درباره شاعر فلسطيني كه تصاويري از شعرخوانياش دست به دست ميچرخد
برگ زيتوني تحفه درويش
عبدالجبار كاكايي
«از عشق/ بيست سطر نوشتم/ انگار اين محاصره/ بيست متر عقب نشست». همان قدر كه ادبالمقاومه رهاورد فرهنگ استقامت ملت آواره فلسطين است، محمود درويش نماد شعر پايداري اين سرزمين. پسرك آوارهاي كه نيمهشب از روياي پشت بام خانهاش سراسيمه پايين ميآيد و از بين خار و بوته و علف و زير باران گلوله همراه مادر و پدر ميگريزد، سالها بعد صداي مظلوميت كشور گمشدهاش ميشود، چندان كه حتي در سرزمين دشمنش نيز خوانندگان آثارش كم نيستند: «سربازان مسافت ميان وجود و عدم را / اندازه ميگيرند / با دوربين تانك / ما / فاصله ميان تنمان و گلولهها را اندازه ميگيريم / با حس ششم». شعر درويش از پيرايه و آرايه و زبان بازي تهي است. به صراحت كلمهها تن ميدهد و خاطرات آزاديخواهان سرزمينش را به تصوير ميكشد. صداي هوشياري درويش از حنجره « فيروز»، خواننده لبناني در حافظه قومي اعراب نقش جاودانه اندوهي ابدي است. شاعري كه در روستاي بروه از بخش عكا به دنيا آمد و شصت واندي سال بعد در بيمارستان شهر تگزاس از دنيا رفت آنقدر در سرنوشت ملتش اثرگذار بود كه محمودعباس در كرانه باختري سه روز عزاي عمومي اعلام كرد. درويش در آثار مقاومتش بيش از هر چيزي بر هويت و تبار قومش تاكيد ميكند؛ اصليترين ستون تخريبشده فلسطين و موجوديت پراكندهاي كه در معرض انهدام است: « من عربم / شماره شناسنامهام: پنجهزار است/ و هشت فرزند دارم/ نهمي هم پس از تابستان خواهد آمد / خشمگين شدي؟/ ثبت كن/ من عربم».
ادبيات پايداري كانوني است شعلهور براي بازسازي ارزشهاي جديد، كشته شدن و كشتن كه از زمره رفتارهاي ضد بشري و ضد انساني است، در ادبالمقاومه حامل ارزشهاي ميهني است. اخلاق در زمان جنگ معيارهاي تازهاي دارد و ادبيات موظف است به طراحي آن بپردازد. شعر شعلهور محمود درويش اكسير اين استحاله دايم بود.