• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۲۷ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3397 -
  • ۱۳۹۴ پنج شنبه ۲۸ آبان

نگاهي به نمايشنامه‌خواني «آناكارنينا» نوشته محمد چرمشير

آناكارنينا يا تولستوي، مساله اين است...

 

  پيام رضايي/  «خانواده‌هاي خوشبخت همه مثل همند، اما خانواده‌هاي شوربخت هر كدام بدبختي خاص خود را دارند.» اين شروع يكي از معروف‌ترين رمان‌هاي تاريخ ادبيات است. اين جمله آغازين رمان «آناكارنينا» به قلم نويسنده شهير روس لئو تولستوي است. اثري كه در تاريخ هنرهاي نمايشي بارها مورد اقتباس قرار گرفته است. شنبه اين هفته نمايشي با همين نام در كتابخانه ملي خوانش شد. اثري به نويسندگي محمد چرمشير در چهلمين روز درگذشت هما روستا كه سال گذشته نمايشنامه‌خواني اين اثر را كارگرداني كرده بود. در اين اجرا حسن معجوني، ترانه عليدوستي، صابر ابر، رضا بهبودي، ستاره پسياني، ليلي رشيدي، شبنم فرشادجو، هومن كيايي، نگار عابدي و محمد چرمشير، به نقش‌خواني پرداختند. اما «آناكارنينا»ي چرمشير برداشت عيني رمان تولستوي نبود.
آنچه چرمشير نوشته بود رويا يا شايد هم كابوس لئو تولستوي در واپسين روزهاي زندگي‌اش بود. تولستوي به دليل بارش سنگين برف در ايستگاهي گير مي‌افتد و شخصيت‌هايي كه خلق كرده است به سراغش مي‌آيند.
در خلال اين رويارويي بخش‌هايي از رمان هم ديده و شنيده مي‌شود. اما اين رويارويي نوعي محكمه هم هست. شخصيت‌ها همچنان كه به تولستوي مهر مي‌ورزند و از او مراقبت مي‌كنند، او را به خاطر سرنوشتي كه تولستوي براي‌شان رقم زده مواخذه مي‌كنند. واقعيت اين است كه بسياري از شخصيت‌هايي كه در طول تاريخ ادبيات خلق شده‌اند به مرور زمان از كتاب‌ها بيرون آمده و بدل به شخصيتي واقعي شده‌اند. اما گويي اين سويه زيبا و شاعرانه در مورد شخصيت‌هاي سيه‌روز براي نويسندگانش به مثابه يك كابوس ظاهر مي‌شود؛ چون مخلوقي كه خالقش را براي آنچه تقدير او قرار داده شماتت مي‌كند. انگار محمد چرمشير هم همين كابوس را دارد. براي او گويي حيات داستاني و حيات واقعي مرزي ندارند. رويا و واقعيت يكي هستند و پيامد آن همين كابوس‌هايي است كه نويسندگان به آن دچارند. اين اتفاق گرچه برآمده از شكوه ادبيات است اما پيامدي هم دارد. نوعي ماليخولياي داستاني كه در هر لحظه حضور دارد و چرمشير اين ماليخوليا را به ميان مخاطبان نيز مي‌كشاند. تولستوي در آنچه چرمشير نوشته است بارها تاكيد مي‌كند «آناكارنينا» داستان رستگاري است؛ رستگاري‌اي كه همواره گويي تنها با مرگ رخ مي‌دهد. دختر تولستوي در نمايشنامه چرمشير حضور مهمي دارد زيرا همچنان كه دلباخته كسي است، اما مي‌ترسد اين علاقه‌مندي را به پدرش اظهار كند، زيرا مي‌داند كه او موافق اين‌گونه دوست‌داشتن‌ها نيست. اين تناقضي معنادار است. تولستوي گويي عشق را برنمي‌تابد. اما در نهان اين آرزوي اوست. زيرا، چنان كه در نمايشنامه چرمشير آمده است، او در لحظه‌اي ماليخوليايي مي‌گويد داستان تمام نشده و آن را باز خواهد نوشت. «آناكارنينا»ي چرمشير بيش از هر چيز بازتاب جهان شاعرانه و البته كابوس‌وار اوست. سرشار از همان ترديدها و يقين‌ها. در جهان چرمشير همه‌چيز شاعرانه است. شايد به همين دليل است كه اين شاعرانگي در آثاري از او كه بن‌مايه‌هايي روايي اسطوره‌اي بيشتري دارند خوشتر مي‌نشيند تا در آثاري كه مي‌خواهند واقعي باشند. جهان چرمشير نه بازتاب شاعرانه جهان است نه خود واقعي جهان. جهان ديگري است كه با آنكه از هر دو جان مي‌گيرد اما دست آخر حجمي تازه را مي‌آفريند كه مختص خود اوست. او در نمايشنامه «آناكارنينا» انتقامي شاعرانه اما لطيف از تولستوي مي‌گيرد. سرشار از همان ترديدهاي هميشگي‌اش. او همچنان كه تولستوي را به سبب چنين تقدير‌هاي شومي از زبان شخصيت‌ها سرزنش مي‌كند، اما همواره جانب احترام و ستايش را هم نگاه مي‌دارد و با عيان كردن زندگي شخصي او پيوندي ميان او و آثارش برقرار مي‌كند. او آثار تولستوي را همچون روياها و ناكامي‌هايش تصوير مي‌كند. اما پيش از همه او هم همان كاري را با تولستوي مي‌كند كه تولستوي با شخصيت‌هايش كرده بود. اگر جامعه و مردم آناكارنينا را سرزنش مي‌كنند اين بار جامعه‌اي كه خود نويسنده برساخته است دست به شماتت او مي‌زند. چرمشير با زبردستي تولستوي را هم بدل به داستان مي‌كند و روايتي تو در تو را ميان واقعيت و داستان رقم مي‌زند. محمد چرمشير خوب مي‌داند كه روزي او هم در داستاني ظاهر خواهد شد و شخصيت‌هايش او را احاطه خواهند كرد. رويا وكابوسي كه شايد همين حالا هم در زندگي او هست. همان كاري كه او با تولستوي مي‌كند. «آناكارنينا»ي چرمشير، «لئو تولستوي» است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون