كمال تبريزي به چه فكر ميكند؟
درگير بادغدغههاي اجتماعي و هنري
وقتي ازيك فيلمساز درباره دغدغههاي امروزش ميپرسي، پاسخ را مثل داستان فيلمهايش روايت ميكند. همان فيلمهايي كه هميشه همراه با جامعه حركت كرده و دغدغههاي اجتماعي فيلمسازش را بازتاب داده. انگار اين فيلمساز ميخواهد با فيلمهايش كنارمردم بايستد. كمال تبريزي، بازتاب غم و شادي جامعه را در فيلمها، رسالت فيلمسازياش ميداند و تعريف ميكند: «در فيلمهايم از مسائل اجتماعي، اقتصادي و سياسي تاثير ميگيرم و دغدغههاي مردم را به تصوير ميكشم. شايد به خاطر همين است كه مردم نسبت به اين فيلمها عكسالعمل خوبي نشان ميدهند، چون احساس ميكنند، شادي، غم، شرايط مالي و مسائل اجتماعي و سفره آنها دراين فيلمها به تصوير كشيده شده. برخي هم هستند كه اگر توپ در كنند و انقلاب هم شود فيلمهاي فلسفي و روانشناسانه خود را ميسازند. البته آنها هم فيلمهاي خوبي است و كمتر كهنه ميشوند اما هر فيلمسازي رسالتي دارد. همين كه انعكاسدهنده آمال و آرزوهاي جامعه هستم براي من كافي است و اين مسير را در كارنامه فيلمسازيام ادامه ميدهم. مثلا امروز هم در برخي فيلمها، به اختلاس، فساد اداري و شخصيت برخي مديران گذشته پرداخته ميشود. چون اختلاس و فساد، موضوع روز جامعه است». بعد از دغدغههاي اجتماعي و اختلاس، هنر، مهمترين دغدغه تبريزي است. دغدغهاي كه درباره آن ميگويد: «هر وقت ميزان محدوديت در انتخاب سوژهها درهنر بيشتر شده، دايره موضوعات بستهتر ميشود و فرهنگ و هنر به سمت ابتذال ميرود. آنهايي كه به سياست و جامعه كاري ندارند به راحتي فيلمفارسي ميسازند و اين را در دوره هشت ساله احمدينژاد به خوبي مشاهده كرديد. اين امر نگرانكننده است».
نويسنده و كارگردان 57 ساله، حالا در ميانسالي و دوران پختگي فيلمسازي به سر ميبرد، اما دغدغههاي امروزش مثل همان روزي است كه براي نخستين بار پشت دوربين فيلم «آواي غريب» سعيد حاجي ميري قرار گرفت. تبريزي از سال 62 تا امروز، گاهي مرگ را با فيلم «ليلي با من است» دستمايه ساخت فيلم قرار داد، گاهي هم مثل «مارمولك» به سراغ سوژههاي حساس رفت و با حركت بر لبه سياست، مفاهيم ديني و ارزشي را با چاشني طنزبه تصوير كشيد. اين تجربيات باعث شده، تبريزي هم مثل خيلي از فيلمسازان كيفيت فيلمها، تنوع موضوعي و تكنيك ساخت و گيشه پرفروش را بخشي از دغدغههاي صنفي و ملي خود بداند؛ دغدغههايي كه از خوب شدن حال سينما سرچشمه ميگيرد: «مخاطب سينما كم شده و در اين باره بيانصافي است اگر بگوييم فيلمساز مقصر نيست، اما درصد تقصير آنها خيلي كمتر از مديران است، اين غيرقابل انكار است. شرايط اقتصادي فعلي سينما صرفا محصول شرايط كلي اقتصاد و درآمد مردم نيست. هر روز ماشينهاي لوكس و اساسا خودروها بيشتر ميشوند، هزينههاي عجيب و غريب عروسي و مهمانيها سر از روزنامهها در ميآورد، حتي طراحي خانهها عوض شده و رستورانها، مراكز خريد و مكانهاي تفريحي مملو از آدم است. در نقاطي از تهران ماشينهايي را ميبيني كه اصلا به آن محله نميخورد و وقتي تحقيق ميكني ميبيني صاحب آن ماشين در يك خانه 40 متري مستاجر است اما ماشين لوكس قسطي خريده. اين يعني سليقه جامعه عوض شده. دليل اصلي فاصله مخاطب و سينما به روحيه محافظهكاري مديران برميگردد. اگر فيلمها موافق، مخالف و شور و اشتياق نداشته باشند، علاقه عمومي به وجود نميآيد. حس مردم اين است كه اين فيلمها ابتر است و آينه و منعكسكننده مسائل و مشكلات آنها نيست. مطمئن باشيد مردم قبل از ما اين روحيه محافظهكارانه را ميفهمند و مادامي كه امكان طرح آن مسائل نباشد، همينش و همين كاسه است. مينشينند در خانه، ماهواره ميبينند يا فيلمهاي روز دنيا را در سينماي خانگي تماشا ميكنند.»
آقاي كارگردان، اخيرا بعد از مدتها چالش توانسته يكي از فيلمهاي توقيف شدهاش را به پرده سينما بفرستد. اما همچنان به اكران «پاداش» در دوران ساخت آن فكر ميكند و اينكه: «اگر همان نسخه اصلي كه حدود يك ربع از آن حذف شد و الان مثل شير بي يال و دم شده به نمايش در ميآمد، حتي امروز هم اثرگذار بود. من به اين دست فيلمها، فيلم تاريخ مصرفدار نميگويم. اينها مبين مقاطع تاريخي است. فيلمهايي كه وقتي آنها را ببينيم، ميفهميم هشت سال دولت قبل در جامعه چه خبر بود. پاداش، همان موقع بايد نمايش داده ميشد. نشانههاي اين فيلم بر اساس مديران آن مقطع طراحي شده واگر آن دوره نمايش داده ميشد، مردم احساس ميكردند، فيلمي درباره مسائل روز براي آنها ساخته شده. فيلمهاي خانم بنياعتماد، عصباني نيستم، آشغالهاي دوست داشتني و خيابانهاي آرام هم اين شرايط را دارند.»