دنيا عوض شده ، ما هم
سيد علي ميرفتاح
يك بابايي كه سال 1975 افتاده بود زندان حالا آزاد شده و با دنيايي كاملا عجيب و غريب روبهرو شده كه هيچ از مناسبات آن سر در نميآورد. ما كه زندان نبوديم سر درنميآوريم، واي به حال او كه دستش از شهر و دهات جهان كوتاه بوده. حقيقتا خيلي عجيب و غريب تغيير كردهايم. در همهچيز هم تغيير كردهايم. 40 سال پيش چه كسي فكر ميكرد جهان به شكل و شمايل امروز دربيايد؟ خيلي سال پيش توي جايي كه كار ميكردم يك دستگاه فاكسيميل خريدند. اولا براي اين دستگاه يك اتاق مجزا درست كردند به اسم اتاق پيام. دوتا متصدي هم گذاشتند پاي دستگاه كه يك وقت يك آدم ناوارد نزند دستگاه را بتركاند. بعد ما با چشمهاي گرد و چهره مبهوت ميگفتيم يك دستگاهي آمده كه عكس و نامه را از اين ور داخلش ميكني، هزار كيلومتر آن طرفتر ميآيد بيرون. يك همكاري داشتيم كه تحت تاثير قرار گرفته بود هول برش داشته بود سعي ميكرد با استفاده از اين دستگاه امكان طيالارض را اثبات كند. اما حالا فاكسيميل آنقدر خوار شده كه اصلا به حساب هم نميآيد. دنيا جلوي چشممان چنان عوض شد كه عين برق هم بدويم به گردش نميرسيم. همين اسمارت فونها را دست كم نگيريد. حتي از ژول ورن تخيليتر بود اگر يكي پيشبيني ميكرد كه دستگاهي توي جيبتان ميگذاريد كه عين جام جهاننما دنيا را نمايشتان ميدهد؟ زنداني كه جاي خود دارد همين شخص بنده هم گيج و ويج شدهام كه دنيا به كجا دارد ميرود. حالا ديگر تلويزيون و راديو تكنولوژيهاي پيش پا افتادهاند كه به چشم نميآيند. تعجب نكنيد اگر از آينده جهان خبر بدهد و تصويري بسازد كه هر كدام شما از پشتبامتان به ماه ميرويد و برميگرديد... اما تغييرات منحصر به دستگاهها و ابزار و ادوات نيستند. اينها نمادي هستند از تغييرات مهمتري كه درونمان اتفاق افتاده. ما كجا 30 سال پيش طاقت داشتيم كه بنشينيم و يكي جلوي چشممان حرف بيناموسي بزند؟ حالا يك تساهل و تسامحي در كوچك و بزرگمان پيش آمده كه نظر طرف مقابل را ميشنويم و خم به ابروي خود نميآوريم. بچههاي نسل الان محال است باور كنند كه تا همين چند سال پيش مردم سر مردان نامدار سياست با هم دعوا ميكردند و يقه هم را ميگرفتند. حالا ملت پاي ماهواره مينشينند و همه حرفي را در نهايت گشادهرويي ميبينند و سر تكان ميدهند. كي فكر ميكرد كه گفتمانهاي شديد و غليظ سه دهه قبل جايش را به مدارا و سازش بدهد. گيرم كه يك عده قليلي از از شنيدن مدارا كهير بزنند و همچنان به جز خود را تحمل نكنند. به تيتر چهارتا روزنامه نگاه نكنيد. نگذاريد سخنرانيهاي سياسي تصوير واقعي دنياي امروز را طور ديگر نشانتان بدهند. واقعيت اين است كه مدارا گسترده شده و سايهاش را روي سر خانوادهها انداخته. حالا خيلي از مادران و پدران متعصب را ميتوانيد سراغ بگيريد كه دختران و پسران متفاوت خود را تحمل ميكنند و خم هم به ابرو نميآورند. آدم بچهاش را كه نميتواند از خود دور كند. شايد دهه 60 ميشد از اين كارها كرد اما حالا ديگر دنيا فرق كرده و تكثرگرايي به ادارات و خانهها محافل و پس ضمايرمان راه پيدا كرده. اين حرف كه «اين نظر شماست و قابل احترام است اما من طور ديگر فكر ميكنم» حرفي نبود كه بيست، سي سال پيش ميتوانستي بگويي و بشنوي. مردم سر مسوولان سياسي با هم دعواها ميكردند. حالا اما نماينده محترم مجلس آقاي زاكاتي به صراحت ميگويد كه وظيفه ما اطلاعرساني در مورد آقاي هاشمي است. اين حرف را شايد شما خوشتان نيايد اما من نمادي از رشد و توسعه كشور ميبينم و به همين دليل اين تغييرات را ارج مينهم. اتفاق خوبي است كه خانوادهها عين هم فكر نكنند و مخالفت با يك شخص به منزله مخالفت با كليت نظام و جهان تلقي نشود. آنها كه از تغيير بدشان ميآيد سريعالسير همه پيشرفتهاي تكنولوژيك را به شيطان نسبت ميدهند و فكر ميكنند كه معني پايداري ماندن بر روشهاي قديم است. اما اين تغييرات به اراده حق رخ ميدهند و نبايد دربرابرشان مقاومت بيهوده كرد. منظورم نيست كه خودمان را بسپاريم به جريانهاي تند و تيز تغيير. هر چند خواسته و نخواسته با آنها همراهيم. اما ميگويم كه فهم اين تغييرات كمك ميكند كه دنيا را و خودمان را بهتر بشناسيم. دنيا مثل دهه 60 نميشود. من و شما هم مثل آن روزها نميشويم. بنابراين نميشود شما با مردم همان مناسباتي را داشته باشيد كه دهه 60 داشتيد. عوض شده. اين كامپيوترها، اين رسانهها، اين ماشينها، اين خيابانها، اين فراگيري اخبار، اين تغيير و تحولهاي سياسي مردم را هم عوض كرده، مهمتر از مردم نسبت بين حاكميت و مردم را هم عوض كرده. اگر ميخواهيد ببينيد چقدر همهچيز عوض شده نيازي نيست به جهان نگاه كنيد. به بچههاي خودتان، سبك زندگيتان به مبلمانتان به تابلوهاي روي ديوارتان و به شوخيهاي مندرج در گوشيهايتان و به عكسهاي وايبري و تلگراميتان نگاه كنيد تا بفهميد دنيايي كه ميشناختيد جلوي چشمتان عوض شده و رفته پي كارش.