هر خانه روحي دارد
بيتا جعفري
خانواده اولين نهاد اجتماعي و كوچكترين واحد تشكيلدهنده جامعه، عملا بازتاب جهاني است كه از دل آن برآمده است. خانواده سه نفره «پيرپسر» نشاندهنده لايههاي زيرين روابط انساني، پيچيدگيهاي شخصيتها، وابستگيها، چالشهاي عاطفي، خشونت روابط، مشكلات اقتصادي و دغدغههاي متنوعي است كه اعضايش درگير آنها هستند. خانه و خانواده با تمام امنيتي كه براي افراد دارد، گاهي معنايي متناقض داشته و ناامنترين مكان براي زندگي شده و ممكن است بستر قتل زناني شود كه مورد تاييد مردان نبودهاند؛ خانه پيرپسر خانهاي از اين جنس است.
در «پيرپسر» خودِ خانه هم به نوعي شخصيتي زنده و حاضر در نظر گرفته ميشود. اين ديدگاه بهويژه در چند دقيقه پاياني فيلم كه هر سه مرد بر زمين افتادهاند و دوربين در خانه ميچرخد و همه جاي فضاي بسته خانه را به مثابه زنداني نشان ميدهد بيشتر تقويت ميشود. انگار خانه روحي داشته كه حالا روحِ خانه دارد آزاد ميشود. خانه كه متعلق به مادرِ علي بوده و از دست غلام دقمرگ شده، براي علي حكم مادر را دارد. از طرفي خانه به واسطه محل كارِ مادر كه آرايشگاهي در گوشه حياط است براي رضا هم حكم مادر را دارد. خانه به واسطه جسد رعنا و مادرِ رضا كه در حياط خانه دفن شدهاند، همزمان به مثابه گورستان نيز هست. وقتي روي پنجرهها را حصار كشيده و تمام درها را قفل ميكنند خانه معناي زندان هم پيدا ميكند؛ زنداني كه زندگانش فقط از طريق مردن ميتوانند از حصارش بگذرند. وقتي درگيري و جنگ قدرت پيش ميآيد و غلام براي پسرانش رجزخواني ميكند، خانه صحنه جنگ و نبرد تنبهتن ميشود و در پايان كه دو قتل رخ ميدهد خانه مسلخ و كشتارگاه هم ميشود. در مجموع، خانه هم مكاني براي زندگي است، هم مادر است، هم زندان، هم گورستان، هم مسلخ، هم قلك پولي است كه با شكاندنش سرمايه لازم براي تغييرات بزرگ به دست ميآيد. براي رسيدن به رهايي بايد از اين خانه، از اين مادر، از اين زندان، از اين گورستان، از اين سرمايه عبور كرد، اگر زنده نشد، مرده. در پايان دو نفر ميميرند و نفر سوم سالهاست هم مرده، هم عزادارِ مردگان است. رهايي از اين خانه تنها با ويراني ميسر است. فضاسازي و دكور خانه به شكلي بسيار هوشمندانه در خدمت فضاهايي است كه خانه نقشِ آنها را پذيرفته است. نورپردازي خاصِ خانه، خانهاي تاريك و كمنور كه نورِ اصلي در آن وجود ندارد و تنها منابع روشنايي نورِ ديواركوبها، نورِ هود و نورِ زيرِ كابينتهاست بسيار عالي صورت گرفته است. نورِ اصلي يا لوسترهاي روشنيبخش در اينجا ميتوانند استعارهاي از ستونهاي خانه، مادر و پدر باشند كه هر دو غايبند، هر دو مادر مردهاند و از پدر چيزي جز مردي مستبد، كنترلگر، معتاد و هرزه باقي نمانده است كه از نقش پدر فرسنگها فاصله دارد. تمامِ جزييات خانه و وسايلش حكايت از فرسودگي و زوالي را دارد كه سرنوشتِ محتومِ خاندانِ ساكن در آن است. خودِ خانه با تمام جزيياتش زيرِ بارِ رازش قد خم كرده است.
«پيرپسر» فيلمي در ژانر درام است كه به نويسندگي و كارگرداني اكتاي براهني تابستان 1404 اكران شده است. وقتي كارگردان و نويسنده يكي هستند، ريزترين جزييات توليدِ اثر هم به درستي پرداخت شده و يكدستي و تاثير واحد عناصر فيلم كاملا ملموس است. اين فيلم چهار بازيگر اصلي دارد كه هر چهار بازيگر تبديل به شخصيت شدهاند.
رعنا، تنها شخصيتِ زنِ فيلم، به دنبال زيستي است كه از عهده مخارج آن برنميآيد؛ اما به هر طريقي ميخواهد به خواستههايش رسيده و ويترين زندگياش را نمايش دهد. در عتيقهفروشي چيزهايي را قيمت ميكند كه از عهده خريدش برنميآيد. سوار ماشيني از همسر سابقش ميشود كه يكسالي است اقساطش پرداخت نشده است. در محلهاي به دنبال خانه ميگردد كه در توانِ مالياش نيست و براي ادامه زندگي نمايشياش دنبال پول بهرهاي است. علي را براي نمايش به ديگران و همسر سابقش به دورهمياي ميبرد. به قولِ علي، رعنا چپچشم است و تعبيرش «متناقض» است كه اين كلمه را به «پيچيده» اصلاح ميكند. رعنا دوست دارد پيچيده باشد؛ اما از پيچيدگي بيش از هر چيز از جلب توجه ديگران لذت ميبرد. در يك كلام، او از زندگي به دنبالِ ويترينش است. وقتي پايش به خانه غلام ميرسد، خانه اول برايش زندان شده، بعد گورستان ميشود؛ گويي سرنوشت زنانِ خانه و زوالِ خود خانه گريبانش را ميگيرد. اين خانه براي هيچ زني خانه نخواهد شد.