از روزي كه در پي حوادث برآمده از واقعه 30 تير، مرحوم اسفنديار احمديه با يك اتفاق ساده مجبور شد تحت فشار زندان و تعهد كتبي براي آزادياش، كار نقاشي را در وزارت فرهنگ و هنر به توليد كارتون تبديل كند و بالاخره نخستين انيميشن ايران را بسازد، 58 سال ميگذرد.
و از نخستين روزي كه در پي يك اطلاعيه استخدام و با يك اتفاق ساده بنده نخستين كارم در انيميشن ايران را شروع كردم 22سال ميگذرد. اين يعني من بيش از يكسوم تاريخ انيميشن اين مملكت را از نزديك زندگي كردهام كه اگر مدت جنگ تحميلي - كه توليد انيميشن را دچار ركود كرده بود - را كم كنيم من نيمي از تاريخ انيميشن ايران را زيستهام و براي خودم دايناسوري هستم كه چند سال ديگر تبديل به نفت خواهم شد. آن هم در دوران گذر از طلق و قلمگيري تا رايانهاي شدن اين هنر، صنعت، سرگرمي و رسانه!
پس بديهي است كه خيلي چيزها را ديدهام و با خيليها سعادت همنشيني داشتهام.
از قلمگيري روي طلق و برنامه انيماتور پرو! و كامپيوترهاي تحت داس و ديلم تا تبلت و وكوم و سينتيك؛ شانه به شانه دويدهام.
مديراني ديدهام كه فرق كارتون فيلم و كارتن ميوه را نميدانستند و مديري ديدهام كه با كشف دوباره موشن كپچر مدعي بوده انيميشن ايران به قابليت توليد فيلم سينمايي در كوتاهترين مدت در جهان رسيده است.
سفارشدهنده انيميشن از قفل و يراقساز تا دلال طلاجات و سنگبر و سنگفروش را به ويترين خاطراتم افزودهام و از قضا در تمام پستهاي انيميشن نوكي زدهام؛ از نويسندگي و طراحي شخصيت تا انيميت و كارگرداني و مديريت توليد و تهيهكنندگي و... و حتي تدريس و نگارش طرح درس و داوري و هزار معلق ديگر كه خودش آسيبشناسي ديگري را نياز دارد!از دوراني كه همه ميخواستند در ايران والتديزني توليد كنند! تا زماني كه همه روابط عموميهاي كشور، انيميشنهاي ترافيكي سفارش ميدادند تا الان كه همه ديرين ديرين ميخواهند بسازند را به ياد دارم.
در اين مدت فكر كنم در تمام اركان توليد و آموزش انيميشن در ايران جمعا با بيش از 40 مدير برخورد كردهام كه با توجه به عمر انيميشن من ميشود سالي دو مدير و خردهاي... مديراني انتصابي كه وقتي وارد مديريت انيميشن شدهاند هيچ از اين رشته نميدانستهاند و تا آمدند بياموزند رفته و مدير جاي ديگري شدهاند؛ ولو آتشنشاني!
