از چرخشهاي هويتي تا بازسازي عقلانيت تمدني
مجتبي مقصودي
در روزگار كنوني كه بحث «هويت ايراني» بار ديگر در كانون انديشههاي فرهنگي، سياسي و اجتماعي قرار گرفته، بازخواني تجربهها و ديدگاههاي متفكراني كه اين مفهوم را در پيوند با تمدن، اعتماد و گفتوگو تحليل كردهاند، اهميتي دوچندان يافته است. ايران معاصر با چالشهايي روبهرو است كه بخشي از آن ريشه در بحران معنا و گسست نسلها دارد؛ اما در دل همين بحران، ظرفيت بازسازي عقلانيت و گفتوگوي تمدني نيز نهفته است. گفتوگو درباره «هويت و تمدن ايراني» تنها بحثي نظري نيست، بلكه مساله آينده زيست ملي و نحوه تعامل ايران با جهان را رقم ميزند؛ امري كه مستقيما به پيوند فرهنگ، سياست و اعتماد اجتماعي بازميگردد.
دكتر مجتبي مقصودي، رييس انجمن مطالعات صلح و عضو هيات علمي گروه علوم سياسي دانشگاه آزاد در نشستي كه در محل خانه انديشهورزان برگزار شد، به تشريح ديدگاههاي خود در زمينه هويت و تمدن ايراني پرداخت و با تاكيد بر تجربههاي زيسته، مسير مطالعاتي و تحليلهاي نظري خود، ابعاد تاريخي، فرهنگي و اجتماعي اين مفهوم بنيادين را به بحث گذاشت.
دكتر مجتبي مقصودي، در ابتدا با اشاره به ريشههاي زيسته هويتي خود گفت: از همان سالهاي نخست زندگي، در خانوادهاي چشم به جهان گشودم كه باور به ايران و پيوند با فرهنگ آن، نه صرفا در گفتار بلكه در زيست روزمره جاري بود. فضاي خانه و جامعه آن روزگار، مهر به اين سرزمين را بخشي از تربيت ميدانست و خاطرات كودكي من، از كوچه و مدرسه تا آيينهاي سنتي، همه با احساس تعلق به ايران درهم تنيده بود. اين پيوند نسلي با فرهنگ، بهتدريج در من به دغدغهاي عميق بدل شد؛ دغدغهاي كه بعدها مسير علمي و مدني مرا رقم زد.
وي در ادامه بيان كرد: دوران سربازي براي من نقطه عطف بود، چون براي نخستينبار ايران را در چهره واقعياش ديدم؛ ايراني با همه رنگها و قومها. همنشيني با جواناني از كرمانشاه، لرستان، مشهد و اهواز نشان داد كه ايران نه مجموعهاي از تفاوتها، بلكه موجودي واحد است كه از تنوعش نيرو ميگيرد. اين تجربه، ذهنم را از تعلق عاطفي صرف به سوي بازشناسي علمي هدايت كرد.
مقصودي افزود: با ورود به دانشگاه، اين آگاهي عميقتر شد. در مجاورت همكلاسيهايي از سراسر كشور دريافتم كه فرهنگهاي گوناگون در كنار هم معناي «ايران» را ميسازند. در دوره دكترا، بهويژه با بهرهگيري از آموزههاي استادان بزرگي چون دكتر شيخالاسلامي و دكتر باوند، نگاهم از احساس مليگرايانه به تأمل فلسفي و نظري درباره مفهوم هويت تغيير كرد. فهميدم كه شناخت ايران در گرو ديدن واقعيت قومي، فرهنگي و تاريخي در چارچوبي واحد است.
اين عضو انجمن علوم سياسي ايران يادآور شد كه زادگاهش خود نمونهاي از وحدت در عين كثرت بود؛ شهري كه اقوام مختلف در كنار هم زيست ميكردند و همين تجربه زيسته، بنيان مسير مطالعاتيام در زمينه هويت و تمدن ايراني شد.
از بحران قومي تا گفتوگوي ملي
تولد رويكرد تمدني
دكتر مقصودي با مرور نخستين پژوهشهاي خود گفت: نخستين پژوهش جديام درباره بحرانهاي قومي در ايران بود؛ رسالهاي كه در فضاي دانشگاهي آن روز كمتر كسي به سراغش رفته بود. در اين پژوهش كوشيدم واقعيتهاي اجتماعي را فراتر از قالبهاي سياسي تحليل كنم. با گذر زمان واژه «بحران» را كنار گذاشتم تا نگاه از حالت بحرانمحور به سمت چشمانداز تحولمحور تغيير كند. مجموعهاي از تأليفات بعدي درباره «تحولات قومي و اجتماعي ايران» ادامه همين مسير فكري بود كه مرا از نگاه جزيينگرانه به ديد كلنگر رساند. وي افزود: در ميانه دهه هفتاد، تاسيس فصلنامه «مطالعات ملي» را آغاز كردم. شبها را تا دير وقت در دفتر ميماندم تا صفحات مجله آماده شود، زيرا باور داشتم توليد اين نشريه صرفا چاپ مقاله نيست بلكه گامي در جهت ساخت گفتوگويي علمي با رويكرد ملي است. تجربه فصلنامه برايم سنگبناي مهمي شد، زيرا نشان داد فهم ايران در دو بُعد «هويت ملي» و «تمدن تاريخي» معنا مييابد، نه صرفا در تحليل قومها و سياستها.
رييس انجمن مطالعات صلح در ادامه به بُعد مدني و اخلاق حرفهاي كار خود اشاره كرد و گفت: بيش از دو دهه فعاليت علمي و اجتماعي را با روحيه داوطلبي پيش بردهام؛ بدون چشمداشت شخصي، بلكه با باور به استمرار و اثرگذاري واقعي. كار علمي، اگر با عشق و تداوم همراه شود، خود بدل به بخشي از هويت فرد و جامعه خواهد شد. هويت در استمرار معنا مييابد نه در آغاز؛ همانگونه كه فرهنگ نيز در تداوم رفتار و انديشه رشد ميكند.
پيوند نظري فرهنگ، تمدن و هويت از خودشناسي تا رواداري اجتماعي
مقصودي در ادامه گفتوگو توضيح داد: نميتوان مفاهيم «هويت»، «تمدن» و «فرهنگ» را از يكديگر جداسازي كرد. فرهنگ، بخش معنوي و دروني زيست انساني است؛ مجموعهاي از باورها، آيينها و ارزشهايي كه در گذر تاريخ شكل گرفتهاند. اما تمدن، تجلي بيروني همين فرهنگ است، هنگامي كه معنا و ارزش به قالبهاي نهادي، سياسي و مادي در جامعه تبديل ميشود. تمدن بر دوش فرهنگ پويايي استوار است و هرگاه فرهنگ دچار ايستايي شود، تمدن نيز فرسوده ميشود. وي در ادامه افزود: هويت سازهاي فرهنگي است كه در پاسخ به پرسشهاي «من كيستم» و «ما كيستيم» شكل ميگيرد. اين مفهوم همزمان با خودشناسي فردي و اجتماعي مرتبط است و نيز بازتاب نگاه ديگران به ما را دربر ميگيرد. هر جامعه هويتش را بر پايه زبان، دين، نژاد و سرزمين بازميسازد، اما همواره اين بازسازي تحتتاثير نگاه ديگري است. به همين دليل، مساله هويت نه فقط فلسفي بلكه سياسي-اجتماعي است و پس از فروپاشي شوروي نقشي محوري در تحليل جهان معاصر يافته است.
اين عضو انجمن علوم سياسي ايران تاكيد كرد: هويت نبايد صرفا در تقابل با ديگري تعريف شود؛ ملتها ميتوانند براساس داشتههاي خود هويت خويش را بسازند، بيآنكه نيازمند نفي ديگران باشند. اما در واقعيت سياسي بسياري جوامع نوظهور، سياست هويتسازي از مسير دستكاري تصوير «خود» و «ديگري» ميگذرد. گاه دولتها براي تقويت همبستگي ملي مفاخر تاريخي را برجسته ميكنند و از دل گذشته چهرههايي را برميكشند تا مشروعيت خود را تثبيت كنند. اين روند طبيعي است اما خطر توليد هويتهاي مصنوعي را دارد؛ هويتهايي كه واقعيت زيسته را پنهان و در بلندمدت به ضد خود بدل ميشوند. وي در اين باره افزود: هويتِ سالم بايد بر تركيب داشتههاي تاريخي با نيازهاي امروز جامعه بنا شود. تنها تكرار گذشته يا بازگويي روايتهاي اسطورهاي نميتواند به دوام هويت ملي بينجامد؛ بايد گذشته را با خرد و اعتماد بازخواني كرد. اعتماد، عنصر بنيادين اين فرآيند است؛ جامعه بايد باور كند كه روايت تاريخياش جعلي نيست، بلكه ريشه در فرهنگي اصيل دارد. هرگاه اعتماد اجتماعي فروبريزد، هويت ملي نيز فرو خواهد پاشيد.
