• ۱۴۰۳ جمعه ۲۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3397 -
  • ۱۳۹۴ پنج شنبه ۲۸ آبان

نگاهي به فيلم «پدر آن ديگري» ساخته يدالله صمدي

پس زبان همدلي خود ديگر است

  ساره بهروزي/  اين روزها شاهد اكران فيلمي با نام «پدرآن ديگري»هستيم. اين فيلم اقتباس از رماني با همين نام نوشته پرينوش صنيعي است. فيلم در بستر روابط انسان‌ها و تاثير محيط وافراد بر كودكان در حال رشد است به همين سبب مضموني اجتماعي دارد. شهاب نام فرزند دوم از خانواده‌اي متوسط است كه موتيسم دارد. موتيسم يا «لالي گزينشي» يك اختلال عصبي است كه بيشتر مواقع در دوران كودكي ظاهر مي‌شود. اين اختلال گاهي ناشي از ترس‌هاي اجتماعي گاهي از اضطراب‌هاي جمعي به وجود مي‌آيد. اين كودكان همان‌طور كه در فيلم مشاهده مي‌كنيم از شنوايي بالا وهوش طبيعي برخوردار هستند. اما در ارتباط‌ها حرف نمي‌زنند وترجيح مي‌دهند به جاي حرف زدن با حالات بدني متفاوت عكس‌العمل نشان دهند. گاهي در شرايط حاد يك لغت يا يك كلمه را بيان مي‌كنند. كودكان موتيسم سكوت كرده و گاهي با افراد خاص حرف مي‌زنند براي مثال در مدرسه حرف مي‌زنند در خانه ساكت هستند. اما باور اين اراده سكوت براي اطرافيان مشكل است و آن را ناتواني كودك مي‌دانند.
برخي از روانپزشكان اعتقاد دارند بروز اين اختلال به قسمتي از مغز مربوط است كه هماهنگ‌كننده ارتباط كلامي است ومورد بحث ما نيست. شهاب دومين فرزند از سه فرزند پسر خانواده با هيچ يك از اعضاي خانواده‌اش حرف نزده است. البته در خردسالي به گفته مادر كلمات را ادا مي‌كرده، تمام افراد وابسته به غير از مادر او را با لفظ خنگ خطاب مي‌كنند. اين لفظ به همراه باور آنان تاثيري بسزا در فرآيند اجتماعي شدن كودك دارد. او، نسبت به همه خشمگين عمل مي‌كند.
ايستادگي ومقاومت مادر در مقابل خانواده و پدر نمونه بارزي از مادر فداكار ايراني است. اما اين فداكاري‌ها ودلسوزي‌هاي مادر به همراه درمان‌هاي مكرر هميشه با بن‌بست روبه‌رو مي‌شود. علت اين بي‌نتيجگي هم پدر، هم مادر است. پدر به اين دليل كه پدري كمال‌گراست، هيچ نظر مشتركي با مادر درباره شهاب ندارد. تلاش‌هاي مادر را بي‌فايده مي‌داند. گاهي بيشتر از ديگران وي را خنگ دانسته و نه‌تنها برايش وقت نمي‌گذارد، ارزشي هم به عنوان يك كودك يا يك انسان برايش قايل نيست. مادر به اين دليل كه هميشه در حال جنگ و مبارزه با ديگر افراد است اگرچه به عنوان پشتوانه‌اي محكم و خستگي‌ناپذير براي شهاب مي‌جنگد اما فرزندش محتاج محبتي ديگر‌گونه است.
كمال‌طلبي پدرتا جايي پيش رفته كه فرزند اول (آرش) را مطيع خواسته‌هايش كرده است، كلاس‌هاي فوق برنامه بعد از مدرسه و لذت از لوح‌هاي تقدير آرش براي ارتقا در محيط كاري وحمايت بي‌جا در خراب كردن وسايل منزل همگي نشان‌دهنده اين است كه نور چشم و اميد پدر به اوست كه شبيه يك روبات عمل مي‌كند. هيچ كس دليل حرف نزدن شهاب را نمي‌داند شايد به هنگام دنيا آمدن فرزند سوم او در سنين خردسالي اضطراب دوري از مادر و وجود يك نوزاد را نمي‌توانسته تحمل كند يا در آن زمان رفتارهايي را كه مناسب سنش بوده دريافت نمي‌كند و همين تاثير باعث اين حرف نزدن است ولي در ادامه، او شاهد مشاجره‌ها وكشمكش‌هاي مكرر وپي در پي پدر ومادرش است و بسيار عصباني مي‌شود و با خراب كردن و... نشان مي‌دهد و همين مواقع است كه توهين‌هاي پدر، ضربه‌هاي كارآمدتري را بر او وارد مي‌كند تا حمايت‌هاي ناموفق مادر. خط انداختن ماشين پدر نمونه‌اي از اين خشم وعصبانيت شهاب نسبت به اوست. مادربزرگ (پدري)، عمه، زن عمو، پسرعمو و دخترعمو همگي نظراتي همسو با پدر دارند. شهاب هميشه شاهد دفاعيات مادر است وغم اورا حس مي‌كند براي همين مادرش را صدا مي‌زند، گرچه از اندوه مادر مي‌كاهد اما چون راز به اين بزرگي را مادر با ذوق بسيار به همه مي‌گويد همين ارتباط ناچيز اما شگفت‌انگيز محو مي‌شود. مادر با جاني تازه مقاومت مي‌كند واو با سكوت خود مانند شاهدي فقط،  نظاره  مي‌كند.
