حسين نوروزي
جمعه، ۲۸ شهريور ۱۴۰۴، گالري بوم تهران نمايشگاهي از آثار افشين پيرهاشمي را گشود؛ نمايشگاهي كه با يادداشتي از عليرضا سميعآذر همراه بود و از همان آغاز نگاهها را به خود دوخت. اين رخداد نهتنها بازگشتي ارزشمند براي پيرهاشمي محسوب ميشود، بلكه فرصتي است براي بازخواني نقش تحليلگران برجستهاي همچون سميعآذر در شكلدهي به فهم جامعه هنري ايران. يادداشت ايشان - كه به دقت و ظرافت هر اثر و لايههاي معنادار آن پرداخته - نشان ميدهد كه توانايي تحليل و درك عميق او از هنر معاصر، كمتر نظيري در ايران دارد و تأثير آن بر مخاطب همزمان روشن و الهامبخش است.
افشين پيرهاشمي در تاريخ هنر معاصر ايران جايگاهي ويژه دارد؛ او ازجمله هنرمنداني است كه در دهههاي گذشته توانست به مدد زبان تصويري متفاوت خود، روايتي منحصر به فرد از زندگي ايراني، تحولات اجتماعي و بحرانهاي هويتي اين سرزمين ارائه كند. آثار او، چه در قابهاي بزرگ نقاشي و چه در ويدئوآرت و اينستاليشن، آينهاي از وضعيت پرتنش جامعهاي بوده است كه همواره ميان اميد و اضطراب در نوسان است. بازگشت او به گالري بوم پس از دورهاي نسبتا طولاني از سكوت، حامل پيامهاي چندلايهاي است كه نهتنها به مخاطبان خاص، كه به فضاي عمومي هنر ايران خطاب ميكند.
در اين ميان، يادداشت تحليلي عليرضا سميعآذر بر اهميت اين بازگشت افزوده است. او در نوشته خود تأكيد ميكند كه پيرهاشمي در مقام يك نقاش اجتماعي، نه صرفا به ثبت و بازنمايي واقعيت، بلكه به تفسير عميق از وضعيت زيست انسان ايراني ميپردازد. سميعآذر با تحليل دقيق تركيببنديها، رنگها و فرمها، توانسته است نهتنها عمق آثار را به خواننده منتقل كند، بلكه فضايي براي گفتوگو درباره جايگاه هنر در جامعه امروز ايران به وجود بياورد. اين توجه تحليلي و دقت در بررسي آثار، يكي از مهمترين ويژگيهاي برجسته كاري سميعآذر است كه باعث شده آثار پيرهاشمي به شيوهاي تازه و دقيق درك شوند.
در نقاشيهاي تازه پيرهاشمي، تداوم دغدغههاي پيشين مشهود است. فرمهاي انساني، اغلب درگير و مضطرب، در فضايي معلق ميان واقعيت و خيال قرار گرفتهاند. رنگها اگرچه در نگاه اول سرد و خاكسترياند، اما در لايههاي پنهان خود، حامل نشانههايي از مقاومت و شور زندگياند. تركيببنديهاي او همچنان يادآور سينماست: قابهايي برشخورده از يك روايت طولانيتر كه هرگز به طور كامل ديده نميشود. گويي پيرهاشمي با تعمد، روايت را ناتمام ميگذارد تا مخاطب در ذهن خود آن را كامل كند. اين شيوه او را از بسياري از نقاشان همنسلش متمايز كرده است؛ چرا كه آثارش نه پايان روايت بلكه آغاز پرسشند.
بازگشت به اين نكته ضروري است كه افشين پيرهاشمي از همان ابتدا هنرمندي جنجالي محسوب ميشد. او از دهه هفتاد خورشيدي، در روزگاري كه هنرهاي تجسمي ايران ميان دو قطب سنت و مدرنيسم معلق بود، با جسارت وارد صحنه شد و خيلي زود با نمايشهايي پر سروصدا شناخته شد. آثار او در داخل و خارج از ايران همواره محل بحث و جدل بودند. براي برخي، او نماد هنرمندي متعهد به اجتماع است؛ براي برخي ديگر، بيش از حد تحتتأثير فضاي سياسي و رسانهاي. با اين همه نميتوان انكار كرد كه پيرهاشمي توانسته است يك زبان تصويري ويژه بسازد؛ زباني كه در آن انسان ايراني در ميانه آشوب و اميد به نمايش درميآيد. نمايشگاه جديد گالري بوم بار ديگر فرصتي است براي بازخواني اين زبان. بسياري از آثار ارايهشده در اين نمايشگاه، در عين حال كه ادامه منطقي كارهاي پيشينند، از نظر تكنيكي و بياني پختهتر و دقيقتر به نظر ميرسند. پيرهاشمي همچنان به فضاسازي سينمايي خود وفادار مانده، اما اين بار بهنظر ميرسد فاصله ميان نقاشي و زندگي روزمره ايراني كمتر شده است.
آدمهاي او ديگر نه شخصيتهايي نمادين كه بيشتر شهرونداني واقعياند؛ مردماني كه در خيابانهاي شلوغ تهران يا در خانههاي كوچك و تنگ زيست ميكنند و بار سنگين تاريخ و سياست را بر شانههاي خود حمل ميكنند .