فراز و فرود روح ايراني از چرخه افراط تا ضرورت تعامل جهاني
رييس انجمن مطالعات صلح با تمركز بر ابعاد تاريخي تمدن ايراني گفت: هويت و تمدن ايراني حاصل قرنها تجربه مشترك، تنوع فرهنگي و زيست مسالمتآميز در يك بستر جغرافيايي واحد است. مردم ايران در شادي و رنج، با همه كثرتها، ذيل يك سقف تاريخي زندگي كردهاند و همين اشتراك زيست، بنيان اصلي هويت ايراني است. ظرفيت مدارا و پذيرندگي در اجتماع ايراني بالا بوده و اختلافات معمولا زماني تشديد شده كه دولتها ميان «خودي» و «غيرخودي» مرز سياسي ساختهاند. از نظر اجتماعي، ايرانيان در لايههاي مردمي با تنوع ديني و فرهنگي كنار آمدهاند، اما سياستهاي رسمي گاه اين توازن طبيعي را برهم زده است.
وي در ادامه خاطرنشان كرد: يكي از ضعفهاي فرهنگي ما كمتوجهي به بهرهگيري از سرمايههاي تاريخي است؛ داريم اما نمينمايانيم. جهان امروز عرصه رقابت در عرضه فرهنگ است، نه موزهداري و انزوا. تمدن زنده بايد ميان اجزاي هويتي خود تعادل برقرار كند و جامعه ايراني در يك قرن اخير گرفتار چرخش افراط و تفريط بوده است؛ گاه باستانگرايي ناسيوناليستي به نفي سنت ديني انجاميده و گاه تاكيد افراطي مذهبي، به دينگريزي و شكاف اجتماعي منجر شده است. نتيجه آنكه هويت ملي در عمل نتوانسته عامل انسجام باشد.
وي افزود: براي خروج از اين وضعيت بايد از نگاه ابزاري به فرهنگ عبور كرد. تا زماني كه عدالت اقتصادي با همبستگي ملي همراه نشود، هر كوشش فرهنگي شكننده خواهد بود. تجربه مشروطه تا انقلاب نشان ميدهد كه تحليلهاي ايراني اغلب تكبعدي بودهاند. مدرنيته بدون مذهب يا مذهب بدون اجتماع. اكنون زمان بازگشت به نگاه ديالكتيكي و گفتوگومحور است تا نيروهاي فرهنگي و سياسي در قالبي همافزا فعاليت كنند.
مقصودي در ادامه گفت: سه الگوي رفتاري در جامعه ايراني قابل شناسايي است؛ نخست «تكگويان» كه تنها صداي خود را ميشنوند؛ دوم، «گفتوگوگرايان» كه بر مدارا و تعامل تاكيد دارند و سوم، «فرصتطلبان» كه پيوسته در تغيير موضع و منفعتانديشي بهسر ميبرند. استمرار فرهنگي و تمدني ايران در گرو تقويت گروه دوم، يعني گفتوگومحوران است. هويت ايراني ذاتا تلفيقي است و نبايد به يك محور تقليل يابد. تمركز بر زبان يا دين يا تاريخ به تنهايي، هويت ما را ناقص ميكند؛ بايد همه عناصر در كنار هم معنا يابند.
