بزنگاه
همايون: توي يه سطر استعفاي خودمو نوشتم و قدم زنان توي مه اومدم خونه و يكسره خوابيدم تا همين غروب. انوش: پس آخرش جفتكتو انداختي! همايون: حالا ديگه مثل شتري كه افسارشو برداشته باشن، يه كيف، يه سبكي، احساس نشئه عجيبي ميكنم. انوش: ولي بدون مقدمه كه نميشه؛ حتما برنامهاي داري. همايون: فعلا كه دارم براي خودم جستوخيز ميكنم و بد هم نيس. انوش: خب؟ بعد؟ همايون: فقط بايد چمدونمو ببندم.
روزنه آبي- اكبر رادي
فلاشبك
حامد بهداد: دختره همين جا با پسره حرفش شده بود، ميگفت غيرت و ناموس بازي داره دوباره مد ميشه، ما چي كار كنيم، امير كه از اين مد نيفتيم؟