي ديگر، لبنان كشوري است كه منابع طبيعي چنداني دراختيار ندارد و بيشتر نقش واسطهگري مالي در دهههاي شصت و هفتاد ميلادي را ايفا ميكرد. به همين دليل، اگرچه در قالب دولت-ملت يك كشور مستقل به حساب ميآيد، اما در واقعيت بهشدت وابسته به كمكهاي خارجي بوده است و در معادلات منطقهاي متغير مستقل نيست، بلكه متغير وابسته است و كشورها و رقباي منطقهاي و اروپايي و امريكايي در آن نقش دارند! اين وابستگي با آن چند پارگي داخلي عملا موجب شده كه سياستهاي لبنان تحتتاثير قدرتهاي خارجي شكل گيرد و اين امر خود به بيثباتي و برهم خوردن توازن داخلي دامن زده است كه به محض تضعيف عوامل توازن، جناحهاي هژمون علاقه به سلطهگري پيدا ميكنند! و در اين ميان بخشي از مسيحيان كه ارتباطات نزديكي براي اهداف داخلي با اسراييل دارند نقش برجستهاي دارند! با درنظر گرفتن اين شرايط، ميتوان گفت سلاح حزبالله نه يك عامل فرعي يا افزوده سياسي اجتماعي، بلكه عنصري اصيل در توازن داخلي و ساختار امنيت ملي لبنان به شمار ميرود؛ عنصري كه تاكنون در خدمت بازدارندگي و ثبات اين كشور عمل كرده است. با درنظر گرفتن مفروضات پيشگفته، اگر به تصميم اخير هيات دولت لبنان بپردازيم، بايد گفت اين مصوبه دو مولفه اساسي دارد؛ نخست، از شرايطي سوءاستفاده ميكند كه درنتيجه آسيب ديدن بازدارندگي منطقهاي ايران و لطمههايي كه حزبالله متحمل شده، به وجود آمده است. دوم، اين تصميم در چارچوب فشارهاي خارجي و به ويژه شروطي اتخاذ شده كه امريكا براي ادامه كمكهاي خود به لبنان تعيين كرده است. روشن است كه اين خواست بيش از آنكه برخاسته از اراده داخلي لبنان باشد، ناشي از فشار امريكا و اسراييل است. اين درحالي است كه به دليل ضعف ساختاري جامعه، حاكميت، دولت و ارتش لبنان، اساسا نميتوان اطمينان داشت كه ارتش قادر باشد از مرزها و حاكميت سرزميني اين كشور بهطور كامل دفاع كند. اين حزبالله و سلاحش بود كه عليرغم ورود آسيب جدي به رهبريتش تزلزل ساختاري نداشت و اسراييل را پشت مرزهاي لبنان نگه داشت! بنابراين، به نظر ميرسد اتخاذ چنين تصميمي بيش از آنكه ريشه در نيازهاي سياسي-اجتماعي-امنيتي و واقعيتهاي داخلي داشته باشد، محصول شرايط و فشارهاي بيروني است. اين آسيبهاي وارده بر حزبالله، چندان چيزي از محبوبيت و تاثيرگذاري حزبالله كم نكرد! نگاهي به آخرين انتخابات شوراهاي شهر و روستاي لبنان با همه ويژگيهاي درون طايفي اين كشور و تقسيم جغرافيايي اين طوايف و مخصوصا شيعيان نشان از اين ادعا دارد. لذا با اين همه از نگاه من، موضوع خلع سلاح حزبالله و مصوبه اخير هيات دولت لبنان را بايد در سه سطح مورد تجزيه و تحليل قرار داد؛ ملي، منطقهاي و بينالمللي. پيوند اين سه بعد به خوبي نشان ميدهد سلاح در دست حزبالله نه صرفا يك عامل سياسي براي كسب قدرت بلكه يك عامل ژئوپليتيكي با تاثيرات فرا سرزميني است:
-در سطح ملي، اين موضوع با توازن نيروهاي لبناني و تامين امنيت جامعه ارتباط مستقيم دارد. در كشوري با ساختار طايفهاي و تجربه جنگ طولاني داخلي، وجود يك نيروي نظامي مستقل و ملي در معادلات داخلي نقشي تعيينكننده دارد و صرف خواست و تمايل بخشي از مسيحيان كه با اسراييل ارتباط و تامين مادي و معنوي ميشوند خلع سلاح حزبالله را توجيه نميكند!
