نسبتسنجي ميان حقوق و هنر يا چرا هنرمندان بزرگ حقوقدان بودند؟
روح بلندپرواز به آسمان بدون سقف نياز دارد
كامبيز نوروزي
امروز سالروز درگــذشــت حميد مصـدق و داريوش صفوت است. مرداني از عالم ادبيات و موسيقي كه حقوق خواندهاند، اما در عرصههاي ديگر به شهرت رسيدهاند. اگر بگرديم امثال اين دو چهره زياد هستند، كساني كه تحصيلات عاليه حقوق دارند و در عرصههاي ديگر شناخته شدهاند. به همين بهانه، سراغ كامبيز نوروزي رفتيم، حقوقداني كه خودش هم اهل فرهنگ و هنر است و ميگويد: «من هم وكالت نميكنم و سرم را با شعر و موسيقي و وكالت فرهنگي گرم كردهام». از نوروزي پرسيديم كه چه نسبتي ميان حقوق و هنر است و آنچه ميخوانيد، پاسخ نوروزي به اين سوال است.
در بين رشتههاي دانشگاهي، گاهي ديده ميشود كه متخصصين دانشگاهها به رشتههايي روي ميآورند كه رشته تخصصي تحصيل آنها نيست. در رشته حقوق هم اين اتفاق كمابيش ديده ميشود. از جمله حميد مصدق كه تحصيلكرده حقوق بود، پروانه وكالت داشت، اما ما او را به واسطه فعاليتهاي ادبي و شعرهايش ميشناسيم و شخصيتي كه شاعر بود و اهل ادب. مرحوم داريوش صفوت هم همينطور. مردي كه دكتراي حقوق بينالملل داشت، اما به عرصه موسيقي روي آورد و نقشي مهم در حفظ و اشاعه موسيقي داشت. جواد مجابي، ضيا موحد و ديگراني كه در اين غروب جمعه كه به من زنگ زديد، نامشان را به خاطر ندارم، همه هنرمندان و چهرههايي هستند كه حقوق خواندند، اما در عرصه فرهنگ و هنر فعاليت كردند و نامشان در سپهر فرهنگ و هنر نوشته شده. حتي ممكن است كه اين چهرهها فعاليت حقوقي يا مرتبط با رشته دانشگاهي خود را داشته باشند، اما تمركز اصلي همه آنها در فرهنگ و هنر و ادب است. هر رشته دامنه پرواز خاص خودش را دارد. آسمان هنر سقفي براي پرواز ندارد. روحهاي بزرگ و بالهاي بلند به راحتي ميتوانند در سپهر هنر به حركت و پرواز دربيايند و سقفي پر پرواز آنها را نچيند. رشتههاي ديگري هم اينچنين هستند، مثل فيزيك كه دنياي تفكر و خيال گسترده است. اما بعضي رشتهها سقف آسمانشان كوتاه است. سقف پرواز در آنها كوتاه است و قادر نيست به بلندپروازي روحي و فكري انسان جواب دهد. مثل حسابداري و همين رشته حقوق. حقوق از نظر علمي، رشتهاي بسيار دقيق است و غوطههاي فكري و ظريفانديشي بسياري دارد، اما سقف بلندپروازي در آن كوتاه است. دانش حقوق در مقدورات عيني زميني، محدود است. به همين نسبت، مشاغلش هم سقف كوتاهتري دارند. در مشاغل حقوقي ما با پارهاي از زندگي روزمره آدمها طرف هستيم كه در دعاوي مختلف تكليفش معلوم و تمام ميشود. در اين مدل تربيت ذهني، نبايد بلندپرواز باشيم چون همهچيز خراب ميشود. به طور مثال وقتي وكيل باشي يا حتي قاضي با دعاوي مثل طلبكاري و بدهكاري آدمها روبهرو هستي، دعوايياي است كه تكليفش مشخص است و تمام هم ميشود. عادت و تربيت در اين چارچوب روزمره، جايي براي بلندپروازي در آسمانهاي بلند را ندارد. كساني كه به دنبال آسمان بلند و خواستههاي درازدامنتر هستند، روحشان در اين چارچوب نميگنجد و در تختبند چنين مبحسي روح خود را نميتوانند ارضا كنند و به خواستههاي خود برسند. اين مدل شغلي، بسيار ناتوانتر از سيراب كردن خواستههاي انساني و اجتماعي است. در اين قبيل موارد آدمها به دنبال روياهاي بزرگ، آسمانهاي بلندتر و پروازهاي مرتفعتري هستند ناخودآگاه به سمت و سوي كارها و شيوههاي فكري ديگر ميروند؛ مثل مرحوم حميد مصدق و داريوش صفوت و ضيا موحد و جواد مجابي كه عمرشان درازباد. گويي كه پيراهن رشتهاي كه در دانشگاه خواندهاند، تنگ است و مانع از گامهاي بلندتر آنها ميشود. اين مساله ناشي از مشكل اساسي آموزش حقوق در ايران است. آموزش حقوق در ايران از ديرباز ناقص، نارسا و سطحي بود و در اين دو دهه اخير بسيار هم ضعيفتر شده. در دانشگاههاي ما حقوق به حفظيات قانون تقليل پيدا كرده و همين است كه حقوق تبديل به رشتهاي خشك، بيروح، فارغ از عمق انديشه شده و در بازار كار هم به همين ترتيب به چند شغل وكالت، محكمهداري و سردفتري و مشاوره خلاصه شده و در دعاوي دادگستري خلاصه ميشود. حالا شايد در اين ميان به تعداد انگشتان هم وكلايي را ببينيم كه تلاش ميكنند با پروندهها و فعاليتهاي مدني، اين روح خشك روزمره را تغيير دهند و گسترهاي ديگر پيدا كنند. اما براي كساني مثل اين هنرمندان كه روح بلندپروازي دارند و داشتند، حقوق سرزميني با سقفهاي بلند نبود. همين است كه ميبينيم، اين هنرمندان تحصيلات عاليه حقوق داشتهاند و حتي ممكن است كار كرده باشند، اما نامشان در عرصه فرهنگ و هنر و ادب درخشيده و در اين عرصه با آسمان بينهايت، به اوج رسيدهاند.