عليرضا سميعآذر در يادداشت خود به همين نكته تأكيد كرده و نوشته است كه پيرهاشمي هنرمندي است كه ميتواند تجربه زيسته جمعي را به تصويري بدل كند كه همزمان شخصي و عمومي است. او معتقد است كه ارزش كار پيرهاشمي در همين توانايي نهفته است: توانايي در تبديل خاطرات و رنجهاي فردي به زبان مشترك تصويري. اين زبان، براي مخاطب ايراني آشنا و ملموس است و براي مخاطب خارجي، دريچهاي است به فهم جامعهاي كه كمتر شناخته ميشود. همين نگاه تحليلي و درك بينظير سميعآذر، جايگاه او را در ميان متفكران هنر معاصر ايران ممتاز كرده و سبب شده است تا هر يادداشت او نهتنها يك نقد، بلكه يك سند تاريخي و فرهنگي باشد كه در فهم جريان هنر امروز ايران نقشي تعيينكننده دارد.
او همانگونه كه در نمايشگاههاي بينالمللي ديدهايم، توانسته است با زبان تصوير با ديگران سخن بگويد، بيآنكه هويت ايراني خود را قرباني كند. در حقيقت، جهاني شدن در آثار او نه به معناي از دست دادن ريشهها، بلكه به معناي يافتن بيان جهاني براي دغدغههاي محلي است. در شرايط كنوني جامعه ايران، بازگشت پيرهاشمي به صحنه گالريهاي تهران معنايي فراتر از يك رخداد صرفا هنري دارد. اين نمايشگاه ميتواند نشانهاي از بازتعريف نقش هنر در جامعه باشد؛ جامعهاي كه درگير بحرانهاي اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي است و نيازمند بازخواني نسبت خود با هنر است. در چنين بستري، هنر پيرهاشمي نه تزئيني و نه سرگرمي، بلكه ضرورتي حياتي است.
او با زبان نقاشي ميپرسد: انسان ايراني امروز چگونه زيست ميكند؟ چه چيزي او را به پيش ميراند و چه چيزي او را به بند كشيده است؟ و آيا در ميان اين همه فشار، هنوز جايي براي اميد و رويا باقي مانده است؟ روزنامه اعتماد به عنوان رسانهاي كه همواره در پي تحليل و بازخواني وضعيت اجتماعي ايران بوده، ميتواند از خلال اين نمايشگاه بار ديگر نقش هنر را در جامعه برجسته كند. افشين پيرهاشمي با آثارش نشان ميدهد كه هنر، نه در حاشيه، بلكه در متن زندگي جاري است.
اگر چه ممكن است مخاطب در برابر برخي آثار او احساس ناخوشايندي پيدا كند، اما همين ناخوشايندي نشانه موفقيت هنرمند است؛ چرا كه او توانسته است آينهاي پيش روي ما بگذارد كه از ديدنش گريزانيم. نگاه به تاريخ هنر معاصر ايران نشان ميدهد كه پيرهاشمي يكي از معدود هنرمنداني است كه توانسته پلي ميان مخاطب عام و خاص بزند. آثارش هم در حراجهاي هنري خريداران خود را داشته و هم در نمايشگاههاي عمومي تماشاگران عادي را به فكر فرو برده است. اين دوگانهسازي ميان بازار و اجتماع، ميان نخبه و عامه، در كار او چندان معنا ندارد؛ چرا كه نقاشيهايش به همان اندازه كه براي مجموعهدار جذابند، براي رهگذر معمولي نيز پرسشبرانگيزند.
نكته مهم ديگر در تحليل آثار او، ارتباطشان با ادبيات و سينماست. پيرهاشمي بارها گفته كه تحتتأثير روايتهاي ادبي و سينمايي است. اين تأثير را ميتوان در ساختارهاي روايي آثارش ديد؛ در برشهاي ناگهاني، در سكوت ميان قابها، در حضور شخصيتهايي كه انگار از دل رمان يا فيلمي نيمهتمام بيرون آمدهاند. همين ويژگي، آثار او را براي مخاطبان غيرايراني نيز قابل درك كرده است؛ چرا كه زبان جهاني سينما در آنها جاري است.
نمايشگاه اخير افشين پيرهاشمي در گالري بوم، رويدادي است كه نميتوان آن را ناديده گرفت. اين نمايشگاه تنها يك بازگشت شخصي نيست، بلكه نشانهاي است از استمرار و تحول يك زبان تصويري خاص در هنر معاصر ايران. حضور يادداشت تحليلي سميعآذر نيز به آن اعتبار بيشتري بخشيده و زمينه گفتوگويي گستردهتر را فراهم آورده است. چنين گفتوگويي ميتواند به پرسشهاي بنياديتر بينجامد: جايگاه هنر در جامعه ايران امروز چيست؟ آيا هنرمند ميتواند در برابر فشارهاي سياسي و اقتصادي ايستادگي كند؟ و مهمتر از همه، آيا هنر ميتواند همچنان صداي وجدان جمعي باشد؟ افشين پيرهاشمي با آثار خود پاسخي تلويحي به اين پرسشها داده است: پاسخي كه نه در كلمات كه در رنگ و خط و فرم متجلي ميشود.
هنر او يادآور اين حقيقت است كه حتي در تيرهترين روزها نيز، تصوير ميتواند روشني بيافريند. بازديدكنندگان از گالري بوم اين روزها، با نگاهي متفاوت به خيابان بازميگردند؛ نگاهي كه شايد پرسشگرتر، عميقتر و آگاهتر از پيش باشد. و اين، بزرگترين دستاورد يك نمايشگاه هنري است.