-در سطح منطقهاي، سلاح حزبالله به عنوان عاملي بازدارنده در برابر تجاوزات اسراييل عمل كرده و نقشي كليدي در ممانعت از زيادهخواهيهاي تلآويو چه در عرصه نظامي و چه در مذاكرات و فعاليتهاي سياسي ميان لبنان و اسراييل ايفا كرده است. در ميان همسايگان اسراييل، لبنان ضعيفترين و آسيب پذيرترين كشور محسوب ميشود و دست بلند و اشغالگر اسراييل همواره بر لبنان دراز بوده و بر معادلات ملي لبنان و توازن نيروهاي داخلي از طريق همپيمان مسيحياش در امور داخلي لبنان تاثيرگذار بوده!
-در سطح بينالمللي نيز اين موضوع با سياستها و رقابتهاي قدرتهاي بزرگ گره خورده است. حمايت بيقيدوشرط امريكا از اسراييل، مواضع قدرتهاي اروپايي و حتي نگاه كشورهايي چون چين و روسيه و كشورهاي اروپايي و مخصوصا فرانسه به دليل ارتباطات تاريخي، همگي ميتوانند در تعيين ابعاد و پيامدهاي مساله خلع سلاح حزبالله تاثيرگذار باشند.
درباره واكنش حزبالله به اين مصوبه تاكنون سنجيده، مناسب و ملي و براساس نگرش حكومتي بوده كه منافع عمومي را درنظر داشته و نه جناحي و طايفهاي. به باور من، بايد به حزبالله به عنوان نيرويي بالنده و تاثيرگذار در سطوح ملي لبنان، منطقهاي و حتي بينالمللي نگاه كرد و حل اين مساله را به خود آنان واگذار نمود. ضرورتي ندارد مسوولان ما در اين باره موضعگيري علني داشته باشند، چراكه اين موضوع اساسا مربوط به حزبالله و يك امر داخلي و تصميم ملي است و خود اين جريان از سال ۱۹۸۲ تاكنون بارها نشان داده كه توانايي مديريت و حلوفصل چنين چالشهايي را داراست. اگر اين واقعيت را بپذيريم، بسياري از مسائل حاشيهاي ميان ايران و لبنان نيز ميتواند از ميان برداشته شود. چهبسا اگر در اين مقطع بر سفر مقامات عاليرتبه كشورمان در سطح دبير شوراي عالي امنيت ملي به لبنان اصراري وجود نداشت، شايد روابط دو كشور نيز وزن و متانت گذشته را ادامه ميدادند و عوامل منطقهاي همچون اسراييل يا عربستان اجازه نمييافتند كه روابط اين دو كشور را كه ظرفيتهاي سازنده منطقهاي فراواني دارند تحت تاثير قرار دهند! و فرصتي به منظور تخريب بيشتر روابط ايراني-لبناني به دست مخالفان منطقهاي ايران نميافتاد! حكومت لبنان در حالت عادي به خوبي ميداند حزبالله، سلاحش و نقش ايران عامل موثر و تعيينكنندهاي در معادلات داخلي، منطقهاي و بينالمللي براي اين كشور كوچك و آسيبپذير داخلي و خارجي دارد و نياز به محروم كردن خود از اين عامل نميبيند!