اين عضو هيات علمي دانشگاه گفت: نظام آموزشي نقش بنيادين در اين هماهنگي دارد؛ از كودكي بايد حس تعلق به وطن و ميراث فرهنگي را با تعادل آموزش داد تا از تله تكعنصري رها شويم. دال مركزي روح ايراني در چندمحوري بودن است؛ تركيب پوياي عناصر پايدار و متغير. ايران امروز نيازمند رابطهاي تازه با جهان است. جهاني كه سياست و تمدن در آن بر پايه تعامل شكل ميگيرد. دولتِ قرن بيستويكم بايد منعطف و جهانيفهم باشد، نه گرفتار قالبهاي جنگ سرد و انزواطلبي. هويت ايراني زماني تداوم مييابد كه بتواند با جهان گفتوگو كند و فرصتها را بشناسد.
رييس انجمن مطالعات صلح افزود: راز ماندگاري روح ايراني در تعامل نهفته است؛ هيچ فرهنگي در انزوا زنده نميماند. ما بايد با جهان مصالحه كنيم، گفتوگو كنيم و سهم خود از تمدن امروز را بازشناسيم. صرف تكرار نامها و افتخارات تاريخي، مشكلات واقعي جامعه را حل نميكند. هويت در پيوند با كارآمدي معنا دارد. تجربه نشان داده هر جا به ملت ايران فرصت داده شده، آن را به بهترين وجه به كار گرفتهاند؛ پس بايد راه را براي فرصتسازي بيشتر گشود.
وي در ادامه به تجربه پس از جنگ 12 روزه اشاره كرد و گفت: جامعه ايران پس از آن روزها شاهد خيزشي عاطفي و ملي بود كه توانست براي مدتي كوتاه «ما بودگي» و همبستگي جمعي را بازآفريني كند. در خيابانها و رسانهها نوعي وحدت نمادين شكل گرفت؛ اما اين شور اجتماعي به سياستهاي پايدار تبديل نشد و زود فرو نشست. مردم انتظار واكنشي هوشمندانه از دولت داشتند، ولي آنچه رخ داد بيشتر جنبه نمايشي داشت. باوجود اين، عقلانيتي ژرف در جامعه باقي ماند؛ عقلانيتي كه از تاريخ آموخته است در لحظه خطر خود را حفظ كند. وي افزود: نيروهاي اجتماعي واكنش نشان دادند نه از سر شور سياسي بلكه از هراس مشترك نسبت به از دست رفتن تماميت ارضي كشور. در چنين شرايطي تدبير سياسي و هنر معامله هوشمندانه اهميت مييابد. سياستمداران كوتاهانديش با ناديده گرفتن منطق مذاكره، فرصتها را به تهديد بدل كردهاند و عقلانيت تاريخي ايران را در تله انفعال فرو بردهاند.
ناكارآمدي و فرسايش اعتماد تهديد نرم تمدن ايراني
اين عضو انجمن علوم سياسي ايران در ادامه گفت: پس از اين رويداد، نظام سياسي فرصت ايجاد سرمايه ملي را از دست داد. جامعه روشنفكري و ايرانيان خارج از كشور در وضعيت تعليق قرار گرفتند و بياعتمادي اجتماعي افزايش يافت. از دل اين بيتوجهيها فرسايش سرمايه اجتماعي شكل گرفت. اعتمادي كه زماني ستون ثبات جامعه بود. جوانان امروز در برابر وعدههاي بيپايان، به بياعتمادي رسيدهاند و مشروعيت سياسي بدون كارآمدي زميني دوام ندارد. ناكارآمدي در جزييات زندگي روزمره، از اقتصاد تا اميد اجتماعي محسوس است و جامعهاي كه اعتماد را ميسوزاند، توان بازسازي خود را از دست ميدهد.
وي در پايان اين گفتوگو با اشاره به پيوند ايران و جهان تصريح كرد: در چشمانداز جهاني، بحث به سوي پديده جهانيشدن كشيده ميشود؛ روندي واقعي و اجتنابناپذير كه ميتواند تهديد يا فرصت باشد. جهانيشدن اگر با تدبير و گفتوگو همراه شود، تهديد نخواهد بود. براي كشوري با پيشينه تمدني ايران، اين جريان ظرفيت بازنمايي فرهنگي در عرصه جهاني را دارد. بايد مسير سيل را هدايت كرد نه در برابرش سد ساخت. تمدنها امروزه با تعامل و ارتباط زنده ميمانند نه با انكار ديگري. «روح ايراني» نيز در گفتوگو با جهان تداوم مييابد نه در جدايي و سكوت.