مديراني كه نتيجه كاركردشان ارزيابي نشده از آن سمت رفتهاند و طبق قانون بقاي مديريت به مدير ديگري تبديل شدهاند. بهترين كار مديريتي هم در ايران بيلان رد كردن است و كار كمي كه كارنامه پر كند. پس معلوم است هر كه منصوب شده سفارش در تعداد بالا و سريدوزي داده و تا توانسته سمينار و جشنواره برگزار كرده است تا جاييكه ميانگين ميتوانيد هر انيميشن را در سال به بيش از پنج جشنواره داخلي بفرستيد. اما چرا اين همه توليد و جايزه و همايش و محفل دور همي نتيجه نداده است؟!چرا در صنعت انيميشن هنوز يك سينمايي كه بيمشكل توليد و اكران شود نديدهايم؟ چرا همايش ملي انيميشن به جزيره تنهايي كيش تبعيد شده است؟
تا مدتها فكر ميكردم بسياري از اين چراها در عرصه توليد به كاستهايي برميگردد كه من آن را «نبود سهگانه» ميناميدم:
1) خلأ كمپاني و استوديوي فيلمسازي بخش خصوصي در انيميشن (كه بتواند خودش پروژه تعريف كند و سرمايهگذاري كند و به بازگشت سرمايهاش بينديشد؛ پس خواهشمندم! دو، سه مركز دولتي و شبهدولتي كه خودشان فكر ميكنند كمپاني هستند ولي از بيتالمال بودجه گرفته و خرج ميكنند و بازگشت سرمايه آخرين هدف آنهاست، را به عنوان كمپاني و استوديو به حساب نياوريد)
2) نداشتن صنف قدرتمند و داراي الزامات قانوني و صنفي (كه بتواند تعرفه و حقوق صنفي را تبيين و در مراجع قانوني از آن دفاع كند و در قوانين كار واردشده و مثل يك سنديكا، در مصوبات قانوني كشور حضور داشته باشد؛ پس خواهشمندم! آسيفا را كه يك جمع دوستانه گسترشيافته و بدون اهرمهاي قانوني و اجرايي است سنديكا به حساب نياوريد)
3) جاي خالي تهيهكنندگان حقيقي انيميشن (كه چون تعدادشان از تعداد بندهاي يك انگشت هم كمتر است نتوانستهاند بودجهها و سرمايههاي كلاني را كه به اسم انيميشن نابود ميشود به بازار توليد فيلم انيميشن هدايت كنند. پس خواهشمندم! تهيهكنندگان حقوقي و شبهحقوقي كه به دليل تامين سرمايه از محل سازمان دولتي كه بيشتر دولت مستعجل هستند و در عنوانبندي خودشان را تهيهكننده ناميدهاند را تهيهكننده به حساب نياوريد)
اما آنچه درد امروز من است «نبود چهارم» است؛ حفرهاي بزرگ به نام معضل آموزش انيميشن در دانشگاههاي صاحبنام و نان!
و اين مشكلي بس عجيب است كه در حال حاضر با سوءمديريتها، مراكز دانشگاهي و آموزشي دولتي انيميشن كشور، به جاي توليد علم - در قالب منابع ارزشمند كتابخانهاي و نيروي انساني كارآمد- به چيدمان ويترين افتخارات مشغول شدهاند. در اين محيطها روسا چشمشان به مدالآوري است و چه راهي آسانتر از آويختن مدال دانشجويان به سينه مديران؟!... پس اين جريان سعي ميكند با تمام رانت و ارتباطات مجموعه دولتي خود، دانشجويان خود را بر قلههاي افتخار بنشاند و چه قلهاي براي گلكاري بهتر از سلسلسه جبال جشنوارهها و همايشهاي دولتي كه بودجهاش ميرسد و مديرش هم در حال تغيير است و اكثرا فاقد صاحب و دبيرخانه دايمي!
البته درخشيدن دانشجويان بر ستيغ هنر، فينفسه امري پسنديده است، اما به شرطي كه فضاي رقابت به دايره خودي و غيرخودي تقسيم نشود و جريانات «ملي»، ميلي هدايت نشوند و حق همه در داوري و ارزيابي يكي باشد و دانشگاههاي دولتي در فضاهاي رقابتي ايجاد لابي نكرده و داوري را به عنوان يك ابزار براي كسب افتخار دانشجويان خودش به كار نگيرد.
به ياد داشته باشيم؛ عناوين علمي، هنري و فرهنگي! كله شكارهاي ما نيستند كه بالاي شومينه بياويزيم و فخر بفروشيم.
فراموش نكنيم كه ضرورت پيدايش آكادميها چه بوده؟
دانشگاههايي كه شوربختانه امروز، فقط با هدف گرفتن امتياز ارتقاي اعضاي هيات علمياش براي تبديل وضعيت! دست به توليد كتاب و مقاله ميزند - كه اين خود نقض غرض قانون و وزارتخانه است - بلكه ماموريت آكادميها بايد ايجاد منابع به زبان رسمي كشور باشد كه مورد بهرهبرداري علمي و عملي قرارگيرند. بياييد يك بار به جاي سنگر گرفتن پشت عناوين فريبنده و به ظاهر آكادميك، ببينيم چه كردهايم كه نيروهاي تحصيلكرده اين رشته سخت وارد بازار كار ميشوند و توانمندان عرصه توليد هم از محيطهاي آموزشي دولتي گريزان هستند؟
شايد نبود چهارم را چاره كنيم.