به اعتقاد من، اگر ما به حزبالله باور داشته باشيم و بپذيريم كه اين جريان قادر است مسائل خود را مديريت كند و اصطلاحا گليم خود را از آب بيرون بكشد، انتخاب نادرستي نكردهايم، چراكه درست است مصوبه اخير هيات دولت لبنان منشا خارجي دارد، اما نخست بايد گفت اساسا معلوم نيست چنين تصميمي قابليت اجرا داشته باشد يا خير؟! حزبالله از ابتدا كوشيده با رويكردي كنترلشده و مديريت تنش، صحنه را اداره كند. نخست تلاش كرد كه از طريق حضور نمايندگانش در دولت، مانع از تصويب چنين طرحي شود؛ اما فشارهاي خارجي، بهويژه تهديدهاي امريكا مبني بر قطع كمكهاي اقتصادي، اجتماعي و حتي سياسي به لبنان كه براي اين آن كشور حياتي است دولت را به پذيرش اين مسير واداشت. با وجود اين، مشخص نيست چنين تصميمي در عمل شدني باشد يا بتواند براي دولت لبنان منافعي درازمدت در زمينه ايجاد توازن در برابر اسراييل به همراه داشته باشد. در روزهاي اخير كه فشارها تشديد شد، موضعگيري دبيركل حزبالله نيز روشن بود. به باور من، سلاح حزبالله تنها يك عامل سياسي صرف نيست؛ بلكه عنصري است كه وجود يا فقدان آن ميتواند تغييرات ژئوپليتيكي مهمي را رقم بزند. از همين رو، اين موضوع نه با زور و فشار نظامي، بلكه صرفا از مسير مذاكره و راهحلهاي سياسي درون لبناني قابل حلوفصل است آنهم در صورتي كه اساسا امكان تحقق چنين طرحي وجود داشته باشد. حزبالله تاكنون كوشيده است اين مساله بهصورت داخلي و ملي مديريت شود، تنشها كنترل گردد و كشور به سمت جنگ داخلي نرود. با اين حال بايد تاكيد كرد كه اگر دولت لبنان بخواهد اجراي اين مصوبه را دنبال كند، با پروژهاي روبهرو خواهد بود كه نه در دو يا سه ماه، و نه حتي در يك يا دو سال، بلكه در يك روند بلندمدت ممكنه قابل بررسي باشد. با اين وجود، بعيد ميدانم حزبالله زير بار چنين خواستهاي برود، زيرا همانگونه كه پيشتر اشاره شد، اين سلاح بخشي از هويت و فلسفه وجودي حزبالله است و تلاش براي خلع آن ميتواند كشور را به سوي جنگ داخلي و بيثباتي و حتي تجزيه سوق دهد. حزبالله، پكك نيست كه با تصميم رهبرش خود را خلع سلاح كند! سلاح حزبالله يك نياز داخلي بخش مهمي از واقعيتهاي سياسي-اجتماعي -نظامي-امنيتي لبنان است كه سبب حفظ استقلال اين كشور شده است! با اين حال، به دليل پيچيدگيهاي صحنه و انگيزههاي متفاوت و غيراصيل ذينفعان داخلي و خارجي هنوز نميتوان سناريويي قطعي و محتمل را براي آينده تبعات چنين تصميمي پيشبيني كرد، چراكه موضوع جديد است و تحولات آن در حال شكلگيري است. اگر اين مساله در چارچوب يك گفتمان ملي قرار گيرد و از مسير سياسي حلوفصل شود، يك مسير درستي پيش روست؛ اما اگر اين روند ناكام بماند و موضوع به سمت درگيري و خشونت كشيده شود، مسير كاملا متفاوتي رقم خواهد خورد. حزبالله، به دلايل مختلف چه طايفهاي، چه ملي و چه منطقهاي بر حفظ سلاح خود اصرار دارد. اگر دولت لبنان نيز بخواهد بر اجراي مصوبه اخير خود پافشاري كند، اين امر ميتواند به درگيري و تبعاتي فراتر در داخل لبنان بينجامد و كشور را به سمت بحراني جديد سوق دهد. در عين حال بايد توجه داشت كه واقعيت جامعه لبنان پيچيدهتر از يك خطكشي ساده است. در توازن ميان شيعه، سني و مسيحي، گرچه برخي جريانهاي مسيحي يا دروزي با تحريك اسراييلي و اهل سنت با تحريك عربستان، با خلع سلاح حزبالله موافقاند، اما در مقابل، بخشهايي از همين جوامع نيز به دلايل مختلف از حفظ سلاح حزبالله حمايت ميكنند، به همين دليل، با نوعي تنوع و حتي بلبشو در مواضع داخلي لبنان مواجه هستيم. اينكه اين مواضع درنهايت چگونه در يك توازن جديد قرار خواهند گرفت، موضوعي است كه نيازمند بررسي و تحليل تفصيلي در آينده خواهد بود، ولي يك امر براي ما در ايران بايد يقين باشد و آن ضرورت اعتماد به حزبالله براي حل اين موضوع داخلي از طريق اهرمهايي كه دراختيار دارد! در بدترين حالت طبق ضرب المثل ايراني حزبالله از اسب افتاده و نه از اصل! انشاءالله.
ديپلمات بازنشسته و سفير پيشين ايران در اردن