آيا سينما ميتواند به مبارزه با آسيبهاي اجتماعي كمك كند؟
اهرمي تاثيرگذار و منتقدي دلسوز
فرهاد توحيدي
سينما براي مخاطب جذابيت دارد؛ ماهيت اصلي سينما همين عنصر جذابيت است. جذابيتي كه سينما را با جامعه پيوند داده و براي آن گستره وسيعي ايجاد كرده. همين است كه يكي از وظايف اين هنر- صنعت، در كنار جنبه سرگرمياش، به تصوير كشيدن مشكلات اجتماعي است. سينما بايد از گستره خود در جهت مبارزه با آسيبها و معضلات جامعه بهره بگيرد. اصليترين وظيفه سينما را بازنمايي حقايق جامعه ميدانند، هنر هفتم ريشه در واقعيتها دارد و بايد مثل يك آيينه جامعه را نشان دهد. همين وظيفه سينماست كه اين رسانه را آگاهيبخش و اثرگذار كرده، مردم جامعه به آگاهيبخشي و اطلاعرساني نياز دارند و هرقدر آثار سينمايي بيشتري با اين رويكرد توليد شوند، جامعه درك بهتري از شرايط پيدا خواهد كرد. اين آثار با موضوعات و محورهاي متنوع به دغدغههاي اجتماعي مردم ميپردازند و اثرگذار ميشوند. نقش و تاثيري كه سينما در جامعه ايفا ميكند بر كسي پوشيده نيست و همه به آن آگاهند. به همين دليل است كه سرمايه، وقت و انرژي زيادي براي توليد فيلم در همه كشورهاي دنيا صرف سينما ميشود و اين امر حكايت از تاثيرگذاري پررنگ فيلمهاي سينمايي بر گروههاي مختلف فكري دارد. سينمايي موفق است كه نقش هدايتگر و راهبردي داشتهباشد، براي افكار عمومي ذهنيت ايجاد كند و در بسترسازي و جريانسازي توانا باشد. درام اجتماعي با همين رويكرد در سينما شكل گرفت و علاقهمندان زيادي را جذب خود كرد. اين ژانر آمده كه دغدغه، دردمندي و رنجهاي مردم را در قاب سينما روايت كند. در سينماي ايران هم يكي از اصليترين سوژههاي مورد اقبال فيلمسازان، پرداختن به مسائل اجتماعي و نقد آنها است. فيلمسازان دوستدارند موضوعاتي را روايت كنند كه برگرفته از اجتماع است و اين موضوعات زماني اثرگذار ميشود كه با نقد و واكاوي همراه شود. جامعهاي كه با زبان هنر آسيبهاي اجتماعي را بيان ميكند، گام فرهنگي مهمي در مبارزه با آسيبهاي اجتماعي برداشته است. نقد سازنده يكياز نيازهاي جامعه امروز است، نقدي كه با هدف برطرفشدن مشكلات، ضعفهايي را كه ميبيند بررسي كند و براي حل آنها به مسوولان هشدار دهد. اين نوع هشدار هميشه كاربردي خواهد بود و به بهبود شرايط كمك ميكند. مثلا سالها پيش رخشان بنياعتماد فيلمي درباره اعتياد جوانان ساخت با عنوان «خونبازي». اين فيلم در دوران خود توانست تاثيرگذاري زيادي براي گروههاي اجتماعي و نهادهاي مسوول داشته باشد. اتفاقاتي كه بعد از اكران «خونبازي» در متن جامعه و مديريت اجتماعي رخ داد، مشخص كرد فيلم به وظيفه اصلياش كه تاثيرگذاري است، رسيده و موفق شده. فيلم «سنتوري» همين نقش را در دوره خودش ايفا كرد و حرفهايي را زد كه نياز آن دوران بود. يك اثر سينمايي بايد نيازهاي عصر خود را بشناسد و آنها در همان دوران به تصوير بكشد. در چنين شرايطي ميتوان از فيلم انتظار داشت روي جامعه اثر بگذارد و مسيرش را درست برود. اين موضوع هم به نفع سينما خواهد بود وهم جامعه را از آسيبهاي مختلف نجات ميدهد.
اما سينماي ما از جامعه عقب است و منتقد خوبي براي مشكلات جامعه نيست و وقتي ميخواهد به سمت موضوعات و آسيبهاي اجتماعي برود، متهم به سياهنمايي ميشود و هزار مشكل و موانع سر راهش قرار ميگيرد، هميناست كه بهتازگي فيلمسازان ميگويند؛ عطاي فيلم اجتماعي را به لقايش ميبخشيم و سراغ سوژههاي ديگري ميرويم كه راحتتر ميتوان به آن پرداخت. اما توانهنري و تاثيرگذاري اجتماعي هنرمندان ايران معلوم و مشخص است و حتي ميتواند بسيار فراتر از مواردي باشد كه تاكنون از آنها ديدهايم. هنرمندان ميتوانند براي مبارزه با آسيبهاي اجتماعي مسوولان را همراهي كنند، هنرمنداني كه با آثارشان طرح پرسش ميكنند و مسوولان را به پيداكردن راهحل واميدارند. هنر و هنرمند با اينكارهاست كه در جامعه جريان ايجاد ميكند.
همين است كه امروز يكي از نيازهاي اساسي ما در سينما و جامعه اين است كه مديران فرهنگي و برنامهريزان به شناخت كافي در زمينه اثرگذاري سينما و آثار فرهنگي بر جامعه برسند، براي تقويت هرچهبيشتر اين اثرگذاري تلاش كنند و سعهصدر و رواداري را در خود بالا ببرند. بههمان ميزاني كه مشكلات و آسيبهاي اجتماعي روزبهروز بيشتر ميشوند انتظار ميرود روشهاي فرهنگي مبارزه با آنها هم روزبهروز قوت بگيرند و گستردهتر شوند. البته در شناخت و تقويت نقش آثار فرهنگي نهتنها مديران ارشاد كه مديران تلويزيون هم وظايف مهميدارند. حتي در اين زمينه تلويزيون تاثير و نقش مهمتري از سينما و تئاتر دارد. اين رسانهرسمي بهدليل گستردگي مخاطب اثرگذارتر است. همين است كه با برنامهسازي و توليد آثار فرهنگي ميتواند جامعه را نسبت به خيلي از آسيبها آگاه سازد. اما متاسفانه به علت سوء تدبير در سالهاي اخير كارهاي ارزشمندي در اين حوزه توليد نميشود. سالهاي قبل اوضاع كمي بهتر بود و كارهاي بهتري با هدف مبارزه با مشكلات اجتماعي توليد ميشد، مثلا براي مبارزه با بيماري ايدز برنامهها و سريالهايي ساختهشد كه اگرچه دير بود اما توانست روي جامعه اثر بگذارد. حالا اما تلويزيون با نقش و تاثير اصولي خود، كيلومترها فاصله گرفته است و آمارهاي آسيبهاي اجتماعي، نشان از جاي خالي دو رسانه تاثيرگذار، سينما و تلويزيون در اين زمينه ميدهند.