برخي ماجراهاي فيلم كه اقتباس شده از داستانك‌هاي كتاب هستند گرچه پرداخت كوتاه واندكي دارند ولي بسيار مناسبند، زيرا هدف ديگري را دنبال مي‌كنند مانند داستان فرشته ودوست پسرش رامين، خسرو وسيگار كشيدنش.
ماجراي فرشته وتاييد دروغ‌هايش با سر تكان دادن شهاب شك مادر را از بين مي‌برد، اما كابوس شبانه شهاب به همراه نرفتن او نشان مي‌دهد كه اين رابطه به كجا رسيده است. ماجراي خسرو و اصرار بر اينكه اين بچه شش ساله سيگار بكشد يا به خاطر بستني شكلك درآورد همگي به جايي مي‌رود تا بيننده درد بيشتري را حس كند و معصوميت و پاك بودن اين كودك وكودكان نوعي را به معناي واقعي درك كند و بدتر از همه اينكه بدانيم و آگاه باشيم كه سوءاستفاده از يكديگر چقدر سهل و ساده است تا جايي‌كه به خردسالي كودك هم رحم نمي‌شود و براي رسيدن به اهداف و مقاصد پليد، اوست كه طعمه مي‌شود. گويي همه بايد آموزش ببينند تا بدانند خردسال، كودك و بزرگسال همگي جزو دسته انسان‌هايي والا وارزشمند هستند وآنان نبايد قرباني «من» شوند.  كمك شهاب براي پيدا شدن دختر عمويش مي‌توانست نقطه عطفي براي آشتي پدر با او باشد اما اين اتفاق نيفتاد كه هيچ، كسي از او تشكر هم نكرد. مشاجره‌هاي پدر ومادر در مطب دكتر، و تشخيص دكتر براي بستري شدن شهاب، نشان داد كه تا چه حد دوري از مادر برايش نگران‌كننده است. اما نظر مساعد پدر وجنگيدن مادر اورا فراري داد. اگرچه ممكن بود بستري شدنش و دور بودن از محيط خانه هم فضاي امن ومناسبي بسازد اما علم با همه قدرت، با شكست مواجه مي‌شود!او فرار كرد تا گريزان بودن از اين همه جنگ لفظي را نشان دهد. او از پيرمرد و پيرزن غريبه، لفظ زيباي شازده كوچولو را مي‌شنود ورفتارهاي مناسب ديگر اين دو نفر باعث مي‌شود از رفتارش و چشمانش آرامش را حس كنيم؛ او هنگام جدايي از آنها به همراه دست تكان دادن اشك حسرت مي‌ريزد كه حاكي از تمام شدن اين واقعه خوشايند براي خود است.
محيط قطعا بر رشد شخصيتي افراد تاثير مي‌گذارد، زيرادر محيط است كه ما ياد مي‌گيريم چه كارهايي را با انتظار از چه رفتارهايي ادغام كنيم تا نتيجه‌اش در محيط زندگي مطلوب باشد. شهاب تاثير مطلوبي را كه از پيرمرد براي آبياري گرفته، امتحان مي‌كند. مادر خوشحال است اما پدر به ناگه شلنگ آب را مي‌بندد چون ماشينش خيس شده و او را سرزنش مي‌كند. اين پدر هميشه ناراضي شهاب را به دورهمي دوستانش در باغ نمي‌برد، براي حفظ آبرو؛ در واقع آرمان‌هاي او با آرش تكميل مي‌شود وبا شهاب فرو مي‌ريزد پس هميشه از وجود شهاب ناراضي است.
مادر ايراني فداكار ومبارزه‌گر در تمامي موارد توهين شوهرش به شهاب گرچه مقاومت مي‌كند اما با لفظ عزيزم برايش چاي وشربت مي‌آورد ودرحالي كه حق با اوست، به دست بوسي مادر شوهرش مي‌رود. همچنين بعد از پيدا شدن شهاب يادش مي‌رود كه همسرش را چه تهديدهايي كرده است! شايد همين مداومت در رفت و آمدهاي خانوادگي و درگيري هميشگي مادر با اعضاي خانواده است كه به وجود كوچك فرزندش اجازه آرامش را نمي‌دهد.
 باحضور مادر بزرگ (مادري)، وجود اين كودك لبريز از دوست داشتن ومهرباني مي‌شود. مادر بزرگ هرسختي را به جان مي‌خرد تا با شهاب شش ساله همراه ومهم‌تر از آن، همدل شود وبه همين دليل با اهميت و بزرگ است كه علم با قدرت، شكست مي‌خورد. علم مغلوب همدلي زيبا، به‌جا و با شعورانه مادر بزرگي با تجربه و فهميده مي‌شود. توانايي‌هاي شهاب توسط اوست كه بيان مي‌شود و هم اوست كه از شهاب مي‌خواهد قهر باقي بماند چون ديگران باور ندارند او سالم و باهوش است، اوست كه در عصبانيتش شريك مي‌شود و ظرف‌ها را مي‌شكند. تمام اين همدلي‌ها سبب مي‌شود تا او به مدرسه برود و در آنجا حرف بزند و اينكه سواد كمك كند راه ارتباطي‌اش با مادر‌بزرگ حفظ شود. در پايان با اينكه لبخند مادر و پدر نشاني از رضايت است مخاطب با تلخي گزنده‌اي ميخكوب مي‌شود، جمله‌اي كه خودش روايت مي‌كند: «راستي پدر آرش در روز تولدم دوچرخه خريد...» شهاب پدر را نبخشيده است، بخششي كه شايد هرگز اتفاق نيفتد. پس زبان همدلي خود ديگرست/ همدلي از همزباني بهتر است.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون