چرا تركيه و عربستان همزمان به تهران آمدند؟
عارف دهقاندار
حضور همزمان وزير خارجه تركيه و معاون سياسي وزارت خارجه عربستان در تهران در فضايي صورت گرفت كه منطقه پس از يك دوره ركود نسبي ناشي از آتشبس غزه و كاهش موقت تنشها، اكنون دوباره وارد مرحلهاي از بازآرايي ژئوپليتيك شده است. تماس اخير وزير خارجه ژاپن با عباس عراقچي و تاكيد بر ضرورت تسريع در دستيابي به توافق با امريكا نشان ميدهد كه پرونده هستهاي ايران بار ديگر به سطحي از اهميت رسيده كه بازيگران آسيايي و اروپايي مايلند از تشديد آن جلوگيري كنند. اين تماسها در واقع بازتاب تغييري بزرگتر در نظام ادراكي قدرتهاي منطقهاي است: آنان بر اين باورند كه اسراييل و امريكا در هفتهها و ماههاي اخير ضربات مهمي به ايران و متحدانش وارد كردهاند و اكنون در تلاشند اين دستاوردها را از طريق فشار سياسي تثبيت كنند. اين برداشت بهويژه در لبنان و سوريه قابل مشاهده است، جايي كه طرف مقابل پس از آتشبس جنگ سوم لبنان خواستار خلع سلاح حزبالله شده، درحالي كه از نگاه بيروت، ثبت بيش از ۷۰۰ نقض آتشبس و شهادت صدها فرمانده مقاومت، هرگونه بحث درباره خلع سلاح را فاقد هرگونه پشتوانه امنيتي ميسازد. اين شكاف ادراكي دقيقا همان منطقي است كه در پرونده هستهاي ايران نيز بازتوليد ميشود: ايران كه طبق مصوبه مجلس همكاري خود با آژانس را كاهش داده، تاكيد دارد كه حملات اسراييل به تاسيسات هستهاي يك عضو NPT تنها در صورتي قابلچشمپوشي است كه خسارات جبران شود و تضمينهاي معتبر ارايه گردد؛ اما طرف مقابل مطالباتي همچون توقف كامل غنيسازي، محدوديت برنامه موشكي و كاهش حمايت منطقهاي ايران را پيش ميكشد كه با منطق متقابل سازگار نيست. در چنين بستر پرتنشي، سفر مقام عربستاني به تهران را بايد در چارچوب تغييرات ساختاريتري فهم كرد. روابط ايران و عربستان طي يك دهه گذشته از رقابتهاي تند و روياروييهاي نيابتي به مرحلهاي رسيده كه دو طرف به ضرورت ايجاد «مديريت مشترك مخاطرات» پي بردهاند. عربستان، با وجود اختلافات باقيمانده، اكنون در حال رايزني مستمر درباره سه پرونده كليدي سوريه، لبنان و فلسطين است و سفير يا مقامهاي ارشدش بهطور منظم در تهران ديدارهايي با محور تبادل ارزيابيهاي سياسي و امنيتي برگزار ميكنند. رياض اينك به اين جمعبندي رسيده كه تحولات منطقه -از افزايش تعرضات اسراييل تا ناپايداري سوريه-ظرفيت آن را دارند كه پروژههاي اقتصادي عظيم عربستان را تهديد كنند. براي نمونه، برنامههاي توسعهاي محمد بن سلمان نيازمند كاهش هزينههاي دفاعي، ثبات نسبي در خليجفارس و جلوگيري از جنگهاي جديد در لبنان است؛ زيرا هرگونه درگيري گسترده با مشاركت نيروهاي مقاومت ميتواند امنيت انرژي و مسيرهاي تجاري عربستان را تضعيف كند. در اين چارچوب، عربستان ديگر صرفا به دنبال مهار ايران نيست، بلكه هدف آن مديريت خطرات مشترك است؛ خطراتي كه رفتارهاي اسراييل، تغييرات راهبردي امريكا و افزايش نقش بازيگران منطقهاي در شكلدهي به محيط امنيتي آن را تشديد كرده است. رياض البته همچنان در تعامل با واشنگتن باقي خواهد ماند، اما تجربه چند سال گذشته موجب شده كه براي جلوگيري از تنشهاي غيرقابلكنترل، نقش مستقيم تهران را به رسميت بشناسد. در سوي مقابل، سفر وزير خارجه تركيه به تهران بازتاب شرايط متفاوت اما همسنگي است كه آنكارا در آن قرار گرفته. تركيه پس از سالها مداخله در سوريه و پيشبيني سقوط دولت دمشق، اكنون با واقعيت جديدي مواجه است: تثبيت نسبي موقعيت دولت سوريه، افزايش حضور نظامي امريكا در شرق فرات، نقشآفريني اسراييل در شمال و بلنديهاي جولان و پيچيدگي روابط نيروهاي كردي با واشنگتن و تلآويو. شكست برآوردهاي اوليه آنكارا در مورد آينده سوريه سبب شد كه تركيه بهتدريج از منطق «مهندسي نظم سياسي سوريه» به سوي «محدودسازي تهديدات پيراموني» حركت كند، به همين دليل، تهران از ديد تركيه يك متغير حذفناپذير در معادله سوريه باقي مانده است؛ حتي اگر اختلافات جدي درباره آينده شمال سوريه وجود داشته باشد. هاكان فيدان در ديدار با مسعود پزشكيان به لزوم همگرايي كشورهاي مسلمان و ايجاد سازوكارهاي همكاري مشابه تجربه اروپا اشاره كرد؛ تجربهاي كه از دل جنگها ساختارهاي مشترك اقتصادي و سياسي را بنا كرد. اين اشاره، علاوه بر جنبه نمادين، بازتاب نگراني آنكارا از تنشهاي منطقهاي است كه ممكن است پروژههاي ژئوپليتيك تركيه -از كريدورهاي ارتباطي تا نقشآفريني در قفقاز- را تحتتاثير قرار دهد. مساله دالان زنگزور، رقابت تركيه و ايران در آسياي غربي و حضور فعال اسراييل در آذربايجان نيز باعث شده كه دو كشور به گفتوگوهاي مستقيم بيشتري نياز پيدا كنند.
