بهانهاي براي عبور از روزمرّگي
سيد محمد بهشتي
«موزه مطبوعات» در وهله نخست ما را با تناقضي مواجه ميكند؛ معمولا آنچه را ماندني و گرانبها ميپنداريم در موزه قرارش ميدهيم يا براي آنچه ماندگار ميخواهيمش موزه ميسازيم. ليكن مطبوعات سرشتي گذرا و ناپايدار دارد، اخبار ديروز كمتر به درد امروز ميخورد و بسيار شنيدهايم كه ميگويند «هيچ چيز كهنهتر از روزنامه ديروز نيست.» اقسام مطبوعات اعم از روزنامه و ماهنامه يا فصلنامه دير يا زود از چرخه فايده خارج ميشود و مرجعيت خود را از دست ميدهد. البته اين به اين معني نيست كه همه موضوعات مندرج در مطبوعات الزاما روزمره و زمانمند است وليكن اگر به ندرت در مطبوعات به موضوعاتي مهم و بيزمان برخورد كنيم، احساس ميكنيم كه قالب مطبوعات براي نشر آن مناسب نبوده است. به اين ترتيب اين پرسش پيش ميآيد كه آيا اساسا ميتوان اين دو موضوع متنافر را پيوند داد و آيا ماحصل اين پيوند دردي از ما دوا خواهد كرد؟
البته پيوند دادن موزه و مطبوعات محتاج نوعي تجديدنظر در معناي موزه و هم در اهميت مطبوعات است.
در اين معني لازم است موزه را وراي محلي براي نگهداري اشياي قيمتي مربوط به گذشته، محملي براي تذكر هويت تاريخيمان بدانيم؛ موزه قرار است آثار و مدارك گذشته را از آن جهت كه در امروز و آينده ما صاحباثر بوده است به ما معرفي كند و از اين جهت شايد هيچ چيز نباشد كه به نوعي واجد ارزش موزهاي نباشد؛ حتي روزمرهترين امور چون مطبوعات. ليكن مطبوعات وقتي ارزش موزهاي شدن مييابد كه آن را نه بسان مجموعهاي از اخبار روزمره و حبس در گذشته كه به اكنونِ ما مربوط نيست، بلكه چون جريان حوادثي كه امروز ما را متاثر ساخته است، بدانيم. از قضا مطبوعات به بهترين وجه و شايد بهتر از هر گزارش تاريخي ديگري ما را «در جريان حوادث» قرار ميدهد. البته آنچه در مطبوعات منعكس است در روزمرّگياش خالي از اغراضي نيست ولي حتي وقتي آن را بسان جريان پياپي رويدادهايي ببينيم كه ما ديگر در درونش نيستيم بلكه همچون ناظري در بيرون جريان قرار داريم، آنگاه اين اغراض نيز بر ما آشكار ميشود و باز با نگاه تاريخي ميتوانيم به سادگي آن حقايقي را كه وراي غرضورزيهاي روزمره و منبعث از بيارادگي گزارشگرانش است، تشخيص دهيم.
از اين جهت مطبوعات و توالي گزارشهاي آن بسان آينهاي خواهد شد كه در آنچه منعكس كرده است ارادهاي نداشته و از اينجهت چه بسا قابلاستنادترين مدارك است. موزه مطبوعات اگر حقيقتا نگاه تاريخي داشته باشد بايد به بهترين وجه بتواند جزييترين امور گذشته را كه در امروز ما موثر بوده است، بيرون بكشد و پيش چشم ما گذارد. به اين تعبير اين موزه بايد به ما ياد دهد كه چطور در رجوع به مطبوعات گرفتار جريان گذراي روزمره آن نشويم و بتوانيم بيرون اين جريان و مشرف بر آن باشيم، بدون داشتن اين نگاه ممكن است «بيگدار به آب بزنيم» و مستغرق در اين جريان شويم. به صرافت افتادن براي ايجاد موزه مطبوعات خود از جنبه ديگري اهميت دارد. وقتي جامعهاي مبتلاي به روزمرّگي است اساسا نميتواند به چيزي وراي نگاه روزمره نگاه ديگري داشته باشد؛ در جامعهاي كه دردش صبح را به شب رساندن و شب را صبح كردن است نهتنها به مطبوعات كه به هيچ موضوع ديگري نيز نميتوان نگاهي غيرروزمره داشت.
طبيعي است كه در چنين جامعهاي موزه «دردي را دوا نكند»؛ نتيجتا يا موزهاي وجود ندارد يا موزهها خلوتند و اساسا موزه امري تجملي و محلي براي وقتگذراني است كه دردي را دوا نميكند و تنها به كار حفاظت از آثار گذشته ميآيد. در چنين جوامعي درك تاريخي و ماندگار از مطبوعات معمولا در پشت نقابي از روزمرّگي پنهان ميماند. در عوض به صرافت افتادن براي تاسيس موزه مطبوعات خبر از اين ميدهد كه جامعه ما توانسته حتي روزمرهترين موضوعات را از قيد روزمرگي برهاند و آن را در پرتوي نگاه تاريخي و در افقي بازتر ببيند. بنابراين طلب ايجاد موزه مطبوعات نشانهاي فرخنده است از اينكه جامعه ما از دردها و دغدغههاي روزمره خلاصي يافته و فرصت و فراغت چنين توجهي را يافته است.