همزماني سفرهاي عربستاني و تركيهاي را نبايد نشانه همگرايي سهجانبه پايدار دانست، بلكه بيشتر نمادي از تلاقي نيازهاي حياتي هر سه كشور براي جلوگيري از شعلهور شدن درگيريهاي جديد است. هر سه بازيگر در موقعيتي قرار گرفتهاند كه در آن، عدم گفتوگو ميتواند هزينههاي امنيتي و اقتصادي سنگيني به همراه داشته باشد. تركيه نگران است هرگونه درگيري ايران و اسراييل، تعادل شكننده در شمال سوريه را برهم بزند؛ عربستان نگران پيامدهاي جنگ احتمالي در لبنان و تاثير آن بر امنيت انرژي و سرمايهگذاري است و ايران نيز در شرايطي قرار دارد كه بايد سطحي از ارتباط با بازيگران منطقهاي را براي كاهش فشارهاي واردشده ازسوي امريكا و اسراييل حفظ كند. از اين منظر، «همافزايي تاكتيكي» ميان اين سه بازيگر بيشتر به معناي ايجاد فضاي تنفسي براي مديريت بحرانهاست تا شكلدهي به سازوكارهاي بلندمدت همكاري. با اينحال، همين سطح از همافزايي نيز اهميت دارد، زيرا نشان ميدهد كه نوعي بازگشت به منطق ديپلماسي منطقهاي در حال شكلگيري است؛ منطقي كه هدف آن جلوگيري از جنگهاي ناخواسته است.
در لايه عميقتر، اين رفتوآمدها بازتاب تلاشي است براي بازتعريف نقش كشورهاي منطقه در نظمي كه درحال گذار است. حضور فعال چين در ميانجيگري ايران-عربستان، بازگشت فرانسه به پرونده لبنان، تلاش امريكا براي مهار تنشها بدون بهروز كردن مطالبات هستهاي و تمايل كشورهاي منطقه به چندقطبيسازي تعاملات امنيتي، همگي به اين معناست كه خاورميانه در آستانه يك مرحله گذار قرار دارد. در چنين وضعيتي، تركيه و عربستان ميدانند كه اگر مداخله قدرتهاي فرامنطقهاي محدود نشود، مديريت بحرانهاي شامات، لبنان و قفقاز از كنترل آنان خارج خواهد شد، به همين دليل، گفتوگو با تهران براي تثبيت نقش و وزن ژئوپليتيك آنان ضروري است. اما امكان شكلگيري يك سازوكار سهجانبه پايدار همچنان محدود است، زيرا اختلافات ساختاري -از پرونده سوريه تا موضوع نيروهاي غيردولتي- مانع از آن است كه همكاريها فراتر از اقدامات مقطعي رود. يكي از مهمترين موانع در مسير هرگونه ابتكار منطقهاي، موضع واشنگتن است. امريكا، تحتتاثير فشارهاي داخلي، لابيهاي منطقهاي و برداشتهاي امنيتي دهه گذشته، مطالباتي را مطرح ميكند كه عملا امكان توافق با ايران را ازبين ميبرد. توقف كامل غنيسازي، محدوديتهاي شديد موشكي و الزام ايران به كاهش حمايت از متحدان منطقهاي، نه با موازنه قدرت منطقه سازگار است و نه با تجربه مذاكرات گذشته، به همين دليل، هرگونه ميانجيگري تركيه يا عربستان در بهترين حالت ميتواند زمينه را براي كاهش سوءتفاهمها فراهم كند، اما قادر به رفع بنبست اصلي نخواهد بود. ايران نيز باتوجه به حملات اسراييل به تاسيسات هستهاي و عدم ارايه تضمينهاي معتبر ازسوي امريكا، حاضر نيست امتيازهايي فراتر از چارچوب توافقات پيشين اعطا كند. در نتيجه، وضعيت فعلي نوعي «تعليق خطرناك» ايجاد كرده است كه در آن، هرگونه محاسبه اشتباه ميتواند روند تنشزدايي را از مسير خارج سازد. با وجود اين، سفر مقامهاي تركيه و عربستان به تهران نشان ميدهد كه درك مشتركي از خطر جنگ جديد در حال شكلگيري است؛ خطري كه نه تنها كشورهاي درگير بلكه تمامي بازيگران منطقهاي از آن آسيب خواهند ديد. درگيري احتمالي در لبنان ميتواند به سرعت پاي امريكا، ايران، حزبالله، اسراييل و حتي بازيگران خليجفارس را وارد ميدان كند. تنش بر سر برنامه هستهاي نيز هر لحظه ميتواند از مسير ديپلماسي خارج شده و به تقابل محدود يا گسترده تبديل شود. در اين شرايط، تركيه و عربستان ميدانند كه بدون ايجاد كانالهايي براي گفتوگو با تهران، امكان مديريت پيامدهاي درگيري وجود نخواهد داشت. اين تحركات اگرچه به معناي نزديكشدن مواضع سه كشور در همه پروندهها نيست، اما نشانهاي است از اينكه منطقه در آستانه ورود به مرحلهاي قرار دارد كه در آن «ديپلماسي پيشگيرانه» دوباره به يكي از ابزارهاي اصلي سياست خارجي تبديل شده است.
پژوهشگر ارشد مسائل خاورميانه